در این سلسله نوشتهها، به مناسبت سالروز تولد استفن هاوکینگ، ستاره بینظیر دنیای فیزیک نظری، علل شهرت این فیزیکدان را بررسی میکنیم. در قسمت اول این نوشته به بیماری هاوکینگ و تلاش بینظیر او برای کنترل عوارض آن پرداخته و در قسمت دوم هم به سراغ ادعاهای هاوکینگ در باره «نظریه همهچیز» رفتهایم. در این قسمت هم به فعالیتهای هاوکینگ در عرصه ترویج علم و بهخصوص کتابهای عامهپسند علمی او میپردازیم. یکی از مهمترین چیزهایی که همیشه اسم هاوکینگ را در رسانهها زنده نگهداشته و تا مدتها زنده نگه خواهد داشت، اظهارات عجیب او درباره هوش مصنوعی، روباتها، آدم فضاییها، خدا، بهشت و جهنم و بهخصوص شرطبندیهایش در مورد مسایل علمی است. تقریبا میتوان گفت که هاوکینگ در همه شرطبندیهایش در مورد آینده فیزیک ذرات شکست خورد...
قسمت اول را از اینجا بخوانید: درخشش ابدی یک ذهن مشهور
قسمت دوم را از اینجا بخوانید: نظریهای برای پایین کشیدن کرکره فیزیک نظری
در اوایل دهه ۱۹۸۰، هاوكینگ کار روی یك كتاب عامه فهم درباره كیهانشناسی را آغاز كرد. قصدش هم پرداخت شهریه مدرسه دخترش از درآمد این کار بود. در ۱۹۸۷، سرانجام هاوكینگ كتاب را تمام كرد و نامش را گذاشت: «تاریخچه زمان: از انفجار بزرگ تا سیاهچالهها». انتشارات بنتام که قبلاً هرگز كتاب علمی چاپ نكردهبود، امیدوار بود که شاید فروش كتاب پنج رقمی شود. هاوکینگ را هم مجبور کردند هیچ نوشته علمی و فرمول ریاضی در کتاب نیاورد. هاوکینگ هم اینکار را کرد (البته اگر از مشهورترین معادله علمی E=mc^2 بگذریم که مانند واضعش، آلبرت انیشتین شهره عام و خاص است.) نتیجه با آنچه که بنتام پیشبینی کردهبود، خیلی متفاوت بود.
توصیف بیشتر را به استراترن میسپاریم: کتاب ظرف ۱۰ سال به ۳۰ زبان ترجمه شد [در فارسی به ترجمه محمدرضا محجوب] و ۶ میلیون نسخه [تا سال ۲۰۰۹] از آن در سطح جهان فروخته شد. چرا؟ هیچكس واقعاً نمیداند. همه جور نظریهای مطرح شدهاست. همه احساس میكردند كه باید قدری درباره علم بدانند و این از بخت آنها بود كه كتاب عامه فهمی را درباره این موضوع كه به وسیله یكی از بهترین افراد این عرصه نوشته شدهبود، بخرند (اگرچه لزوماً آن را نخوانند). این مسیری فكری بود كه روی میز افراد در پیش چشم ایشان گشوده میشد. این یك هدیه عالی برای سال نو یا روز تولد یا سپاسگذاری از پدربزرگها یا نوهها یا خواهرزاده و برادرزادهها، داییها و عموها، یعنی نسل به ظاهر بیسوادی كه ظاهراً فقط به سر و صدا و كامپیوتر علاقهمند است، بود. درك این كتاب آسان بود، برای جایزهدادن در مدارس ایدهآل بود. به اینشتین جدیدی نیاز بود. زنان آن را به مردان هدیه میكردند. زنان آن را میخواندند (حتی اگر مردان نمیخواندند)... نظریههای زیادی مطرح شد و بازاریابان سخت بهكار میپرداختند (آنها میخواستند كشف كنند كه با كتاب بعدی چگونه برخورد كنند). ظاهراً همه روی یك چیز توافق داشتند. مردم كتاب را میخریدند، اما واقعاً آن را نمیخواندند. بیشاز حد گرفتار بودند، خسته بودند، كارهای بهتری داشتند كه انجام دهند؛ اما این درست نیست. از میلیونها نسخهای كه فروخته شدهبود، حداقل چند نسخه از آغاز تا پایان خوانده شد. اثر آن روی افراد (عمدتاً جوان) كه آن را تا صفحه ۱۸۲ خوانده بودند، شگرف بود. اغراق نیست اگر بگوییم كه این كتاب نسل جدیدی از دانشمندان را بهوجود آوردهاست. روزی یکیاز برندگان جایزه نوبل خواهد گفت: «آنگاه، یك روز تاریخچه زمان را خواندم و آنچه را كه میخواستم انجام دهم، شناختم».
اینطور یک كتاب، جهان را تغییر میدهد. پس خود كتاب چه؟ در آغاز، بسیار خواندنی است و البته نیازی نیست كه بگوییم كه بسیار بصیرانه است. البته مفاهیم مطرحشده دشوار و سادهكردن آنها بدون سادهانگاری دشوار است. مرحوم هاوكینگ در اینامر موفق است. چند نمونه از عناوین فصول نشان میدهد كه كتاب درباره چیست: جهان درحال انبساط، سیاهچالهها، منشأ و آینده جهان، وحدت در فیزیك. كتاب با بررسی چند مسئله فلسفی ختم میشود. در عینحال، به فیلسوفان «كه نتوانستهاند پابهپای پیشرفت نظریات علمی پیش بروند»، طعنه میزند.
ممكن است تفكرات هاوكینگ در چند سیاهچاله فلسفی ناپدید شوند، اما جالب و متناسب هستند. بهاین ترتیب است كه دانشمند بزرگ معاصری كه در جبهه مقدم حوزه كار خود ایستاده است، میاندیشد. فرضیات فلسفی كه دانشمندان معاصر مطرح ساختهاند، ممكن است سست یا در واقع غلط باشند. اما استفاده میشوند و مثمرثمر هستند. این فرضیات قسمت اعظم برجستهترین تفكرات زمان ما را ایجاد كردهاند. آیا فلسفه برای علم اصلاً اهمیتی دارد؟ ظاهراً هاوكینگ فكر میكند كه ـ در نهایت ـ اهمیت دارد.
ماهیت خداوند و نظریات وحدتیافته
هاوكینگ در خاتمه تاریخچه زمان درباره موضوعاتی نظیر ماهیت خداوند و نظریات وحدتیافته (نظریات همهچیز) بحث میكند. اینكه آیا این دو هستی بحثبرانگیز وجود دارند، مورد بحث قرار نگرفتهاست، یا حتی مناسب بحث تلقی نشدهاست (هاوكینگ در آن زمان به دومی، اما نه به اولی، اعتقاد محكم داشت). اما او نكته فلسفی مهمی را مطرح میسازد: «رویكرد معمول علم، مدلسازی ریاضی، نمیتواند به این سؤال پاسخ دهد كه چرا باید برای توضیح جهان، مدلی وجود داشتهباشد. ویتگنشتاین، فیلسوفی كه هاوكینگ به ویژه او را مسخره میكند، بیش از ۷۰ سال پیش، این سؤال را به طرزی موجزتر مطرح کردهاست: «این كه اشیاء چگونه در جهان وجود دارند مهم نیست، بلكه این مهم است كه جهان وجود دارد».
هاوكینگ میپرسد: «آیا نظریه وحدتیافته چنان قوی است كه وجود خود را بههمراه آورد؟» اما این یك نظریه بدیع نیست. فیلسوفان قرون وسطی استدلال كردهاند كه نظریه كمال، باید شامل نظریه وجود باشد، ادعا میكردند كه این اثبات وجود خدا است. در جهان هاوكینگ (یا در جهانهای او، كلمهای كه جمع بستن آن غیرممكن، اما ظاهراً ضروری است) چندان جایی برای خدا وجود ندارد. هرچند انتخاب آفریدن جهان با خدا بود، این انتخاب به عدم انتخاب تبدیل میشد. زیرا جهان میبایست آفریده میشد و میبایست به همان شیوهای كه هست، آفریده میشد. «كاملاً ممكن است فقط یك، یا چند نظریه وحدتیافته کامل، مانند نظریه ریسمان، كه منسجم است و امكان وجود ساختارهایی را كه به اندازه انسان كه میتواند قوانین جهان را بررسی و از ماهیت خدا سؤال كند پیچیده است، فراهم میآورد، وجود داشتهباشد».
جاذبه توریستی كمبریج
هاوكینگ، پس از انتشار كتاب پرفروشش، به شهرت رسید. به مرد كوچكی كه روی صندلی چرخدار موتوری مینشست بهعنوان یكی از جاذبههای كمبریج اشاره میشد. حالا دیگر از همه جای جهان، هاوكینگ را دعوت میكردند. سفر به خارج و افتخارات، فراوان بود. درباره هاوكینگ فیلمی تلویزیونی با عنوان ارباب جهان ساخته شد.
سال ۱۹۹۰، كار هاوكینگ به هالیوود كشید و در آنجا با استیون اسپیلبرگ دیدار كرد. هر دوی آنها، كار یكدیگر را ستایش كردند. اسپیلبرگ قول داد كه از فیلم تاریخچه زمان حمایت كند. هاوكینگ پیشنهاد كرد كه باید آن را «بازگشت به آینده ۴» نامید. فیلمبرداری در استودیویی در نزدیكی لندن، با تقلید دقیق از دفتر هاوكینگ در گروه ریاضیات كاربردی و فیزیك نظری آغاز شد. در كمبریج، هاوكینگ هنگامی كه مانند هر هنرپیشه دیگری استراحت میكرد، فكركردن درباره بحث خود برای بردن جایزه اسكار را شروع كرد. «بهترین نقش مکمل برای جهان» اما متأسفانه، استودیوهایی كه او در آنجا كار میكرد او را فقط شایسته بردن نوبل میكرد (نوعی اسكار برای افرادی كه در جهان واقعی به اسکار نمیرسند!) البته هاوكینگ آشكارا به نوبل علاقهمند بود. (بزرگترین مدخل در ضمیمه تاریخچه زمان مربوط به آن بود). اما شانس بردن این جایزه به وسیله او، در واقع، بسیار كم بود. چه کسی دیده که کمیته نوبل در قرن گذشته به یک کیهانشناس نوبل بدهد؟ طلسمی که سرانجام امسال (نوبل فیزیک ۲۰۱۹) شکسته شد و نیمی از جایزه نوبل فیزیک به جیم پیبلز (Jim Peebles) رسید.
جهان در پوست گردو
هاوکینگ که حالا یک سوپراستار واقعی شدهبود، نوشتن برای عامه را ادامه داد. کتاب های بعدی او از اینهم جذابتر و البته تاحدودی سنگینتر هستند. اما گویا نوشتن به مزاق او خوش آمدهاست. هاوکینگ پرفروشترین کتاب علمی و یکی از پرفروشترین کتابهای دنیا درکنار کتاب مقدس، قرآن و هریپاتر را نوشتهاست. سالها تاریخچه زمان در صدر جدول فروش قرار داشت. اینبود که هاوکینگ دومین جز از دوگانهاش «جهان در پوست گردو» را نوشت؛ کتابی که در آن دقدلیاش سر بنتام را خالی کرد و هر مفهوم پیچیدهای را که این انتشاراتی مانع از نوشتن آنها در تاریخچه زمان شده بود را البته بههراه دستاوردهای جدید در فیزیک و کیهانشناسی، منتشر کرد.
فروش این کتاب نشان داد که «هاوکینگ» دیگر «برند» شدهاست و تصویر او روی جلد درحالی که به بلاهت خوانندهاش، لبخنی به گشادی جیب ناشرش میزند، مهمترین عامل فروش کتاب است. موفقیتهای بعدی هرچند بهاندازه تاریخچه زمان نبود اما بههرحال فروش کتابهای هاوکینگ، در کنار اظهارنظرهای جنجالی در تلویزیون یا سخنرانیهای غیررسمی در محیطهای نهچندان آکادمیک درباره موضوعاتی که اصلا ربط حرفهای به صاحب کرسی لوکاسین ریاضیات کمبریج ندارد و بهطرز جالبی، تواترشان الگویی منطبق با فروش کتابهای او دارند، هاوکینگ «بیاحتیاط در اظهارنظر» را به مرد شماره یک فیزیک در محیطهای غیرعلمی تبدیل کرد. عنوانی که اصلا برازنده او نیست.
شاید صاحبان این کرسی، قبلا اشتباهات فاحش علمی (آنهم در محیط آکادمیک) کردهباشند، مثل نیوتن که مدعی بود که ذرات نور را در آزمایشهایش دیدهاست، اما هیچکدامشان قبلا مدعی نشدهاند که «آدم فضاییها در کمین ما هستند و به ما حمله میکنند و زمین را نابود میکنند.» یا هیچکدامشان درست زمانی که پاپ قرار است از انگلستان بازدید کند و البته کتاب جدید عامهپسندشان هم بهزودی قرار است از چاپخانه دربیاید، مدعی شوند که «علم اثبات کرده که تا اینجای کار به خدا اصلا احتیاجی نداریم!»
البته نگارنده در اینجا قصد ندارد که ادعایی غیراز این را مطرح کند. چه، دانشمند بزرگ دیگری در انگلستان (ریچارد داوکینز) به زیبایی سالهاست که با روشهای علمی و البته تنها برای آکادمیسینها این موضوع را بهخوبی تبیین کردهاست. بلکه آنچه که رنگ «اخلاص» را در این گفتههای هاوکینگ کم میکرد، همزمانی این گفتههای جنجالی با انتشار کتاب های عامهپسند و پرفروش هاوکینگ بود. بههرحال حتی صاحبان کرسی لوکاسین هم باید از جایی نان بخورند.
«استفن هاوکینگ» دانشمند بود و البته هنوز هم که یکی دو سال از مرگش میگذرد، سلبریتی است. «سلبریتی» مفهومیست که محصول دوره حکومت رسانههای جمعی بر اذهان مردم است. سلبریتیها الزاما صاحب ویژگیهای خاص در میان همصنفانشان نیستند بلکه تنها وجه تمایز آنها نسبت به همکاران خود، شهرتشان است. این شهرت بر بستر رسانههای جمعی شکل میگیرد. اصولا هم اولویتهای اصلی رسانهها برای پرداختن به هر سوژه، خاص خودشان و مستقل از زمینه آن سوژه است. زیرا رسالت اصلی رسانه، سرگرمکردن مخاطب است. مثلا ممکن است چندین موسیقیدان و پژوهشگر و اندیشمند در حوزه موسیقی با قویترین استدلالهای هنری و تکنیکی نشان دهند که موسیقی «پاشایی» بیارزش و سطحی و در مقایسه با متوسط موسیقی پاپ فارسی، نازل است. اما خب آن مرحوم یک سوپراستار و سلبریتی است که مجلس ترحیمش تبدیل به یکی از بزرگترین گردهماییهای مردمی در زمان خودش میشود. پاشایی یک سلبریتی بسیار درخشانتر از سایر همصنفانش است.
داستان استفن هاوکینگ هم چیزی شبیه پاشایی است. با این تفاوت که او از بالای برج دسترسیناپذیر عاج «علم» میآید؛ جایی که جامعهشناسان دقیقی چون اباذری، بهراحتی با پرسوجو از دوستانشان نمیتوانند عیار طرف را بسنجند؛ دنیای جستجوگران پاسخ این سوال اساسی که «ما از کجا آمدهایم و چرا کیهان این جور است که هست؟» فرهنگ شهرت چیزی فراتر از علاقه به آدمهای مشهور، انعکاسی از ارزشهای جمعی و نمایش رابطه پیچیده میان انتظارات اجتماعی و واقعیتهای اجتماعی- اقتصادی است. هاوکینگ با شناخت دقیق از مکانیزمهای اجتماعی همواره با بهرهبرداری از شهرتش سعی میکرد اظهار نظرهای شگفتانگیزی در مسایل مربوط یا نامربوط به تخصصش انجام دهد. اظهارنظرهایی که گاهی بدیهی، گاهی بسیار غلوآمیز و گاهی بیسروته بودهاست.
قسمت اول را از اینجا بخوانید: درخشش ابدی یک ذهن مشهور
قسمت دوم را از اینجا بخوانید: نظریهای برای پایین کشیدن کرکره فیزیک نظری
منابع:
۱. مقدمه بازنگری تاریخچه زمان، استفن هاوکینگ، ترجمه کوروش زعیم
۲. توهم سلبریتی، تیموتی کالفیلد، ترجمه نجمه رمضانی، سایت ترجمان
۳. تایمز لندن، نسخه ۲ سپتامبر ۲۰۱۰
۴. Introducing Einstein’s Relativity, R. d’Inverno
۵. Invitation to Contemporary Physics, Q. Kim, N. Kumar, C. S. Lam
۶. هاوکینگ و سیاهچالهها، پل استراترن، ترجمه ابوالفضل حقیری