ویرگول
ورودثبت نام
احمد مدقق
احمد مدققداستان‌نویس، فیلمنامه‌نویس
احمد مدقق
احمد مدقق
خواندن ۵ دقیقه·۲ ماه پیش

دچار، نمایشِ یک تراژدی ایرانی در بستر تاریخ معاصر

رمان دچار، رمانی ایرانی، نوشته طیبه نجیب است که توسط نشر عنوان اخیرا چاپ و منتشر شده است.
روایتی تاریخی و عاشقانه‌ی پرفرازونشیبی که در بستر دهه‌های پایانی حکومت قاجار (از ۱۲۵۶ تا دوران سلطنت محمدعلی شاه) رخ می‌دهد. داستان بر محور زندگی «بهمن» (نوه فتحعلی شاه) می‌چرخد که درگیر یک ازدواج سیاسی درباری با «بدرالسما» می‌شود در حالی که همسر پنهانی‌اش «مژان (گندم)» را دوست دارد. هم‌زمان با بحران‌های ملی چون جنبش تنباکو و ترور ناصرالدین شاه، دسیسه‌های درباری بین خانواده‌ی بهمن و شریف‌الدوله اوج می‌گیرد. شریف‌الدوله که کینه‌ی دیرینه‌ای از پدر بهمن، «سالار»، به دل دارد (و پدربزرگ خود را کشته)، با صحنه‌سازی و خبرچینی، موفق می‌شود بهمن را به دست «گیسو» (خواهرزاده و همسر سوم بهمن) مسموم کند و او را به قتل برساند؛ در پایان، گیسو برای اثبات بی‌گناهی خود یا رهایی از اتهام، خودکشی می‌کند و این تراژدی دراماتیک، در اوج توطئه‌ها به سرانجام می‌رسد.


این رمان را می‌توان با چارچوب‌های کلاسیک تراژدی هم دید. از این منظر شخصیت محوری این داستان تلخ شکست یک قهرمان و پایانِ یک شاهزاده به نام بهمن است.

تراژدی داستانی است که در آن، یک شخصیت برجسته و خوب، به خاطر یک اشتباه بزرگ یا یک نقص شخصیتی که دارد، گرفتار سرنوشتی شوم و غم‌انگیز می‌شود و از جایگاه بالا به پایین سقوط می‌کند.

شروع خوب: داستان با فردی مهم و قابل احترام (مثلاً یک شاهزاده، پادشاه یا فرد شجاع) شروع می‌شود.

اشتباه مهلک: این فرد ناخواسته یا به دلیل یک اشتباه در قضاوت (نقص شخصیت)، کاری را انجام می‌دهد که نباید.

پایان تلخ: نتیجه‌ی آن اشتباه، سقوط، رنج، یا مرگ او و اطرافیانش است.

حس ترحم و ترس: هدف نهایی این داستان‌ها این است که در مخاطب، حس ترحم نسبت به سرنوشت او و ترس از اینکه مبادا خودمان هم مرتکب چنین اشتباهی شویم، ایجاد کند. (که اصطلاحا کاتارسیس نامیده می‌شود)

به بیان دیگر: تراژدی یعنی نمایش این حقیقت که حتی بهترین آدم‌ها هم می‌توانند با یک تصمیم اشتباه یا دخالت سرنوشت، دچار فاجعه شوند.

شخصیت بهمن نه کاملا پلید است و نه کاملا نیکوکار. سرمنشا سقوط و مرگش را بخواهیم ریشه‌یابی کنیم می‌رسیم به ضعف شخصیتی در قبال وظایف و آرزوهایش است: عدم صداقت عاطفی و ازدواج پنهانی. او از یک سو به حکم طبقه و سیاست، مجبور به ازدواج با نوه شاه، بدرالسما (دختر شیرین‌السلطنه) می‌شود و از سوی دیگر، دلباخته پنهانی مژان (گندم) است. این دوگانگی در زندگی خانوادگی، کانون او را به بستری برای حسادت ویرانگر بدرالسما و انتقام‌جویی شریف‌الدوله تبدیل می‌کند. بهمن با این پنهان‌کاری، سرنوشت خود و خانواده‌اش را به نیروهای مخرب بیرونی می‌سپارد.

اتفاق فاجعه‌آمیز با مرگ مژان سرعت می‌گیرد، بهمن بلافاصله با گیسو (خواهرزاده مژان و همبازی ایرج) ازدواج می‌کند. اقدامی که احتمالا نشان می‌دهد که بهمن از اشتباهات خود درس نگرفته و با اصرار بر حفظ پیوند عشقی ممنوعه، گیسوی معصوم را وارد دایره خطر و کینه‌های درباری می‌کند.

در نگاهی استعاری می‌توان، زوال شخصیت بهمن را با فروپاشی نظام سیاسی قاجار در بازه ۱۲۵۶ تا ۱۲۸۷ خورشیدی همسو دانست. بهمن که تلاش می‌کند در نظام سیاسی نقش‌آفرینی کند (مثل معطل کردن مظفر در تبریز پس از ترور ناصرالدین شاه)، سرانجام در می‌یابد که این تلاش‌ها در برابر حجم فساد و نابسامانی‌ها بی‌نتیجه است. یکی از تلنگرهای تلخی که بهمن با آن مواجه می‌شود زمانی است که پس از سوءقصد به محمدعلی شاه، به این درک تلخ می‌رسد که هدف اصلی توطئه، خود او بوده است، نه شاه.

این تراژدی با ورود شریف‌الدوله (که کینه دیرینه‌اش از سالار به تصور اینکه سالار مانع از صدارت او شده)، به اوج می‌رسد. شریف‌الدوله با تطمیع صفر (پسرخوانده پیشکار بهمن) به خبرچین، نقشه‌ای می‌چیند که در آن بهمن قربانی می‌شود.

سالار، که نماد اشرافیت باوجدان و صدای تذکر به شاه است، مسموم می‌شود و گیسو، نماد معصومیت و قربانی نظام مردسالار، متهم به قتل می‌شود که با خودکشی گیسو با باقیمانده زهر بهمن برای اثبات پاکدامنی‌اش، شاهد یک پایان تکان‌دهنده هستیم.

سبک روایت رمان نیز به همین تراژدی عمق می‌بخشد. روایت با استفاده از راوی دانای کل فاصله‌گذار (بدون توقف بر ذهنیت یک شخصیت)، حالتی نمایشی و عینی پیدا می‌کند. این رویکرد، رمان را به یک درام صحنه‌ای بدل می‌کند که در آن وقایع از طریق کنش‌ها و صحنه‌های مشخص (مثل نامه‌نگاری، صحنه‌سازی برای قتل، و لحظه مسمومیت) به مخاطب منتقل می‌شود. روایت غیرمتمرکز نشان می‌دهد که فاجعه نهایی، برآیند کینه‌های شریف، حسادت بدرالسما و فساد حاکم بر عصر قاجار است. رمان در اوج این فروپاشی اخلاقی و سیاسی (استبداد صغیر) به پایان می‌رسد.

چند نکته ساختاری درباره رمان دچار

معرفی همزمان و پرتعداد شخصیت‌ها در صفحات ابتدایی (مانند بهمن، عبدالله، مژان (گندم)، صفر، افتخارالملوک، شیرین، بدرالسما، سالار) می‌تواند هم یک نقطه قوت باشد و هم یک چالش، که تشخیص آن به سبک نویسنده بستگی دارد. اگر نویسنده نتوانسته باشد این شخصیت‌ها و نسبت‌های پیچیده آن‌ها (مانند نوه فتحعلی شاه بودن، نوکر و پسرخوانده، داماد سالار، زن‌های ناصرالدین شاه) را به سرعت و روشنی به هم مرتبط کند، این حجم از نام‌ها و نسب‌ها باعث سردرگمی مخاطب می‌شود. این امر ریتم اولیه را کُند کرده و مانع همدلی سریع با قهرمان اصلی (بهمن) می‌گردد.

ولی اگر بخواهیم با انتخاب نویسنده همدلانه‌تر همراهی کنیم می‌توان گفت: این سبک، رمان را شبیه به نمایش یک درام تاریخی بزرگ می‌کند. رمان حول محور درهم‌تنیدگی خاندان‌های درباری (قاجار، سالار، مختار‌الدوله) می‌چرخد. معرفی سریع این بازیگران اصلی، به خواننده هشدار می‌دهد که داستان یک ماجرای فردی ساده نیست، و می‌خواهد یک سیستم و شبکه قدرت و فساد را روایت کند. این تعدد شخصیت‌ها در ابتدا، پیچیدگی ساختار قدرت و لایه‌های مختلف دسیسه‌هایی که در ادامه خواهیم دید (مثل توطئه شریف، کینه‌های شیرین، و جایگاه بهمن) را تثبیت می‌کند.

از طرفی به نظر می‌رسد رمان بیشتر بر مسائل خانوادگی و دسیسه‌های درباری متمرکز است تا تحلیل عمیق حوادث تاریخی. اگرچه رمان به توصیف‌های نمایشی صحنه‌های مختلف تکیه دارد ولی به حوادث و بزنگاه‌های تاریخی مثل (جنبش تنباکو و شکستن قلیان‌ها و قراردادهای خارجی و ...) که می‌رسد به شکل گذرا و عموما از آن رد می‌شود.

به‌جای نمایش جنگ‌ها و جلسات سیاسی، رمان دچار انحطاط درونی دربار قاجار را که زمینه‌ساز مشروطه بود، از طریق فساد اخلاقی و کینه‌های شخصی نشان می‌دهد. در واقع رمان دچار یک درام تراژیک خانوادگی است که در بستر تاریخ پرآشوب اتفاق افتاده، نه یک رمان صرفا تاریخی.

رمان تاریخیرمان ایرانیتراژدی
۱
۰
احمد مدقق
احمد مدقق
داستان‌نویس، فیلمنامه‌نویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید