مهدی صارمی‌فر
مهدی صارمی‌فر
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

درخشش ابدی یک ذهن مشهور

به مناسبت سال‌روز تولد استفن هاوکینگ* - قسمت اول

کمتر از ۲ سال از مرگ مرحوم استفن هاوکینگ، می‌گذرد. اما هنوز هم او یکی از چهره‌های مشهور و سلبریتی‌های دنیای علم (در بیرون اجتماع علمی) است. شاید بتوان گفت، در زمانه ما، بعد از آلبرت انیشتین از بقیه دانشگران و پژوهشگران تمام تاریخ مشهورتر است. حتی خیلی از مردم عادی، او را بزرگترین دانشمند سال‌های اخیر می‌دانند. اما آیا چنین عنوانی در جامعه علمی هم پذیرفته‌شده است؟ در اینجا می‌خواهم دلایل شهرت هاوکینگ نزد عامه را از دید خودم بررسی کنم.

* بخش‌هایی از این نوشته، حدود ۷ سال پیش در روزنامه شرق و بخش‌هایی دیگر هم در زمان فوت آن مرحوم در اسفند سال ۱۳۹۷، در ماهنامه دانشمند منتشر شده‌است.


شهرت استفن هاوکینگ، در اجتماع علمی و محیط آکادمیک، مدیون پژوهش‌هایی در کیهان‌شناسی است که او به‌همراه راجر پن‌روز (و دیگران) در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ درباره سیاه‌چاله‌ها و ساختار آن‌ها انجام داده‌بود. در آن‌زمان هاوکینگ با ‌استفاده هم‌زمان از معادلات مکانیک کوانتمی و نسبیت‌عام (گرانش)، توانست به‌نکات بسیار جالب و مهمی درباره ترمودینامیک سیاه‌چاله‌ها دست‌پیدا کند. این‌دستاوردها حاصل استفاده هم‌زمان، از این دو جز «آشتی‌ناپذیر» فیزیک نوین بود. این تلاش هاوکینگ، یکی از نخستین کارهای علمی در این‌زمینه در دنیاست. چه پیش‌از او حتی بزرگانی مثل آلبرت انیشتین که به‌دنبال یک توضیح (پیمانه‌ای وحدت‌یافته) از عالم بودند، در این‌مسیر به‌بن‌بست رسیده‌بودند. این دستاوردهای هاوکینگ، آن‌قدر جالب‌توجه بود که او را صاحب کرسی لوکاسین ریاضیات کمبریج کرد که پیش‌از او بسیاری از بزرگ‌ترین فیزیک‌دانان تاریخ در دوران‌های مختلف، بر آن تکیه زده‌بودند که مشهورترین‌شان آیزاک نیوتن و پل دیراک بودند. اما این همه ماجرا نیست. هاوکینگ برخلاف بسیاری از دانشمندان نه‌تنها در دنیای کوچک و عمیق مغزهای بزرگ، مشهور است، بلکه در دنیای مردمان واقعی هم او بسیار مشهورتر از هم‌قطاران آکادمیک خود است. اما این شهرت هاوکینگ مدیون چیست؟

بیماری ویران‌گر

هاوکینگ در دوران تحصیلات مقدماتیش با مشکلات درسی بسیاری روبرو بود. البته مشکلات هاوکینگ از جنس آن افسانه‌ها و اسطوره‌هایی که درباره دانشمندان بزرگ می‌سازند که مثلا «فلانی در دوره دبستان کودن بود یا در ریاضیات تجدید می‌آورد» نبود. او واقعا شاگرد درس‌خوانی بود اما بهترین نبود. تقریبا می‌توان گفت که همیشه شاگرد دوم بود. حتی وقتی در امتحان ورودی کمبریج اول شد و انتظار داشت که بزرگ‌ترین کیهان‌شناسان آن روزگار، فرد هویل (Fred Hoyle) او را به شاگردی بپذیرد، این‌گونه نشد. او دوره کالج را در آکسفورد تمام کرد و سپس برای تحصیلات تکمیلی به کمبریج رفت.

در سال آخر در آكسفورد، هاوكینگ از پله‌ها افتاه و سرش ضربه خورد. اول فكر كردند كه مست بوده. اما گاهی حتی در بستن بند كفش هم مشكل داشت. برای همین وقتی سال اول کمبریج، در تعطیلات میان‌ترم به‌خانه برگشت، پدرش گفت كه او باید برای معاینه به بیمارستان برود. آن‌جا پزشكان تشخیص دادند كه هاوكینگ آمیوتروفیك لیترال اسكلروسیس (ALS) دارد. این بیماری، نابودگر آن دسته از سلول‌های عصبی در نخاع و مغز است که فعالیت عضلانی را كنترل می‌كنند. یعنی عضلات را خشك می‌کند و بدن به حالت گیاهی درمی‌آید، اما ذهن در داخل آن كاملاً بدون نقص كارش را می‌کند. با این‌حال، هر ارتباطی با بیرون مثل حرف‌زدن، غیرممكن می‌شود و بیمار ظرف چند ماه می‌میرد. برای همین، در مراحل پایانی، برای مقابله با اثرات افسردگی مزمن، به بیمار مرفین می‌دهند. اما واكنش هاوكینگ، خاص تربیت و شخصیت ویژه او بود. همین واکنش ستایش‌برانگیز هاوکینگ در مواجهه با این بیماری، شاید یکی از دلایل شهرت او باشد.

«قبل از آنكه پزشكان بیماری‌ام را تشخیص دهند، از زندگی خسته شده‌بودم. انگار هیچ‌كاری ارزش انجام‌دادن نداشت.» اما حالا اوضاع فرق کرده‌بود. او به یاد می‌آورد «خواب می‌دیدم كه می‌خواهند اعدامم كنند. ناگهان فهمیدم كه اگر خوب شوم، كارهای ارزشمند زیادی وجود دارد كه می‌توانم انجام دهم». هرچقدر هاوکینگ پس‌از شوک اولیه ناشی‌از خبر ابتلا به بیماری، از نظر فكری در حال بهبود بود، از لحاظ جسمی اوضاع چندان خوبی نبود. هربار که بروز نشانه‌های ALS شدید می‌شد معمولاً دوره‌ای از آرامش و پایداری به‌دنبالش می‌آمد كه مدت‌ها طول می‌كشید. اما پس‌از چند ماه هاوكینگ مجبور شد برای راه‌رفتن از عصا استفاده كند. آن روزها پزشكان فكر می‌كردند كه او كمتر از دو سال زنده خواهد ماند.

سال ۱۹۶۵ بود و هاکینگ باید پروژه دکترایش را شروع می‌کرد. چیزی که موتور محرک او شد، آشنایی با دختری به‌نام «جین وایلد» بود. آن‌ها از هم خوش‌شان آمد و سرانجام با هم نامزد شدند. هاوكینگ بارها گفته که این ماجرا بود که «همه تغییرها را ایجاد كرد». او چیزی داشت كه برایش زندگی كند. اما اگر قرار بود ازدواج كند، کار لازم داشت و اگر کار می‌خواست باید دكترا می‌گرفت. اعتماد به نفس هاوكینگ بازگشته بود. از قضا او کیهان‌شناس نظری بود که برای پژوهش در آن، به هیچ وسیله آزمایشی نیاز نیست جز «مغز»؛ تنها قسمت سالم بدن هاوکینگ.

از آن‌زمان تا ۱۴ سال بعد که او صاحب کرسی لوکاسین شد، بیماری رو به‌پیش‌رفت بود و کشفیات هاوکینگ و همکارانش درباره سیاه‌چاله‌ها بیشتر و بیشتر می‌شد. کشفیاتی که او را در رده یکی از مهم‌ترین اخترفیزیک‌دانان نظری قرارداد، درحقیقت محاسبات پیچیده ریاضیاتی بودند که یک انسان دارای معلولیت حرکتی که حتی نمی‌توانست قلم به‌دست بگیرد و روی ویلچر می‌نشست، انجام می‌داد؛ محاسبات در دنیایی سرشار از ماتریس و بردار و مشتق و عملگرهایی که از اندیس‌های‌شان پیدا بود که 4 بعدی هستند.

دنیای فیزیک نظری، بسیار عجیب است. دنیایی که برای فهمیدن فقط یک خط محاسبه حداقل ۷ سال درس خوانده‌باشی و دانشجوی دکترا باشی. هاوکینگ با همه معلولیت‌اش این محاسبات را که دیگران با زجر روی کاغذ انجام می‌دادند، به راحتی در مغزش انجام می‌داد. این‌ها همه کافی بود که یک انسان یا حتی دانشمند معمولی را تا قله‌های رفیع شهرت و تبدیل‌شدن به یک «سوپراستار» بالا ببرد. مردی که نشان داد قدرت و توان ارده انسان را نهایتی نیست.

از زمانی که پزشکان به هاوکینگ گفتند دوسال دیگر بیشتر زنده نیست، حدود نیم‌قرن زندگی کرد. در طول این مدت چند بار بچه‌دار شد، دوبار ازدواج کرد و با آن قیافه معصوم و دوست‌داشتنیش در جشن تولدهایش با ویلچر رقصید و حتی در یک سفر تمرینی فضانوردی شرک کرد و جاذبه صفر (سقوط آزاد در میدان گرانشی) را تجربه کرد. این یعنی اسطوره اراده و استفن هاوکینگ، تجسم واقعی انسانی با اراده بود. همین کافی‌ است که نام یک نفر را برای همیشه در تاریخ مانگار کند.

در دهه ۱۹۷۰، هاوكینگ، با بی‌اعتنایی به بیماری خود به مهم‌ترین دانشگاه‌های دنیا سفر می‌کرد. اكنون او چهره علمی مشهور بین‌المللی می‌شد و می‌رفت كه جای خود را در صحنه بین‌المللی بیابد. او در همه سخنرانی‌هایش حضار را به‌وجد می‌آورد. مثلا معروف است که در سمیناری در كلتك، با بیان معادله‌ای ۴۰ جمله‌ای از حفظ، باعث کف‌کردن همه دانشجویان حاصر در جلسه‌شد. البته کمی‌هم بدشانس بود‌ که در آن‌جلسه جادوگر دنیای كوانتوم، گل-مان (Murray Gell-Mann) حاضر بود و خود را موظف دانست كه این نكته را یادآوری کند كه «اگر حافظه‌ام درست یاری كند، هاوكینگ یك جمله را از قلم انداخته‌است.» البته حق با گل-مان بود!

قسمت دوم را از اینجا بخوانید: نظریه‌ای برای پایین کشیدن کرکره فیزیک نظری

قسمت سوم را از اینجا بخوانید: شرط‌بندی‌های آماتور آقای سلبریتی

هاوکینگسیاهچاله
روزنامه‌نگار حوزه علم و فناوری، طراح تجربه‌کاربری، مالک محصول و ناظر مسایل بین‌الملل!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید