📍 ۳۶ سال پیش، محسن مخملباف، #فیلم_بایسیکل_ران را ساخت. قصه پناهندهای افغانی به نام نسیم که به خاطر هزینه درمان همسرش به ناچار درگیر یک شرطبندی ماجراجویانه میان دو قمارباز میشود. نسیم باید یک هفته بیوقفه دور میدانی رکاب بزند.
موقعیتی که تبدیل به یک سیرکی تماشایی میشود و فرصتی بینظیر برای استثمارگرانِِ فرودستان جامعه
📍 پایان تراژیک این فیلم سرشار از احساسات بلند انسانی است. ترس، غرور، دلسوزی و رحم و ..
مسابقه تمام شده، معرکهگیر پولها را دزدیده و فرار کرده ولی نسیم همچنان روی دوچرخهاش دارد رکاب میزند و دور میدان میچرخد.
📍 بعد از حدود 20 سال وقتی دوباره فیلم را در آستانه شب یلدا دیدم تکان دهنده بود. فیلم با اینکه از نظر فنی و امکانات سینمایی قدیمی و کهنه به نظر میرسد ولی هنوز حرفهایش درباره وضعیت پناهندگان تازه است و نشان میدهد سی سال همچنان دورِ باطلی را چرخیدهایم. مثلا در یکی از صحنههای فیلم، حمله پلیس را به کارگاهی نشان میدهد که قصد دارد کارگران افغانی را دستگیر و ردمرز کند. تصویری که عین آن بعد از چهل سال هنوز دارد تکرار میشود و باید تلنگری باشد به نخبگان فرهنگی و اجتماعی افغانستان که چه شده یک ملت بعد از چهل سال همچنان نقش فرودست را دارد تکرار میکند. التماسِ کارگری دارد و جامعه میزبان حتی او را به عنوان کارگر هم نمیخواهد بپذیرد و شعار اخراج را روی دست میگیرد. تودههای جامعه که صداقت بیشتری دارند چشم در چشم تو میگویند که از دیدنت خسته شدهاند و کسانی که رودروایسی دارند روکش شیکی به نام #ساماندهی_اتباع روی آن میکشند و بعد اجازه میدهند به شکل سیستماتیک و به صورت روزانه در معرض تحقیر و نابرابری و محدودیت قرار بگیری. بعد از گذشت چند دهه ما هنوز به همراه #نسیم_افغانی بالای بایسیکل سوار هستیم و داریم دور میدان میچرخیم. نقش ما در همه دولتها یکی است: هم در ساخت وسازهای پررونق #سردار_سازندگی نیروی کار ارزان بودیم هم در روزهای بیمهری مسکنِ مهرِ #معجزه_هزاره_سوم . قماربازهای اصلاحطلب و اصولگرا روی ما شرط میبندند. روشنفکرها از ما به عنوان ابزاری برای فشار آوردن به حاکمیت استفاده میکنند و رسانههای زرد و سیاه و قرمز به جای رسیدگی به مسائل اصلی این قشر مترصد اتفاقی حاشیهای هستند تا از آن خوراکی برای سرگرمی مخاطبان خود بسازند
ما هنوز داریم دور خودمان میچرخیم. وقتش شده که خودمان سیلی به صورت خودمان بزنیم و بیدار شویم.