داستان:
زنِ هاینتس (Heinz) به سرطان مبتلاست. داروی او در اختیار داروسازِ شهر است که به تازگی با صرفِ تنها دویست دلار آن را ساخته است، اما مقدار مورد نیاز آن را به کمتر از دو هزار دلار نمیفروشد. هاینتس فقیر است و به هر دری زده، اما تنها موفق به تهیه هزار دلار شده است، امّا داروساز به این مبلغ قانع نیست. هاینتس بر سر دو راهی مانده است: یا باید تسلیم شود و بگذارد که زنش بمیرد یا آنکه دارو را بدزدد. آیا او باید دارو را بدزدد یا به حق مالکیت دیگران احترام بگذارد؟
ما این داستان را برای گروه بی مزه ها خواندیم حالا نظرشان را ببنیم!
نظریه گروه بی مزه متشکل شده از (اقای دیکنز چارز قلابی و قاضی ساکت و دانشمند دیوانه و هیچ کس)
دانشمند دیوانه:
پس از دقایقی سکوت : خب راه کار ما فقط دو مورد نیست بلکه راه های زیادی است مثلاً به نظر من اینکه بگذارد همسرش بمیرد که نمیشود و خوب دزدین دارو نیز جواب گوی فقط یک مدت زمان محدودی خواهد بود و پس بجای دزدین دارو باید دستور ساخت دارو را پیدا کند و بدزدد که با هزار دلار جمع کرده خود میتواند برای 5 نسخه دارو داشته باشد !#@$$%
آقای چارز دیکنز قلابی:
ولی من برخلاف دانشمند دیوانه معتقدم هاینتس باید برای همسری که عاشقش است و در عین حال بیمار برای دزدین ان دارو در نیمه شبی به سیاهی فضا که ستاره هایی کوچک به این سراسر سیاهی زیبایی بخشیده است برود و با تمام توانش دنبال دارو بگردد و با وجود تمام تلاشش ان دارو ساز بدجنس بی رحم متوجه صدای او میشود و به پلیس زنگ میزند و او را دزدی با سلاح و بد جلوه میدهد و چند دروغ و تهمتی هم به او میزند و پلیس او را دستگیر می کند و با رای قاضی شهر که کمی از داروساز هم رشوه گرفته بود هاینتس را به پرداخت جریمه و 5 سال زندان محکوم میکند و پس از گذشت 1 ماه از این ماجرا همسر هاینتس به علت بیماری اش فوت میکند.
ااااااااااا .. خیلی داستان رمانتیک و یک تراژدی واقعی میشود ان کاغذ هایم کجاست بدهید ایده اولیه را بنویسم .
هیچکس:
به نظر من با اینکه همسرش برای او عزیز است با این حال باید سعی کند که به قوانین احترام بگذارد و از هرگونه قانون شکنی باید جلو گیری کرد .اما او نمیتواند همسرش را نادیده بگیرد پس میتواند به خیریه های شهر مراجعه کرده و از انها که برای کمک کردن اماده هستند کمک بگیرد.
قاضی ساکت :
من فکر میکنم کاری که دارو ساز میکند نوعی گران فروشی است و هاینتس میتواند با مراجعه به پلیس و توضیح مشکلش و اراعه مدارک و گرفتن وکیل با پولی که دارد میتواند بدون هیچ مشکلی ان دارو را تهیه کند.
نتیجه:
حالا که این متن خواندیم میتونیم به این نتیجه برسیم که نباید واقعا زندگی رو سخت بگیریم چون تنها دو راه برای حل مشکلات نیست بلکه به قول معروف 1000تا درد داریم 1001 درمان . باید تا اخرین لحظه زندگی شاد بود زیاد به مشکلات فکر نکنیم و ادم مثبت اندیشی باشیم.
حالا که نظر گروه بی مزه ها را که خواندید بگویید که نظر شما چیست؟
هاینتس چه کاری باید بکند؟
پ.ن: تمام این شخصیت ها (شخصیت های گروه بی مزه) فقط در تخیل من بوده و تفکرات من.