ویرگول
ورودثبت نام
محمدرضا طهرانی
محمدرضا طهرانی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

دختر پرتقالی - یوستین گردر

دختر پرتقالی - یوستین گردر
دختر پرتقالی - یوستین گردر

پسر ۱۵ ساله‌ای که پدرش را در چهار سالگی از دست داده بعد از یازده سال نامه‌ای از پدرش پیدا می‌کند. نامه‌ای که پدر سال‌ها قبل زمانی که از مرگ غریب‌الوقوع خود مطلع بود، و در حالی که ناراحت بود که باید پیش از آن‌که بتواند پسرش را بشناسد از دنیا برود برایش نوشت. او در نامه داستان جذاب آشنایی‌اش با دختر پرتقالی را تعریف کرده‌است.

“پدرم یازده سال پیش مرد. آن زمان چهار سال بیشتر نداشتم و فکر نمی کردم روزی برسد که دوباره از او خبری بشود. ولی حالا به اتفاق هم در حال نوشتن یک کتاب هستیم.

داستان گفتگویی بین پدر و پسر است. پسر از دریچه نامه با پسرش بعد از یازده سال گفتگو می‌کند. اما داستان چیزی بیش از یک نامه عادی است، پدر از خلال سطور نامه پاره‌ای سوال‌های تفکر برانگیز درباره زندگی مطرح می‌کند:

“…من می‌ترسم جورج. از این می‌ترسم که از این دنیا رانده شوم.

من از شب‌هایی مثل امشب که دیگر زنده نخواهم بود، خیلی می‌ترسم… دنیا خیلی پیر است؛ شاید ۱۵ میلیارد سال عمر داشته باشد و با این حال کسی نتوانسته بفهمد که جهان چگونه به‌وجود آمده است. همه ما در افسانه بزرگی زندگی می‌کنیم که هیچ‌کس اطلاع درستی از آن ندارد.

زمانی را تصور کن که تازه همه‌چیز به‌وجود آمده بود و تو در آستانه افسانه حیات بودی و حق انتخاب داشتی. می‌توانستی برای یک‌بار در این سیاره به دنیا بیایی. اما نمی‌دانستی که چه‌وقت باید زندگی را شروع کنی، چگونه و چه مدت؟ فرض کن فقط همین را می‌دانستی که اگر تصمیم می‌گرفتی به این دنیا بیایی، زمانی این اتفاق می‌افتاد که وقتش رسیده بود. این را هم می‌دانستی که وقتی زمان یک دور بچرخد، باید دوباره زمان و هرچه در آن است را ترک کنی و شاید برایت ناخوشایند باشد؛ زیرا برای بسیاری از انسان‌ها این افسانه آن‌قدر دلپذیر است که وقتی به ترک‌کردن‌اش فکر می‌کنند، اشک دور چشمان‌شان حلقه می‌زند

از خلال این گفتگو که بین پدر و پسر در می‌گیرد جهان‌بینی پسر دگرگون می‌شود و پاسخ سوال را پیدا می‌کند:

“… اگر جواب منفی به زندگی می‌دادم، یعنی اینکه هیچ‌گاه به آسمان نگاه نمی‌کردم. خورشید! هیچ‌گاه پایم را در جزیره داغ تونزبرگ نمی‌گذاشتم و هرگز تجربه شیرجه در آب سرد را نداشتم… برای یک لحظه مفهوم نیستی را درک کردم… معده‌ام درهم می‌پیچد و بسیار خشمگینم. وقتی به این می‌اندیشم که روزی باید بروم و از اینجا دور بمانم، آن هم برای همیشه، بی‌نهایت خشمگین می‌شوم. حس می‌کنم یک شوخی ناجور در میان است. زیرا اول، کسی می‌آید و می‌گوید: بفرما! دنیا مال توست و بعد می‌آیند که آن را از تو بگیرند… با این همه، من در مرز میان بودن و نبودن، زندگی را انتخاب می‌کنم و گوشه کوچکی از خیر و نیکی را برمی‌گزینم که سزاوار آن هستم.”

دختر پرتقالی نوشته یوستین گردر نویسنده نروژی در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. کتاب داستانی فلسفی است و سوالاتی در آن مطرح می‌شود که ذهن خواننده را درگیر می‌کند. سوال اساسی این است که آیا اگر حق انتخاب داشتیم هستی را انتخاب می‌کردیم، در شرایطی که به موقت بودن آن واقف هستیم؟ دختر پرتقالی کتاب روان و یکنواخت و دلنشین است.

دختر پرتقالییوستین گردرکتابمطالعه کنیممعرفی کتاب
چندتا مهارت، با دنیاهای متفاوت و جذاب دارم که روزانه باهاشون زندگی می‌کنم. نویسندگی، تحلیل نیازمندی‌های نرم‌افزاری، مدیریت‌پروژه و کنترل‌پروژه ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید