متن نامه نامجون به آرمیا در هفتمین سالگرد تولد بی تی اس:
واقعا زمان چیه؟ مثل اینه که سالهای سال، من از ساحل دریا، صخره ای در دریا را نگاه می کنم، با جذر و مد دریا، اون صخره آرام و بیصدا تغییر می کنه. گذشت زمان اصلا به نظر نمی یاد. ولی واقعیت اینه که از آمدن من به سئول 10 سال گذشته. تابستان 2010 بود که وارد اقامتگاه Nonhyeondong شدم. بعد از این ده سال واقعا خودم را یکی از شهروندان شهر سئول می دونم..
ضد گلوله بودن، ماهیت منه، من بارها و بارها گذشته خودمون را مرور کردم. اما وقتی امروز، از یکی یکی اعضای گروه عکس گرفتم. به واقعیتی شگفت انگیز و غیرقابل وصف پی بردم. تحول شخصیت رو درون همه بچه ها حس کردم و اینکه نظریه گشتالت در گروه ثابت شده بود. توانمندیهای ارزشمند تک تک پسرها، توانسته است یک گروه ارزشمندتر بسازه. من کارم را با عنوان هیولای رپ شروع کردم و فکر می کردم خیلی قوی هستم و مردم من رو دوست دارن.
امروز ... امروز در تمرین رقص با دوستانم خیلی شاد بودم. در همان لحظه به این فکر افتادم که نامه ای صمیمانه برای طرفدارن بنویسم و مطمئنم که مورد لطف شما قرار می گیره.
به نظر می رسد تاریخ تنها علامت برای نشان دادن زندگیه و اینکه رایگانه. اعداد تاریخ به تنهایی می تونه باعث بشن احساس بهتری داشته باشیم.
الان، احساس می کنم می تونم راحتتر نفس بکشم و به زندگیم ادامه بدم.
من فقط خوشحالم که می توانم سالم و با شادی با دوستانم برنامه اجرا کنیم. وقتی دوستانم را می بینم که بسیار خوب تلاش می کنند، خودم را در برابر فشارها مقاومتر می کنم. اتفاقاتی در زندگی رخ داده که قلبم را به تپش انداختند. این اتفاقات نه قابل فهم اند نه قابل توضیح! حتی پس از 7 سال هم نمی توانم آنها را درک کنم. بعضی اوقات احساس دلتنگی می کنم، اما لحظه ها که هرگز برنخواهند گشت. ... اتفاقات ناگوار مثل چاقوهای تیز همه جا هستند، با اینحال، خوشحالم، از اینکه من همان خودِ دیروزم هستم که دارم زندگی می کنم. می خواستم عکسی از فارغ التحصیلی ام رو ببینم ولی، آن را مدتها قبل پاره کرده بودم (پشیمانی به سراغم آمد....)
امروز درباره خبرها و اتفاقات زیادی که در دنیا رخ داده بود فکر کردم. الان با دنیای 7 سال پیش و 10 سال پیش چه تغییری پیدا کرده؟ در این مدت من چه کردم. گریه های بیهوده، رفتار و حرکات بی معنی. با این وجود، عشقهای آتشین بسیاری در سرتاسر زمین وجود دارد که به اجازه نمی ده، همینطور باقی بمونم. واقعا نمی دونم آیا می تونم کارهایی رو که باید انجام بدم یا نه؟ ولی چیزی که واقعیت داره اینه که من در این 7 سال واقعا زندگی کردم. از شما متشکرم که به من اجازه دادید که زندگی کنم و تسلیم نشم. خیلی متشکرم. سخت تلاش خواهم کرد مثل 7 سالی که فریاد زدم و گریه کردم. تلاشمان را از فردا با کنسرت Bang Bang Con شروع می کنیم! می خواهم عشقم را به شما منتقل کنم. من شما را بیشتر از خود "عشق" دوست دارم. آرمی.
نامجون
*********** برای دیدن پست های بیشتر به وبلاگ مراجعه کنید : http://najwata.blogfa.com/