باسمه تعالی
مهرماه 1401
روز یکشنبه 10 مهرماه 1401 یکی از روزهای تلخ برای تاریخ دانشگاه شریف بود. آنروز مثل هر روز ساعت 7 و نیم کلاس کارشناسی با تقریبا نیمی از دانشجویان تشکیل شد و ساعت 9 الی 10 و ده دقیه کلاس کارشناسی ارشد با حضور همه ی دانشجویان. بعد هم به جلسه ی گفتگو در مورد «حجاب قانونی» با حضور اقای دکتر شمس اللهی رفتم. جلسه دو ساعت طول کشید و برغم انتظار من و با وجود جمعیت چند صد نفره که داخل و خارج سالن جابر را پر کرده بودند، با وجود اختلاف نظرها، مجموعا جلسه ای آرام و منطقی بود. حرفهای خوبی زده و شنیده شد. ساعت 4 جلوی درب جنوبی دانشگاه دویست نفر دانشجویان معترض، عمدتا سنین زیر 20 سال، دست میزدند با شعارهایی هتاکانه و واژگانی شرم آور که جایی برای حرمت دانشگاه نمی گذاشت. بیست نفر از همکاران حراست هم نظاره گر بودند، باضافه ی اقای دکتر تقوی معاون فرهنگی دانشگاه. ساعت 6 و نیم بعد از نماز که به قصد خروج به سمت درب جنوبی رفتم با درب بسته مواجه شدم. حراست بخاطر سلامتی افراد از خروج ایشان ممانعت میکرد. تقریبا نیم ساعتی معطل بودیم. افرادی با موتور و لباس غیر نظامی پشت درب جنوبی حضور داشتند. با آمدن وزیر علوم از درب جنوبی و گشوده شدن در، فرصتی حاصل شد که به همراه چند نفر دیگر از دانشگاه خارج شوم. به خانه که رسیدم، فرزندم که از درب شمالی خارج شده بود حکایت از تعقیب و گریز میان نیروهای لباس شخصی و خودش و جمعی از دانشجویان کرد و همچنین دستگیری عده ای و شنیدن صدای گلوله های پینت بال. فضایی که برای او مشحون از رعب و حشت و سردرگمی بود. به ناگاه یاد شبهای خرداد 78 و دوره ی دانشجویی خودم در کوی دانشگاه تهران افتادم. نگرانی من در آن ساعتهای شب فقط همین بود که در گیر و دار این رخدادهای تلخ، کسی آسیب جانی نبیند و زنجیره ی خونینی، خارج از کنترل پیش رو نداشته باشیم.
قضاوت در مورد اینکه این برخورد نابخردانه چه هزینه هایی برای کشور و دانشگاه به وجود آورده است سخت نیست. آسیب شناسی وقوع این رویداد تلخ، زنجیره ی معیوبی که ما را در این شرایط قرارداد و همچنین یافتن عاملان آن و حتی برخورد با آنها هم شاید با کمی تحقیق و بررسی و رایزنی سهل و آسان باشد. اما آنچه آسان نیست جبران تبعات، بازسازی شرایط و بازگشت به شرایط طبیعی است. مسائلی که ما به عنوان اساتید دانشگاه شاید در بخشی از آن بتوانیم نقش ایفا کنیم. به واقع مهم ترین سوالی که ذهنم را به خود مشغول کرده، این است که در این برهه ی حساس، به عنوان یک عضو (موثر) جامعه دانشگاه شریف، کدام اقدام، کدامین حرف و کلام میتواند بیشترین اثر بخشی را در شرایط کنونی داشته باشد.
ما در جامعه قشری موثر هستیم. هم نسل جوان و نخبه ی آینده را تربیت می کنیم و هم مرجعیتی مبتنی بر فرهیختگی و دانشگری برای ما متصور است. حرکت و تدبیر ما برای آحاد مردم ملاک و برای اقشار مختلف دانشجویان از طیفهای مختلف ملاک و معیار است. قدر مسلم این غبارها روزی زمین خواهد نشست و تلخی این دردنامه و ناله ها و فریادها روزی خاطره خواهد شد. آنچه باقی خواهد ماند آن است که در کشاکش درد و رنج این روزها، به عنوان یک «استاد» برای جامعه و نسل آینده و دانشگاه خود چه پیامی می فرستیم.
حقیقتی تلخ این است که این رویداد، فاصله ها را دوچندان خواهد کرد، هم عقلانیتی که در بنیان دانشگاه ریشه دارد را به چالش خواهد کشید و هم اعتمادی که اصالت آنچه دریافت میکنیم را خدشه دار میکند. شاید باید از این پس آماده ی گفتارها و رفتارها و بی اخلاقی ها و اغراقها و شایعه پراکنی ها و دروغها و جعلها و بهره کشی ها و فریبها و خدعه ها و نفرت پراکنی ها باشیم. شاید باید برای خودمان بودن، هشیار تر باشیم. شاید باید برای بازسازی اعتماد میان خودمان بیشتر توجه کنیم.
گاه فکر میکنم، چه خوب میشد اگر میتوانستم به خانه ام، دانشگاه صنعتی شریف، و به امروز از دور نگاه کنم. از فراسوی مرزها به خودم در این دانشگاه نگاه کنم - البته نه آنطور که چشمهای هوس آلود دنیا در این چند روز به آن خیره شد-. و از فراسوی زمان و ده ها سال بعد به عملکرد خود در این زمان و این مکان بنگرم.