الف.م
الف.م
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

آلبوم This Is No Fairy Tale از Carach Angren قسمت دوم

چرا نوشتن اولین پست یکی-دو سال عقب افتاد؟
- خودم هم نمیدانم، شاید یادم رفت، یا حس و حالش نبود، مهم هم نیست

چرا الان مینویسم؟
- این را هم نمیدانم، به نظرم خوب است که نوشته شود. چند روزی است که ویرگول را دنبال میکنم. نکته ای که برایم جالب بوده این است که در سرچ هایم در گوگل صفحاتی از ویرگول را یافته ام که خیلی برایم مفید واقع شده اند. از این بابت هم از نگارندگان بلاگ های ویرگولی متشکرم و هم از ویرگول و هم از گوگل
روی هم رفته تصمیم بر آن شد که خود نیز بخشی از این موج باشم و موضوعی که مخاطبان بسیار کوچکی دارد را برای نوشتن انتخاب کنم.

  • این نوشته به هیچ وجه ممکن یک نقد نیست.

کاراک انگرن کیست؟
کاراک انگرن بندی است که به صراحت قصه می گوید. فضای آهنگ های این بند ما را به یاد داستان های مادربزرگ ها می اندازد که برای ترساندن نوه هایشان نقل می شد. (البته مادربزرگ های خارجکی). خلق فضاهای ترسناک و داستان گونه، با دو ژانر موسیقی بیشتر سازگار نیست. اول ژانر کلاسیک و دوم موسیقی متال.
همه ی ما حداقل تجربه ی یکبار دیدن فیلم ترسناک را داریم. در اکثر اوقات از تم های ترسناک موسیقی کلاسیک در آن ها استفاده می شود. اما ایجاد فضای ترس با موسیقی کلاسیک عملاً یک کلیشه است. برای مدرن تر کردن چنین فضایی موسیقی متال به داستان اضافه شده است. (آن هم بلک متال)
برای افرادی که با ژانر متال آشنا نیستند، دیدن یک اجرای بلک متال به اندازه ی کافی ترسناک خواهد بود و اصلا نیازی به اضافه کردن تم های کلاسیک، سرود های مغموم ارکستر کُر و مواردی از این دست نیست. اما قطعا کاراک انگرن برای افراد نااشنا با سبک متال موسیقی نساخته و من نیز این نوشته را برای این افراد نمی نویسم.

چرا باید بترسیم؟
به عقیده ی من ترس بازگشتی به دنیای نیاکان ماست. هنگامی که زندگی یک انسان ماقبل تاریخ را تصور میکنم، چیزی جز ترس قطعی به نظر نمیرسد. هنگامی که تاریکی فرا می رسید هیچ معلوم نبود چه سرنوشتی برای انسان رغم می خورد. گونه ی انسان ها جزو ضعیف ترین گونه ها از نظر فیزیکی است. انسان با دست خالی از پس یک نر میش هم بر نمی آید، چه برسد به شیر و خرس و ... همین ضعف باعث تشدید حس ترس انسان می شد. امروزه با اعطای آرامش نسبی به زندگی ها انسان ها به ترس به عنوان یک نوستالژی ژنتیکی نگاه می کنند. حسی که نه در مغز بلکه در سلول های بدن شان آن را تجربه می کنند همانگونه که پیشینیان آنها بودند.

قصه ی هانسل و گرتل قرن بیست و یکمی
هانسل و گرتل را احتمالا میشناسید، خواهر و برادری که درگیر مشکلات خانوادگی بودند. در جنگل گم شدند و به خانه ی شکلاتی جادوگر سیدند و ادامه ماجرا.
روایت کاراک انگرن از این داستان به شکل مرسوم و کلاسیک خود نیست. کاراک انگرن در نخستین آهنگ از این آلبوم با استفاده از فواصل ترسناک موسیقی کلاسیک، شما را برای شنیدن یک تئاتر آماده می کند. به نظرم بهترین توصیف برای این آلبوم همین است، تئاتر شنیداری

از دومین قطعه ی آلبوم، داستان آغاز می شود. آغاز متن آهنگ بدین صورت است:


Once upon a time, there stood a house of ill fame
A drug property associated with violence and crime
There lived a family in despair, sorrow, and tragedy
یکی بود یکی نبود، خانه ای بدآوازه بود
خانه ای پر از مواد مخدر و جنایت و خشونت
خانواده ای با ناامیدی و غم و مصبت آنجا زندگی می کردند

از اولین جملاتی که در این آلبوم شنیده می شود مخاطب در خواهد یافت که با قصه رو به رو است.
قصه در این قطعه به این شکل ادامه پیدا می کند: خواننده به توصیف پدر خانه می پردازد: پدر الکلی و یک شیطان واقعی بود، یک سادیست که مادرش از عفت برخوردار نبود (اگر نمیدونید سادیست چیه سرچ کنید) اون خانواده ش رو میزد و روحش بعد از سال ها گناه از درون فاسد شده بود.


  • خب بچه ها حس میکنم مطلب خیلی طولانی شد و این موضوع باعث میشه خونده نشه ادامه قصه رو بعدن میگم، (ایشالا که نره واسه دو سال دیگه)

    ویرایش پس از سال ها: متاسفانه تنبلی این رشته پست ها را کشت!


موسیقیمتال
نوشتن از بابت خوانده شدن نیست نوشتن به صرف علاقه ست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید