...این اولین اشتباهشان بود. گمان کرده بودند مشکل افغانها را غیر افغانها میتوانند حل کنند. اما این اشتباهشان تبدیل به یک سنت شد.. (از رمان آوازهای روسی)
امروز کودتای کمونیستی 7 ثور (اردیبهشت) چهل و یک ساله شد. حوادث بعدی آنقدر بزرگ بود و پشت سر هم اتفاق افتاد که نه چپیهای تار و مار شده و نه اسلامگراهای سیاستزده تاکنون توانستهاند درست به این مساله فکر کنند. به اینکه: «چه شد که این طور شد؟» هنوز که هنوز است حال و هوای گفتگوها سرزنش و نفی صد در صدی طرفین است.
حساب من روشن است. چپیها را نمیپسندم و فکر میکنم هنوز هیچ قلم و هیچ رسانهای نتوانسته عمق جنایتها و خرابی که این جماعت به بار آوردهاند، را برای نسل حاضر روایت کند. اما با اطمینان خاطر میتوانم قسم بخورم بدنه حزب دموکرات خلق هرگز قصد خرابی و جنایت نداشتند. میتوانم قسم بخورم که آنها به پیشرفت و ترقی وطن فکر میکردند. اما چه شد که این طور شد؟ پرتکرارترین پاسخی که چپیها به این سوال میدهند این است: اشرار و مرتجعین (مجاهدان اسلامگرا) نگذاشتند! اما میشود پرسید: چه کسی باعث اختلاف بین دو شاخه خلق و پرچم (دو گروه اصلی چپگرا) شد؟ چه کسی اولین رئیس جمهوری خلق افغانستان (نورمحمد ترهکی) را کشت؟ چه کسی اعضای شاخه پرچم را زندان و بزرگانش را به اروپای شرقی تبعید کرد؟ راستی چه کسانی حفیظالله امین سومین رئیس جمهور را کشتند؟ حالا بعد از چهل سال و یک سال میشود به این مساله فکر کرد که حتی اگر مردم در مقابل زیادهرویهای چپ قیام نمیکردند، اعضای حزب خودشان همدیگر را میخوردند و پاره میکردند. کما اینکه تا حد زیادی این اتفاق هم افتاد.
قصه طالبان که اوایل دهه هفتاد در افغانستان قدرت گرفتند هم همین است. در مورد بدنه آنها هم میشود قسم خورد که هرگز مخالف تعالی و خوشبختی وطن نیستند. ولی چرا فقط تباهی و ویرانی به بار آمد؟
حالا هم که انتخابات برگزار میشود و میخواهند لباس دموکراسی را بر تن دولت بپوشانند، شاهبالها (ساقدوشها) به توافق نمیرسند و هر کدامشان پاچه شلوار و آستین پیراهن را طرف خود میکشند. چه شد که این طور میشود؟
خودم به پاسخهای مبهمی رسیدهام. نقطه اشتراک هر کدام از این جریانهای شکستخورده این است که مدلهای انتخابیشان کپی از کشورهای دیگر است. تا جایی که خلقیها حتی شکل و رنگ پرچمشان را به تقلید از مسکو کاملا سرخ انتخاب کردند. از نظر من همان طور که لنینیسم-کمونیسم مدلی غیر قابل اجرا در جامعه افغانستان بود، به همان میزان مدل مذهبی ولایت فقیه در جامعهای با اکثریت اهل سنت غیر قابل اجرا بود اما با اینحال بعضی از گروههای شیعی بر آن اصرار داشتند و آگاهان میدانند که چه خرابیهایی به بار آمد.
اما با این وجود امیدوارم. امیدوارم فضای یاسآلود فعلی و به بنبست رسیده، انسان افغانستانی را به فکر فرو ببرد. به این بیندیشد که آیا مدلی بومی وجود دارد که در آن منافع ملت به کاملترین شکل ممکن تامین شود؟ مدلی بومی و قابل اجرا، درست مثل لباسی کاملا به اندازه تن.