حالا چند سالی از اکران مستند تنها میان طالبان، ساخته محسن اسلامزاده میگذرد و التهابات رسانهای درباره افغانستان و طالبان هم فروکش کرده است. حالا شاید بشود منطقیتر و با آرامش بیشتری این مستند را دید و دربارهاش حرف زد.
تنها میان طالبان، از دو جهت شروع موفقی دارد:
اول اینکه تصویر جنایتکار بودن طالبان را که در ذهن تاریخی مردم ایران شکل گرفته به رسمیت میشناسد و با نشان دادن صحنههایی از تشییع جنازه شهدای کنسولگری مزارشریف، میزان خشم ملت را هم نشان میدهد. همچنین اشارههایی هر چند بسیار کوتاه به موضعگیریهای سران مملکت و بازتاب آنها در صدا و سیما و مطبوعات و .. میکند.
دوم اینکه هوشمندانه ریتم افتتاحیه را (با موسیقی، قطعهای متعدد و ...) بالا میبرد که تاثیر مستقیم در ایجاد هیجان دارد و نگرانی ما از تصمیم راوی برای رفتن به میان طالبان مضاعف میشود.
اما در همین افتتاحیه موفق، چیزی جا میماند. مستندساز میگوید پرسشی در ذهنش خلق شده که رسانهها به آن پاسخ ندادهاند. دو سال تمام هم کتابهای مربوط به آن را مطالعه کرده ولی در هیچ کتابی هم پاسخ آن را نیافته است. «طالبان مساله شماره یک ذهنم شده بود». راستی چرا؟ چه اتفاقی باعث شده بود که باورها و پیشفرضهای راوی در مورد طالبان ترک بخورد و او را وادار به گرفتن تصمیمی سخت کند: رفتن به میان طالبان آن هم به تنهایی!
چرا باید شناخته شدن چهره واقعی طالبان، تبدیل شود به مساله درجه یک او؟ این پرسشی است که به ریشههای شکلگیری آن صراحتا پاسخی داده نمیشود. اما جالب اینجاست که به طور غیرمستقیم به ما میگوید که قرار است ما به چه پاسخی برسیم.
راوی در همان دقیقه اول مستند، میگوید: تمام قضاوتهای من در مورد طالبان به حرفهای رسانهها برمیگشت. { و من اشتباه میکردم}
و این یعنی قرار است ما به قضاوتی دیگر دست پیدا کنیم. و فقط این «پرسش» نیست که دیگران برای مستندساز مطرح کردهاند، بلکه «پاسخش» را هم پیشاپیش به او دادهاند و او باید همت کند و آنها را به تصویر بکشد.
با این حال تلاش مستند برای نشان دادن تصویری تازه و یا اصطلاحا کمتر دیده شده از طالبان موفق بوده است. و توانسته از تصویر تیپیکال رسانهای یک طالب فاصله بگیرد. به بازار میرود، به قبرستان میرود و پای درد دل پیرمردی سه جوان از دست داده مینشیند، به مدارس دینی و مجالس آموزش قرآن میرود. در یکی از صحنههای بسیار تاثیرگذار آن پیرمردی که جوانان خودش را از دست داده با غمی پایانناپذیر از روزی میگوید که «عروسش از قلعهاش رفت». کسی که با فرهنگ قبیلهای پشتونها آشنایی دارد به خوبی موضوع را درک میکند که این حادثه میتواند به اندازه از دست دادن فرزند جوان یا حتی سختتر و تلختر از آن باشد. همین صحنه و صحنههای بسیاری دیگر که وجهه انسانی و عاطفی دیده ناشده این گروه از مردمان را به نمایش میگذارد برگ برنده این مستند است.
اگرچه در نهایت تصویر مردان همیشه در جنگ و زمینهای زیر کشت تریاک پررنگتر از آن است که بشود به خانهها و خلوت طالبان نزدیک شد. از ابتدای مستند تا آخر حتی یک زن هم در قلمرو طالبان دیده نمیشود. به حساب فرهنگ قبیلهای بگذاریم یا قرائت خاص طالبان از شریعت (یا حتی محدودیتهای مستندساز) در نتیجه هیچ تفاوتی نمیکند. پایان مستند، در پسزمینه تصاویر رفت و آمد مردمان شهرها، صدای ملا گلآقا، عضو شورای رهبری طالبان را میشنویم که از حقوق زنان، مشارکت همه اقوام در قدرت، پایان جنگ بعد از اشغال و ... حرف میزند.
حالا از زمان ساخت این مستند ۹ سال میگذرد. طالبان بیش از سه سال است که حکومت را در کابل به دست گرفتهاند و دیگر نیازی به بحث و جدلهای فراوان برای نشان دادن و تحلیل چهره واقعی آنها وجود ندارد. بلکه این قضاوت را باید به خود مردم افغانستان سپرد.
لینک این مستند در آپارات: تنها میان طالبان ساخته محسن اسلامزاده