این پست در واقع ترجمهی آزادی از کتاب The Willpower Instinct، بخش Introductionـه که قراره هر بخشش رو که ترجمه میکنم روی ویرگول منتشر کنم. با توجه به اینکه انجام ترجمه برای چنین کتابی سنگین و دشواره، این بخش اول رو منتشر کردم که ببینم اقبال عمومی به چنین نوشتاری چیه. اگه فاز توسطِ خوانندگان گرفته بشه، انشاءالله بخشهای بعدی رو هم منتشر خواهم کرد.
هروقت به این اشاره میکنم که مدرس کلاسهای اراده هستم، تقریباً پاسخِ همه بهم اینه که «اوه، این چیزیه که بهش احتیاج دارم». الآن بیشتر از هر زمان دیگهای، آدمها متوجهِ این هستن که اراده- یعنی قدرتِ کنترلکردن توجه، احساسات و غرایزشون- روی سلامت جسمی، امنیت مالی، روابط و موفقیت حرفهایشون تأثیر داره. همهی ما اینو میدونیم. میدونیم که بایستی کنترلِ همهی جنبههای زندگیمون رو در اختیار داشته باشیم؛ از خوراک گرفته تا چیزی که انجامش میدیم، و میخریم.
با این وجود، اکثر مردم احساس شکست در اراده میکنن- یعنی یک لحظه همهچیز براشون تحت کنترله ولی لحظهی بعدی یهو به خاطر فشار، چیزها از کنترلشون خارج میشه. بنا به گفتهی American Psychological Association، آمریکاییها «فقدان اراده» رو به عنوان مهمترین مانع رسیدن به اهدافشون نام میبرن. خیلیهاشون به خاطر ناامیدکردنِ خودشون و دیگران، احساس گناه میکنن. بقیه در مقابل افکار، احساسات و تمایلاتشون احساس استیصال میکنن و حس میکنن که زندگیشون به جای انتخابهای آگاهانه، توسطِ تکانهها دیکته میشه. حتی کسانی که موفق میشن زندگی رو مدیریت کنن هم حس خستگی و فشارِ زیاد برای نگهداشتنِ همهچیز سرِ جاش پیدا میکنن و با خودشون میگن یعنی زندگی قرار بوده همینقدر سخت باشه؟
به عنوان روانشناس سلامت و مدرس برنامهی توسعهی سلامت دانشکدهی علومپزشکی Stanford، شغل من کمککردن به افراد برای مدیریت استرس و انجام انتخابهای سالمه. پس از سالها تماشای دستوپازدن مردم برای تغییردادن افکار، احساسات، بدن و عادتهاشون، متوجه شدم که بیشترِ اونچه که مردم در مورد اراده بهش باور دارن، داره موفقیتشون رو به فنا میده و براشون استرسِ غیرضروری ایجاد میکنه. هرچند تحقیقات علمی چیزهای زیادی برای کمک بهشون داره، ولی این مشخصه که چنین دانشی هنوز بخشی از فهم عمومی در جامعه نشده. به جاش مردم کماکان از رویکردهای فرسودهای برای کنترل خودشون استفاده میکنن. من به طور مکرر متوجه شدم که رویکردهایی که بیشتر آدمها استفاده میکنن نه تنها غیرمؤثرن، بلکه در واقع نتیجهی معکوس هم دارن و منجر به خودتخریبی و از دست دادن کنترل میشن.
همهی مواردِ فوق منو به سمت این برد که کلاس «علمِ اراده» رو بسازم؛ کلاسی که در برنامهی مطالعات تکمیلی Stanford به عموم مردم ارائه میشد. این کلاس جدیدترین بینشها در مورد خودکنترلی رو از روانشناسی، اقتصاد، علوم اعصاب و پزشکی کنار هم جمع کرد تا توضیح بده که چطور میتونیم عادتهای قدیمیمون رو بشکونیم و عادتهای سالمی ایجاد کنیم، بر اهمالکاری چیره بشیم، تمرکزمون رو بازیابی کنیم و استرسمون رو مدیریت کنیم. بهمون نشون میده که چطور در مقابل وسوسهها(Temptations) کم میآریم و چطور میتونیم قدرتِ مقاومت در مقابلشون رو به دست بیاریم. این کلاس همینطور اهمیتِ درککردن محدودیتهای خودکنترلی رو برامون شرح میده و بهمون نشون میده که بهترین رویکردها برای تمریندادن قدرت اراده چیه.
باعث افتخارمه که بگم کلاس «علمِ اراده» خیلی سریع به یکی از محبوبترین کلاسهایی که توسط مرکز مطالعات تکمیلی Stanford ارائه میشد تبدیل شد. اولینباری که این کورس ارائه شد، مجبور شدیم چهاربار جای کلاس رو تغییر بدیم تا تعداد اعضایی رو که هی زیاد میشدن توش جا بدیم. مدیران اجرایی شرکتها، معلمها، ورزشکارا، متخصصان پزشکی و هر کسی که در مورد قدرت اراده کنجکاو بود با هم یکی از بزرگترین کلاسهای درسِ استنفورد رو پر کردن. همینطور دانشجوهامون شروع به آوردنِ همسر، بچهها و همکارهاشون به کلاس کردن تا بتونن تجربیاتشون رو با اونها به اشتراک بذارن.
امیدوار بودم که این کلاس برای چنین گروه متنوعی که با اهدافی از ترکِ سیگار و کاهشِ وزن گرفته تا خروج از بدهی و پدرومادرِ بهتریشدن به کلاس اومده بودن، مفید بوده باشه. ولی حتی من هم آخرش از نتایج شگفتزده شدم. یکی از نظرسنجیهایی که چهارهفته بعد از شروع کلاس گرفتیم، نشون میداد که ۹۷ درصد از دانشجوهامون حس میکردن که بهتر از قبل رفتار خودشون رو درک میکنن، و ۸۴ درصد هم گفتن که رویکردهایی که توی کلاس یاد گرفتن باعث شده قدرت ارادهشون تقویت بشه. موقعِ پایانِ کورس، شرکتکنندهها قصههایی از اینکه چطور اعتیادِ ۳۰سالهشون رو به شیرینیجات پایان دادن، یا چطور بالأخره مالیاتهاشون رو تسویه کردن، یا چطور دیگه سرِ بچههاشون داد نمیزنن، یا چطور دارن به طور منظم ورزش میکنن و به طور عمومی حسِ بهتری در مورد خودشون و اینکه کنترلِ بیشتری روی انتخابهاشون دارن تعریف میکردن. ارزیابیِ کورسمون مشخص کرد که این کلاس برای افراد حاضر در اون متحولکننده بوده. اجماعِ دانشجوها بر این نکته واضح بود: درککردنِ علمِ پشتِ قدرتِ اراده بهشون استراتژیهایی رو برای توسعهدادنِ خودکنترلی داده بود و قدرتشون رو برای دنبالکردن چیزی که بیشتر از همه براشون اهمیت داشت افزایش داده بود. بینشِ علمی برای شخصی که اعتیاد به الکل داشت همونقدر مفید بود که برای معتاد به ایمیلچککردن فایده داشت. و استراتژیهای خودکنترلی به مردم کمک میکردن که در مقابل وسوسههایی از قبیل شکلات، بازیهای کامپیوتری، خریدکردن، و حتی یک همکارِ متأهل مقاومت کنن. دانشجوها از کلاس برای رسیدن به اهداف شخصیای مثلِ دویدنِ ماراتن، شروعکردن یک کسبوکار، مدیریت استرس ناشی از اخراجشدن، مشکلات خانوادگی و امتحانِ املای ترسناکِ صبحِ شنبه(این چیزیه که وقتی مامانها بچهشون رو به مدرسه میبرن اتفاق میافته) استفاده کردن.
و البته همونطور که هر معلمِ باصداقتی بهتون میگه، من هم کلی چیز از دانشجوهام یاد گرفتم. وقتی در موردِ یک یافتهی علمی زیادی وِروِر میکردم و اشارهای نمیکردم که حالا این چه کمکی به چالشهای ارادهی اونها میکنه، سر کلاس خوابشون میبرد. همینطور خیلی سریع بهم میگفتن که کدوم استراتژیها در دنیای واقعی کار میکنن و کدوماشون ناموفق هستن(چیزی که تحقیق آزمایشگاهی هیچوقت نمیتونه بهتون بگه). اونها برداشتهای متفاوتی از تمریناتِ هفتگیمون داشتن و بهم راههای جدیدی رو برای تبدیل تئوریهای انتزاعی به قواعدِ مفید برای زندگیِ روزانه یاد میدادن. این کتاب بهترین بینشهای علمی و تمریناتِ کاربردی رو از این کورس ترکیب کرده، و از آخرین تحقیقات در کنار خردِ جمعیِ صدها دانشجویی که این کورس رو گذروندن استفاده میکنه.
بیشترِ کتابهای تغییر رفتار- چه رژیمِ غذاییِ جدیدی باشه یا راهنمایی برای استقلال مالی- بهتون کمک میکنن یه سری هدف برای خودتون مشخص کنید و یا حتی بهتون میگن که چیکار کنید تا بهشون برسید. ولی اگه مشخصکردنِ چیزی که دلمون میخواد تغییرش بدیم کافی بود، هر تصمیم سال نویی یک موفقیت رو در پی داشت و کلاسِ من خالی میشد. کتابهای کمی بهتون کمک میکنن که ببینید چرا با وجود اینکه خیلی خوب میدونید باید چیکار کنید، هنوز موفق به انجامش نشدید.
من اعتقاد بر این دارم که بهترین راه برای بهبود خودکنترلی، اینه که ببینیم چرا و چطور کنترلمون رو از دست میدیم. دونستنِ اینکه چطور احتمالش وجود داره که تسلیم بشید، برخلاف ترسِ اکثرِ مردم، باعث نمیشه برای شکستخوردن آماده بشید. در واقع اینکار بهتون اجازه میده پشتیبان خودتون باشید و از تلههایی که منجر به شکست قدرت ارادهتون میشن اجتناب کنید. تحقیقات نشون میدن افرادی که فکر میکنن بیشترین قدرت اراده رو دارن، در واقع محتملترین اشخاص برای از دستدادن کنترل در زمانی که مورد وسوسه قرار بگیرن هستن. برای مثال سیگاریهایی که در مورد توانایی خودشون برای مقاومت در برابر وسوسهها خوشبینترین هستن، بیشترین احتمال برگشت به سیگار رو چهارماه بعد دارن و رژیمگیرهای فوقخوشبین کمترین احتمال رو برای کاهش وزن دارن. چرا؟ چون این دسته در پیشبینیِ زمان، مکان و چراییِ تسلیمشدنشون ناموفق هستن. خودشون رو در معرضِ وسوسههای بیشتری قرار میدن؛ برای مثال با سیگاریها بیرون میرن یا جاهای مختلف خونه کلوچه جا میذارن. همینطور این گروه بیشترین احتمالِ شگفتزدهشدن از شکستها و تسلیمشدنهاشون موقعِ به مشکلخوردن رو دارن.
خودشناسی- به خصوص دونستن اینکه چطور دچارِ مشکلِ اراده میشیم- زیربنای خودکنترلیه. به همین خاطر، هم کلاس «علمِ اراده» و هم این کتاب تمرکزشون رو روی متداولترین خطاهای قدرت اراده که همهمون مرتکب میشیم قرار میدن. هر بخش یکی از تصوراتِ غلطِ متداول در مورد خودکنترلی رو برطرف میکنه و بهتون راه جدیدی برای فکرکردن در مورد چالشهای قدرت ارادهتون میده. برای هر اشتباهمون در خصوصِ قدرت اراده، یک کالبدشکافی به عمل خواهیم آورد: زمانی که در مقابل وسوسهها تسلیم میشیم یا چیزی رو که میدونیم باید انجام بدیم بیخیال میشیم، چی منجر به این سقوطمون شده؟ اشتباه مهلکمون چی بوده و چرا انجامش میدیم؟ مهمتر از همه اینکه دنبال فرصت برای نجاتِ خودِ آیندهمون از این سرنوشت خواهیم گشت. چطور میتونیم اطلاع از نحوهی شکستمون رو به استراتژیهایی برای موفقیت تبدیل کنیم؟
حداقلش، وقتی که این کتاب رو تموم کنید، درک بهتری از رفتارِ ناقص ولی کاملاً انسانیِ خودتون پیدا خواهید کرد. یک چیزی که علمِ اراده مشخص میکنه، اینه که هر کسی به نحوی با وسوسهها سر و کله میزنه؛ وسوسههایی مثل اعتیاد، حواسپرتی، یا اهمالکاری. اینها ضعفِ فردی نیستن که نشون از ناکافیبودنِ ما باشن- بلکه تجربیات همگانی و بخشی از شروطِ انسانبودن هستن. اگه این کتاب هیچکاری غیر از کمککردن بهتون برای دیدن وجهِ انسانیِ مشترکِ دغدغههای ارادهتون نکنه، من بازم راضیام. ولی امیدوارم که خیلی بیشتر بهتون کمک برسونه و استراتژیهای کتاب این قدرت رو بهتون بده که تغییراتِ پایدار و واقعی توی زندگیتون ایجاد کنید.
من دانشمند و دخیل توی کارهای علمی بودم و یکی از اولین چیزهایی که یاد گرفتم این بود که هر چند تئوریها خیلی دلپذیرن، ولی داده(Data) ازشون بهتره. به خاطر همین میخوام ازتون درخواست کنم که با این کتاب مثلِ یک آزمایش برخورد کنید. رویکردِ علمی به خودکنترلی محدود به آزمایشگاه نیست. شما هم میتونید- و باید- خودتون رو در معرض مطالعاتِ واقعیِ خودتون قرار بدید. وقتی این کتاب رو میخونید، حرفهای منو به طور کامل قبول نکنید. بعد از اینکه مدرکِ یک ایده رو بهتون دادم، ازتون خواهم خواست که این ایده رو توی زندگیِ خودتون تستش کنید. دادههای شخصیِ خودتون رو جمعآوری کنید تا ببینید که چی درسته و چی برای شما کار میکنه.
در هر بخش کتاب، دو مدل تکلیف پیدا میکنید که بهتون کمک میکنن دانشمندِ قدرتِ اراده بشید. به مدل اول میگم «زیر میکروسکوپ». این تکالیف ازتون میخوان که ببینید یک ایده چطور از قبل توی زندگیتون در حال عمل میکنه. قبل از اینکه چیزی رو تغییر بدید، لازمه همونطور که هست ببینیدش. برای مثال، ازتون خواهم خواست که توجه کنید چه زمانهایی بیشترین احتمال وجود داره که در مقابل وسوسهها تسلیم بشید، یا اینکه ببینید چطور گرسنگی روی خرجکردنتون تأثیر میذاره. ازتون دعوت خواهم کرد به این توجه کنید که چطور با خودتون در مورد چالشهای قدرت ارادهتون صحبت میکنید، مثلاً اینکه وقتی اهمالکاری میکنید به خودتون چی میگید، یا شکستها و موفقیتهای قدرتِ ارادهتون رو چطور قضاوت میکنید. همینطور ازتون درخواست خواهم کرد که یک سری مطالعات میدانی انجام بدید و ببینید که چطور فروشندهها از طراحی فروشگاه برای تضعیفکردن قدرت ارادهی شما استفاده میکنن. توی هر کدوم از این تکالیف، رویکردِ غیرِ قضاوتی و ناظرانه رو پیش بگیرید- یعنی دقیقاً مثل یک دانشمندی که به میکروسکوپ با امید کشف یک چیز مفید و هیجانانگیز خیره میشه. اینها فرصتی برای تنبیهکردنِ خودتون واسهی هر شکستِ قدرتِ اراده یا موقعیتی برای توبیخکردنِ دنیای مدرن و همهی وسوسههاش نیستن(کلاً جایی برای اولی نیست و در مورد دومی من خودم حسابشو میرسم).
همینطور تکالیفی با عنوان «آزمایش قدرت اراده» توی هر بخش پیدا میکنید. اینها استراتژیهای کاربردیای بر اساس مطالعات علمی یا تئوری برای بهبود خودکنترلی هستن. میتونید این قرصهای تقویتیِ قدرتِ اراده رو بلافاصله توی زندگیِ واقعیتون استفاده کنید. من ترغیبتون میکنم که در مورد هر استراتژی، حتی اونایی که به نظر متناقض میرسن(و چندتایی ازشون خواهیم داشت)، روشنفکر باشید. اونا توسط دانشجوهای کلاسم تست شدن و در عین حال که همهی استراتژیها روی همه جواب نمیدن، اینا روشهایی هستن که بیشترین امتیاز رو گرفتن. روشهایی که در تئوری به نظر خوب میرسیدن ولی توی دنیای واقعی گند میزدن چی؟ اونا رو لای این صفحات پیدا نخواهید کرد.
این آزمایشها یه راه خوب برای خروج از عادتهاتون و پیداکردنِ راهکارهایی جدید برای مشکلاتِ قدیمی هستن. تشویقتون میکنم که استراتژیهای مختلفی رو امتحان کنید و دادههای شخصیِ خودتون رو در خصوصِ اینکه کدوم بیشتر از همه کمکتون کرد به دست بیارید. از اونجایی که اینها آزمایش هستن، و نه امتحان، نمیتونید توشون شکست بخورید- حتی اگه تصمیم بگیرید دقیقاً برعکسِ چیزی رو که علم پیشنهاد میده عمل کنید(به هر حال علم نیاز به بدبینها داره). استراتژیها رو با دوستان، اعضای خانواده و همکارانتون به اشتراک بذارید و ببینید که برای اونها چطور کار میکنه. همیشه یه چیزی یاد خواهید گرفت و میتونید از چیزهایی که یاد گرفتید برای بهبوددادن استراتژیهای خودتون در مورد خودکنترلی استفاده کنید.
برای اینکه بیشترین استفاده رو از این کتاب ببرید، پیشنهاد میکنم یه چالشِ به خصوصِ قدرتِ ارادهتون رو انتخاب کنید تا هر کدوم از ایدهها رو روش امتحان کنید. همهی ما چالشهایی برای قدرتِ ارادهمون داریم. بعضیهاشون همگانی هستن- برای مثال با تشکر از غریزهی بیولوژیکمون در مورد ولعِ شکر و نمک، همهی ما لازمه که در مقابلِ عطشمون برای تنهایی سرِ پا نگهداشتنِ قنادیِ سرِ کوچه مقاومت کنیم. ولی خیلی از چالشهای قدرت ارادهمون هم یکتا هستن. یه چیزی که شما براش اشتیاق دارید رو ممکنه شخصِ دیگهای پس بزنه. چیزی که شما بهش اعتیاد دارید ممکنه به نظرِ شخصِ دیگهای خستهکننده برسه. و چیزی که شما راحت میذاریدش کنار رو، ممکنه کسی برای انجامش پول پرداخت بکنه. جزئیات کار هر چه باشن، این چالشها عادت دارن برای هر کدوم از ما به شکل مشابهی عمل کنن. اشتیاق شما برای شکلاتخوردن خیلی فرقی با هیجان یک سیگاری برای سیگارکشیدن، یا یک معتاد به خرید برای هزینهکردن نداره. نحوهی قانعکردنِ خودتون در موردِ ورزشنکردن، فرق چندانی با توجیهاتی که یکی دیگه برای پرداختنکردنِ به موقعِ قبضهاش میآره یا توجیهِ کسی که یه شبِ دیگه درس نمیخونه نداره.
چالشِ قدرتِ ارادهی شما میتونه چیزی باشه که از انجامش طفره میرید(چیزی که من بهش میگم چالشِ قدرتِ «انجامش میدم»(I will)) یا عادتی باشه که میخواید بشکنیدش(چالشِ قدرتِ «انجامش نمیدم»(I won't)). همینطور میتونید یک هدف مهم در زندگیتون که میخواید انرژیِ بیشتری روش بذارید و روش تمرکز کنید رو انتخاب کنید(چالشِ قدرتِ «میخوامش»(I want))- چه این چالش، بهبود سلامت، کنترل استرس، قویترکردن مهارتهای والدگری، یا پیشرفتِ شغلی باشه. چون که حواسپرتی، وسوسهشدن، کنترل تکانه و اهمالکاری آنچنان چالشهای همگانیِ انسانی هستند که استراتژیهای این کتاب میتونه برای هر هدفی که انتخاب میکنید مفید باشه. زمانی که این کتاب رو تموم میکنید، بینش بهتری در خصوص چالشهاتون و یه مجموعه از استراتژیهای خودکنترلی برای پشتیبانی از خودتون در دست خواهید داشت.
این کتاب برای استفاده به طوری طراحی شده که انگار شما دارید کلاسِ دههفتهای منو میگذرونید. به ده بخش تقسیم شده که هر کدومشون یک مفهوم کلیدی، دانشِ پشتش و اینکه چطور میتونه روی اهداف شما اعمال بشه رو توضیح میدن. ایدهها و استراتژیهایی که ارائه میشن روی همدیگه سوار میشن، لذا چیزی که توی هر بخش انجام میدید، شما رو برای بخش بعدی آماده میکنه.
هرچند که میتونید کل این کتاب رو توی یک آخر هفته بخونید، ولی من تشویقتون میکنم زمانی که به پیادهسازی استراتژیها میرسه، آهسته پیش برید. دانشجوهای کلاس من یک هفتهی کامل برای مشاهدهی اینکه هر ایده چطور در زندگیشون تأثیر میذاره صرف میکنن. اونها هر هفته یک استراتژی برای خودکنترلی رو امتحان میکنن و در مورد اونهایی که بهتر عمل میکنن گزارشنویسی میکنن. بهتون پیشنهاد میکنم که شما هم رویکرد مشابهی رو پیش بگیرید، به خصوص اگه برنامه دارید که از این کتاب استفاده کنید تا از عهدهی هدفی مثل کاهش وزن یا مدیریت مالی بربیاید. به خودتون زمان بدید تا تمرینات کاربردی رو امتحان کنید و بهشون فکر کنید. به جای اینکه دهتا استراتژیِ جدید رو یهویی بردارید، یک استراتژی رو- اونی رو که بیشتر به چالشتون مرتبط به نظر میرسه- از هر بخش انتخاب کنید.
میتونید از ساختار دههفتهای کتاب هر زمان که خواستید تغییری ایجاد کنید یا به هدفی برسید استفاده کنید- درست مثل بعضی از دانشجوها که کلاس رو چندبار گذروندن و هر بار روی چالش جدیدی تمرکز کردن. اما اگه قصد دارید که کل کتاب رو اول بخونید، ازش لذت ببرید- و نگران هماهنگنبودن با تمرینات کتاب نباشید. از اونهایی که به نظرتون جذابتر میرسن یادداشت بردارید و هر وقت که برای عملیکردنِ ایدهها آماده بودید بهشون برگردید.
اولین تکلیف شما اینه: یک چالش رو برای سفرمون در دنیای علمِ ارادهی انتخاب کنید. بعد منو توی بخش اول ملاقات کنید. توی بخش اول قراره یه مسافرت بریم به زمانهای دور تا ببینیم که این چیزی که بهش میگیم قدرت اراده از کجا میآد و چطور میتونیم بیشتر ازش داشته باشیم.
اگه هنوز اینکارو نکردید، الآن وقتشه که اون چالشِ قدرتِ ارادهتون رو
انتخاب کنید که بیشتر از همه میخواید روش ایدهها و استراتژیهای این کتاب رو اعمال کنید. سؤالات زیر میتونن بهتون کمک کنن چالشی رو که قراره باهاش مواجه بشید انتخاب کنید: