مذاکرات وین در حالی در حال انجام است که در واپسین روزهای 2021 به سر میبریم. وجه تمایز اساسی نسبت به دور گذشته ی برجام که در سالهای 2013 تا 2015 انجام شد، این بار اشتیاق، و در عین حال فرسودگی آمریکا در خصوص احیای برجام و از یکسو و شرطهای متفاوتی که ایران مصرانه به دنبال آن است از سوی دیگر به وضوح مشهود است. در این نوشته سعی بر این داریم که با واکاوی ریشه ی این تفاوتها در دو طرف مذاکره به راهکارهای مذاکراتی جدیدی که ممکن است پیش رو باشد و سناریوها و ریسکهای آن خواهم پرداخت.
آنچه بیش از هر چیز تغییر نگرش ایران را برانگیخته است، ایرادات برجام روحانی است. برجام روحانی مبتنی بر دو اصل بود: ترس و خوش بینی. ترس از امتداد تحریمهای بین المللی که با تلاش آمریکا و متحد کردن تمامی قدرتها شکل گرفته بود و آثار آن به شکلی ملموس اقتصاد کشور را درگیر کرده بود. خوش بینی به اینکه امضای برجام به منزله ی گشایش درهای "تعامل" با دنیای غرب برای ایران است. به خاطر این دو اصل ضعف های متعددی در برجام روحانی، پذیرفته شد. برخی از این ضعفها به شکل خلاصه بر شمرده میشود: اولین ضعف برجام عدم وجود ضمانت اجرایی و عینی برای زیرپا گذاشتن برجام توسط طرف مقابل است. دوم پذیرفتن مواردی از سوی ایران که توسط ناظر بیرونی قابل راستی آزمایی است درحالیکه راستی آزمایی تعهدات طرف دیگر چنین ویژگی ندارد. سوم اتکای بیش از حد به ترویکای اروپایی و اعطای حق رای و اضافه کردن تعداد آرای مخالف در صورت بروز اختلاف.
خروج آمریکا از برجام این فرصت را به ایران داد که - البته با پرداخت هزینه هایی که ناخواسته به ایران بار شد- نسبت به تغییر شرایط اجرایی برجام بازنگری را در دستور کار قرار دهد. این اتفاق، با برخی رویدادهای دیگر بین المللی نیز همزمان شد که شرایط ویژه ای را برای این مانور جدید فراهم کند.
یکی از مهم ترین ویژگی های دوره ی ترامپ این بود که یک تغییر گفتمان بنیادین در سیاست خارجی آمریکا شکل گرفت. در دوره ی وی، گفتمان سنتی "رهبری آمریکا برای منفعت جهانی" که در زمان روسای جمهور قبلی آمریکا سرلوحه ی سیاست های این کشور قلمداد میشد، به صراحت به گفتمان "تبدیل آمریکا به برترین" تغییر پیدا کرد. در همین راستا سیاستهای خصمانه ی آمریکا نسبت به رقبای بین المللی خود (چین و روسیه) حتی با زیر پا گذاشتن تعهدات قبلی آمریکا نسبت به این کشورها، حالتی عینی پیدا کرد. با وجود عدم انتخاب ترامپ در دور دوم، به دلیل مشتاقانی که سراسیمه گفتمان او را دنبال میکنند، بیم بازگشت او یا گفتمان او در آینده را دو چندان میکند. هرچند که سیاستهای خصمانه ی دوره ی ترامپ در زمان بایدن در مقابل چین و روسیه تغییری نکرده است.
در مورد چین تهدیدات جدی آمریکا در مورد مداخله نظامی در صورت بروز تنش میان چین و تایوان و گسیل ناوگان های نیروی دریایی آمریکا به خلیج تایوان این هشدار را از گذشته جدی تر کرده است. انعکاس این رفتار منجر به واکنشهای بی سابقه در مواضع سیاسی چین نسبت به آمریکا شده است. از سویی چین به خوبی میداند که 90 درصد مصرف انرژی جهان هنوز از طریق منابع فسیلی تامین میشود و گلوگاه این منابع در خاورمیانه قراردارد. بنابراین رها کردن خاورمیانه در دستان رقیب سرسخت خود را بدون اهرمی برای موازنه ی قدرت آمریکا در منطقه خاورمیانه به سود خود نمیداند.
در مورد روسیه نیز وضع بهتر از این نیست. ولادمیر پوتین در مصاحبه ای که در کنفرانس خبری خود با خبرنگاران در 24 دسامبر 2021 انجام داد حداقل سه بار از بی اعتمادی به آمریکا و تعهدات بین المللی ان صراحتا یاد کرد و نسبت به همکاری گسترده در حوزه های هوا فضا و دفاعی با چین اظهار آمادگی. این درحالی است که آمریکا و کشورهای ناتو نسبت به افزایش تنشها در اوکراین اقدام کرده اند. در این بخش نیز، روسیه نیاز به همکاری ایران در تعاملات خود در سوریه و افغانستان دارد تا از بروز شرایطی مشابه اوکراین در بخش جنوبی خود پیشگیری کند.
بنابراین، اینکه با توجه به اینکه چین و روسیه منافع خود را در حفظ توازن قوا در منطقه میدانند و نمیخواهند منطقه ی نفت خیز و کلیدی خاور میانه به سمتی برود که یک بازیگر اصلی میان ایران یا آمریکا پیدا کند. برای همین هرگونه جهت گیری که بازی این دو قدرت منجر به نتیجه ای غیر از مساوی بشود برای آنها مطلوب نیست. ادامه ی تحریمها به وضوح شرایط را برای ایران سخت تر میکند و قدرت آمریکا و شرکای استراتژیک او در منطقه را بیشتر. از سوی دیگر، رها کردن ایران به سمتی که پتانسیل ایجاد زرادخانه هسته ای را ایجاد کند، توازن قوا در منطقه را به شدت به هم میزند و امکان پیش بینی و کنترل در بازارهای انرژی را از آنان میگیرد.
تغییر نگرش آمریکا به منطقه و شرکای منطقه ای نیز در این میان جالب توجه است. رفتار آمریکا در خروج مفتضحانه از افغانستان نشان از جدیت آمریکا برای کاهش حضور منطقه ای خود به هر قیمتی است. این یک اخطار جدی و جدید برای شرکای منطقه ای آمریکا است. آنها میدانند که حتی با پرداخت میلیاردها دلار نفتی به این شریک قدیمی نمیتوانند تضمینی عینی در مورد حمایت او در شرایط بحرانی بدست آورند. بی اعتنایی آمریکایی ها پس از حمله به چاه ها و پالایشگاه نفتی الخریص عربستان تفاوت چشمگیری با رفتار آمریکا در زمان حمله ی صدام حسین به کویت در دهه ی نود داشت. ملاحظه در فروش تسلیحات پیشرفته تر به عربستان - با وجود اصلاحات غربگرایانه و نزدیکی روز افزون عربستان به اسراییل- نگرانی های این بازیگر منطقه ای را نسبت به اعتماد پذیری آمریکا دو چندان کرده است.
در اسراییل نیز شرایط در مورد اعتماد به آمریکا چندان بهتر نیست. هرچند جو بایدن بر تعهد خود به حمایت بی قید و شرط از اسراییل در مقابل ایران بارها تاکید کرده است، تغییر اولویت آمریکا از منطقه به سمت چین و روسیه بر اسراییل پوشیده نیست. همچنین آنها به خوبی میدانند که به این سادگی نمیتوانند آمریکا را وارد یک عملیات نظامی بی انتها کنند، حتی اگر ترامپ مجددا به ریاست جمهوری برگزیده شود. بنابراین بیشترین چیزی که اسراییلی ها (قبل از خروج کامل امریکا از منطقه) از او میخواهند، شرایطی است که دو ویژگی توآمان را داشته باشد (1) اتخاذ سیاستی توسط آمریکا که منجر به عدم دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای شود (2) اتخاذ سیاستی که هرچه بیشتر ایران را از دسترسی به تبادلات بین المللی دور کند. این دقیقا همان دو چیزی است که در برجام روحانی رعایت شده بود. طبیعتا براورده شدن هر دو ویژگی به شکل توآم برای آمریکایی ها میسر نیست چرا که به دلایلی که گفته شد، برخلاف دور قبل، آمریکا اعتبار سیاسی کافی برای ایجاد یک اتحاد بین المللی برای این دو ویژگی را ندارد.
شرایط ایران در سالهای اخیر نیز دستخوش تغییرات فراوانی شده است. هرچند که بدلیل کاهش درآمدهای نفتی شوک افزایش نرخ ارز چند برابری در سالهای اخیر رخ داد، اما از زمان خروج آمریکا از برجام، ایران توانست نرخ تغییرات ارز را به میزانی تقریبا برابر افزایش پایه ی پولی کاهش دهد. این یعنی به طور نسبی بی ثباتی ناشی از خروج امریکا از برجام اثر اقتصادی خود را گذاشته و ایران با تحمل فشارها از آن عبور کرده است. شرایط کشور در چند رکن اصلی امنیت ملی و دفاعی، آب، انرژی، غذا، دارو، مسکن، حمل و نقل، ارتباطات هرچند دچار چالشهایی جدی است، اما شرایط خاص و بحرانی آنطور که در کشوری مانند کره شمالی رخ داده است در کشور اتفاق نیافتاد. این به دلیل منابعی است که کشوری پهناور با منابع مختلف و مرزهای طولانی آبی و زمینی در آن قرار دارد. همچنین عدم همکاری روسیه و چین در سالهای اخیر با ایالات متحده در خصوص همه گیر کردن تحریمهای آمریکا نشان داد که عدم اجماع جهانی میتواند به کاهش جدی اثر تحریمهای یکجانبه آمریکا شود. مشخصا مکانیزمهای فروش نفت توسط دولت ایران بدون اینکه مداخله ای جدی با تحریمهای آمریکا داشته باشد در سالهای اخیر مورد استفاده واقع شده و رفته رفته نهادینه شده است. این همان پدیده ای است که آمریکایی ها از آن به شکست فشار حداکثری (یکجانبه) یاد میکنند.
شرایط عمومی سیاست خارجی آمریکا نیز چه در دوره ی ترامپ و چه در دوره ی بایدن کاملا مشخص است. آنها نگران رشد روز افزون چین و نفوذ روسیه هستند و طبعا اولویت منابع خود را برای این بخشها تخصیص خواهند داد. برای همین هرچند رفع نگرانی شرکای منطقه ای برای آنها مهم است اما دیگر مانند گذشته، اولویت نخست نیست و امکان تخصیص منابع بی حد و حصر برای حفظ امنیت آنها وجود ندارد. آنچه در منطقه برای آمریکا مهم است، در درجه ی اول تامین امنیت اسراییل و در درجه ی دوم امنیت آبراه های منطقه برای صادرات نفت است. برای آنها، شرایط برجام جدید اگر به گونه ای باشد که «به میزان کافی» این دو وجه را برآورده نماید، آمریکا نیاز چندانی به صرف منابع و توجه به مساله ی ایران نخواهد داشت. این مساله برای اسراییلی ها کاملا واضح است و برای همین مذاکرات میان اسراییل و آمریکا عمدتا معطوف به همین موضوع «میزان کافی» صرف هزینه و حمایت آمریکا از امنیت اسراییل است.
ریسکهای انعقاد برجام رییسی1 و برجام رییسی2: امکان تغییر شرایط به نحوی که بازهم مکانیزم ماشه در دراز مدت به دلایل مختلف توسط سایر اعضا تریگر شود یا اعمال تحریمهای آمریکا در موضوعات غیر مرتبط با برجام توسط آنها پیگیری شود. البته این ریسکها در گذشته نیز وجود داشت اما شرایط کنونی معادلات سیاسی تا افق قابل دید امکان وقوع این شرایط را کم احتمال میکند.
قدر مسلم، حداقل انتظار این است که آنچه ایران یک بار آزموده باید در توافق جدید پیش بینی شود. یعنی ضمانت عینی تعهدات باید به شکلی باشد که از لحاظ زمانی به شکل بلافصل قابل اعمال باشد. به عبارت دیگر، اگر رییس جمهور آمریکا مجددا از تعهدات خود خارج شود، از فردا روز ایران نیز بتواند از تعهدات خود خارج شود. شفافیت در این مورد به طرفین این امکان را میدهد که برای آینده برنامه ریزی دقیقتری داشته باشند.
انتظار دیگری که باید برآورده شود این است که برجام بدون تغییر زمانی ادامه پیدا کرده و با منقضی شدن شرایط خاص برای ایران در برجام، مکانیزم ماشه از روی میز برداشته شود. هرچند اگر قدرتهای بزرگ برای تحریم بین المللی به اجماع برسند بهانه ی کافی برایش جور میکنند اما وجود مکانیزم ماشه در هرحال تهدیدی جدی است.
انتظار دیگر این است که آمریکا با توجه به عدم پایبندی به برجام تا زمان جبران خسارت، امکان بازگشت به عنوان یک عضو برجام را پیدا نکند. عدم حضور آمریکا در یکی از کلیدی ترین معاهدات منع گسترش تسلیحات هسته ای دستآوردی است که نباید آنرا دست کم گرفت.