اگر از اتباع افغانستان و ساکن ایران باشید، کسی از شما نمیپرسد میمانید یا نه؟ بلکه میپرسند: برمیگردید یا نه؟
ممکن است این پرسش برای اتباع افغانستان تلخ و نامهربانانه به نظر بیاید، ولی قطعا پرسشی راهبردی و اساسی است که مسیر زندگی یک مهاجر افغانستانی را روشن میکند.
اگر یک مهاجر افغانستانی بتواند پاسخ روشنی به این سوال داشته باشد، از موضع انفعال و تقدیرپذیری خارج میشود. با امید و واقعبینی بیشتری تصمیمات اقتصادی و اجتماعی میگیرد.
اما مشکل این است که
مهاجران و پناهندگان نه اراده جدی بر رفتن دارند و نه تصمیم جدی بر ماندن و ساختن زندگیشان در ایران.
آنها هیچ برنامه بلندمدتی (مثلا برنامه 10 ساله و 20 ساله) برای خود و فرزندشان ندارند. در شرایطی کاملا معلق. در چنین وضعیتی چطور میتوان امید ترقی و سرزندگی داشت؟
بعضی علتهای این پدیده را می توان در موارد زیر جستجو کرد:
قانون فعلی اداره اتباع میگوید: هر سال باید کارتهای اقامتی تمدید شود و مدت زمان هر تمدید هم نهایتا یک ساله است. روی کارتها نوشته است: کارت اقامت موقت. در و دیوار اداره اتباع خارجی و صدها دفتر پیشخان همکارش پر از شعارهای بازگشت به افغانستان است. همه اینها به مهاجران مستقیم و غیرمستقیم یادآوری میکند تو موقتی هستی و حق چندانی برای دل بستن به اینجا را نداری.
بر فرض که موانع قانونی هم حل شود، پذیرش اجتماعی از سوی توده مردم ایران بسیار ضعیف است. چتر ایرانیت به همان اندازه که گسترده است و اقوام مختلفِ کرد و لُر و بلوچ و عرب و آذری و .. را در خود جای داده است ولی به همان اندازه تثبیت یافته هم هست و به این سادگیها یک تکه کاغذ به نام کارت ملی و شناسنامه کسی را ایرانی نمیسازد.
شاعران و نویسندگان مهاجر هنوز بر شعارهای وطنپرستی تاکید میکنند. بعضی روشنفکرها و فعالان اجتماعی دایره هویت اجتماعی پناهندگان را هنوز در مرزهای سیاسی افغانستان تعریف میکنند، حتی برای کسانی که متولد ایران هستند و افغانستان را ندیدهاند.
برنامههای مختلف فرهنگی، مسابقات افغانستانشناسی و ... حتی مهاجران افغانستانی متولد در ایران را تشویق به دوست داشتن جایی میکنند که یا ندیدهاند یا نهایتا یک سفر دو سه ماهه به آنجا داشتهاند.
و....
با همه این اوضاع و احوال دولتمردان ایران هم انگیزه یا توانی برای اخراج پناهندگان ندارند. فشارهای بینالمللی، تضاد با آرمانهای اولیه انقلاب، ایجاد اختلال در کسب و کارهایی که نیروی کارشان عمدتا از اتباع افغانستان شکل گرفته و ... دولتمردان ایران را واداشته است تا به جای استفاده از قوه قهریه و زور، روند بازگشت را تبدیل به یک روند تدریجی کنند و آسیبهایش را به کمترین حد برسانند.
اما ناپایداریهای امنیتی، اقتصادی افغانستان در این سالها بسیار شکنندهتر از چیزی است که شعارهای میهن دوستی و حس نوستالژیک انسان افغانستانی بتواند بر آن پیروز شود و او را به بازگشت قانع کند.
مهاجران افغانستانی از سویی نمیتوانند به ایران دل ببندند و از سویی انگیزهای برای بازگشت هم ندارند. دیوارهای اروپا هم بلندتر و ضخیمتر از قبل شده است. نتیجه این شده است که انسان افغانستانی در ایران در قد و قوارههای یک #مسافر باقی بماند. مسافری که نه پای رفتن دارد و نه دل ماندن.
از این روست که در احوالپرسیها، وقتی میپرسیم چطور اَستی؟ بسیار میشنویم: مقصد تیر میشود (خوب یا بد، میگذرد)