هوووووو هو نچ نچ... این صدای کتاب گردان قاطر چی هاست. فکر کنید توی زمان و مکانی هستید که با هیچ وسیله جز قاطر نمیتونید به دوستاتون آب و غذا برسونید! حالا بماند که قاطر ها در راه از آذوقه های شما به کاسه توالت استفاده میکنند...ولی این داستان حقیقت دارد. در زمان جنگ تحمیلی بین ایران و عراق ما با هلیکوپتر و هواپیما یا ماشین آفرود نمیتوانستیم به مناطق کوهستانی اذوقه به رسانیم در نتیجه از روش های قدیمی برای اینکار استفاده کردیم چند عدد خر تهیه کردیم و از روی مسیر های لغزنده و صد در صد کشنده رد شدیم تا آذوقه رسانی کنیم!اما افراد گروهان از قاطر ها لجوج تر بودند و هر کدام به نوبه خودشان از گروهان خود ترد شده بودند و گروهانی از نوجوانان تشکیل دادند و در این کتاب با عملیات های یهویی انتقام های خونین خودی از خودی?? و... هزار تا لحظه خند داره دیگه آشنا میشید و اطلاعات عمومی تون از جنگ بالا میره.
حس من درباره این کتاب این بود که جنگ ایران و عراق اصلا مثل جنگ های جهانی نبود. حداقل مثل آنهایی نبود که تعریف کرده اند یا فیلمش را ساختند. جنگ های جهانی فداکاری های مسلمانانه نداشت شاید بعضی ها از سر وجدان آن یکی را نجات میدادند.اما آنجوری که من درباره اش مطالعه کردم اکثرا سربازها در حالت مستی به جنگ میرفتند و دولت الکل مخصوصی میداد که هیجانات را افزایش میدهد در حالی که ایرانی ها از سر عشق به وطن جنگیدند و شهدا از سر عشق به وطن در خون خود غلتیدند.اکثر کسانی در جنگ جهانی بودند پدر خانواده بودند یک نمونه اش مجموعه داستان« دخترها» که چند دختر با مادرشان در شرایطی که پدر به جنگ جهانی رفته بود زندگی میکردند.اما در جنگ ایران و عراق فرزند خانه ساعت دو نصف شب از پشت بام درمیرفت تا به اتوبوس خرمشهر یا گیلانغرب ساعت هفت صبح برسد! شما به قیافه شهدایی عکسشان در کوچه و خیابان است دقت کنید اکثرا یک موی سفید ندارند.تاریخ تولدشان اکثرا در اواخره دهه چهل است نمونه بارزش شهید حسین فهمیده...پس اگر شما هم حسی که من از کتاب گرفتم را میخواهید بگیرید و خوراک روحی سالمی داشته باشید این کتاب را از من بخرید