برای بهتر شدن کیفیت زندگی مهاجران افغانستانی در سال جدید چند پیشنهاد قابل اجرا و شدنی دارم. پیشنهادهایی که صرفا آرزوی محال و یا بسیار سخت نباشد. این پیشنهادها برای همه سالهاست. اما تازه شدن سال انگار انگیزهها را قویتر میکند و زمان مناسبتری برای بیانشان است.
این پیشنهادها برای کسانی است که تصمیم گرفتهاند زندگیشان را در ایران بسازند. خودشان را با آرزوهای محال و رمانتیک بازی نمیدهند و دوست دارند برنامههای بلند مدت ده ساله و بیست ساله داشته باشند. برای این افراد مهم است تا فرزندانشان مثل خودشان روزگار سردرگم و بلاتکلیف نداشته باشند. چرا که شواهد بسیار قوی وجود دارد که افغانستانیهای دارای مدرک اگر خودشان تصمیم به زندگی دائمی در ایران داشته باشند کسی آنها را مجبور به ترک ایران نمیکند.
و اما پیشنهادها:
سرمایههای اندک مهاجران به تنهایی به درد کار اقتصادی نمیخورد. ولی جمع شدنشان و ایجاد یک صندوق تعاونی میتواند یک کارگاه کوچک را راه بیندازد. مثلا فرض کنیم 50 نفر با سهمهای 2 میلیون تومانی میتوانند 100 میلیون تومان جور کنند. اینکه چطور این تعداد هماهنگ شوند متناسب با حال و هوا و شرایط افراد شرکت کننده تنظیم شود. مثلا 5 نفر که هر کدام نمایندگی 5 نفر یا 10 نفر دیگر را به عهده داشته باشد و بقیه با او طرف باشند. و این 5 نفر نیز نماینده شایستهای از میان خودشان انتخاب کنند. گزارشهای سه ماهه یا شش ماهه روشن و شفاف بدهند. با انجام یک کار مشارکتی و دستهجمعی روی چینیها و ژاپنیها را در کار جمعی کم کنند.
تاکنون چنین نمونهای در بین مهاجران ندیدهام. ولی نمونههای موفقی که با شرکت پنج شش نفر کاسبی کوچکی راه انداختهاند چرا.
افزایش جمعیت:
برای قوی شدن پایگاه اجتماعی مهاجران افغانستانی باید چند برابر شوند. بله. باید به همان میزان آگاهیشان هم افزایش پیدا کند و صرفا تعدادشان زیاد نباشد. اما افزایش جمعیت یک امکان قدرتمند است. افراد بانفوذ اجتماعی مثل علمای شناخته شده، چهرههای محبوب هنری و ... باید این ظرفیت و احساسات را در راستای حقوق شهروندیشان مدیریت و کانالیزه کنند.
چه کسی حواسش به یک نفر معمولی در یک شهر یک میلیونی است؟ فرض کنیم طبق قانون آن شهر، فروش سیمکارت موبایل به او ممنوع باشد. صدای اعتراضش را چه کسی میشنود؟ اما حالا فرض کنیم در این شهر یک میلیونی ده هزار نفر معمولی وجود دارند که طبق قانون، فروش سیمکارت موبایل به آنها با موانعی روبهروست. این ده هزار نفر، اگر هر کدامشان فقط به یک نفر این مساله را بگویند یعنی ده هزار بار گفته شده است. اگر این دههزار نفر در دههزار صفحه اجتماعی از محدودیتهایی که یک نفر بدسلیقه آن را ایجاد کرده است، حرف بزنند چه؟
یک هیئت مشترک مذهبی راه بیندازید
اگر ادیبان این جامعه میتوانند جلسه مشترک شعرخوانی بگیرند چرا مذهبیها نتوانند. یکی از رسمهایی که در سوگواریها دیدهام این است که یک شب به صورت میهمان به هیئتی دیگر میروند و مشترکا عزاداری میکنند. این کار را بین دو هیئت ایرانی و مهاجران افغانستانی انجام دهید.
گروههای مذهبی مهاجران افغانستانی، به حق تشکیلاتیترین و ساختارمندترین حالت را نسبت به دیگر گروهها دارد. این گروهها معمولا به صورت ریشسفیدی و بزرگان یک قوم و یا یک محل اداره میشود و همه اعضای هیئت تابع تصمیمات شورا و هیئت امناست.
ایران را با تمام وجود دوست داشته باشید. اینجا خانه شماست.
اگر تصمیم به ماندن در ایران به طور دائمی گرفتهاید، پس اینجا را مثل خانه دائمی خود دوست داشته باشید. حس ایراندوستی را تقویت کنید. البته این حس را در خیلی از افغانستانیتبارهای ساکن ایران مشاهده کردهام.
وقتی خبر یک موفقیت موشکی، پزشکی، ورزشی و ... را از اخبار میشنوند ناخواسته در دلشان یک شادی حس میکنند.
تقویت چنین شادیها و ایراندوستی باعث تعلق خاطر بیشتر به ایران میشود و در نهایت با امید و انگیزه بیشتری برای ساختن یک زندگی در ایران به وجود میآید. هر روز خواب کشورهای آن طرف آب را نمیبیند و لذت زندگی در ایران را بر خودش زهر نمیکند.
من حتی به ایرانیهایی که از مرحله غُر زدن عبور نمیکنند با تعجب میپرسم: پس چرا در ایران ماندهاید؟ جواب معمولا این است که چارهای نداریم!
باید دانست حس نارضایتی و غُر زدن مداوم، بدون اینکه دنبال راه حل باشیم، کیفیت زندگی را پایین میآورد. خوشبختی فقط یک حس است و این حس توسط خود افراد بوجود میآید. البته قبول دارم در بعضی شرایط این حس راحتتر به دست میآید و در بعضی شرایط خیلی سختتر.
اگر کسی با شما در مورد موضوع پایاننامه مشورت کرد یا خودتان تحقیقی خواستید انجام دهید، کاری کنید که حتما ربطی به جامعه بکر و دستنخورده مهاجران افغانستانی در ایران داشته باشد.
پایاننامهها و نشستهای علمی تنها راه نیست. اما میتواند یک شروع خوب باشد. جامعه بیسرپرست و بیصاحب مهاجران افغانستانی باید به صورت علمی تحلیل و آنالیز شود. این کار از عهده اهل فضل و پژوهشگرهای دانشگاهی برمیآید. این پژوهشها اگر به صورت مشترک (یک افغانی و یک ایرانی) انجام شود سودمندتر است. حضور پژوهشگر ایرانی باعث میشود که پژوهشگر افغانستانی احساساتش را بهتر کنترل کند و با حضور پژوهشگر افغانستانی نگاه واقعبینتر و دسترسی به اطلاعات خالصتر ممکن میشود. در نهایت نگاه جامعتری شکل میگیرد.
دادن یک پیشنهاد سیاسی ساده نیست. چرا که مهاجران افغانستانی بسیار سیاسی هستند. سرگرمی آنها در مجالس مردانه بحث در مورد نقاط قوت و ضعف احمدینژاد، استعفای ظریف، سرنوشت فاطمیون، آینده سیاسی ایران بعد از انتخاب رئیسی به عنوان ریاست قوه قضائیه و ... است. به همان میزان تحولات داخل افغانستان برایشان کماهمیت است. و این نشانه بسیار خوبی است. چون آنچه که مستقیما زندگی و معیشت و آیندهشان را تحت تاثیر قرار میدهد سرنوشت برجام و تحولات همین جا یعنی ایران است نه مثلا شاخ و شانه کشیدن اشرف غنی و ژنرال عطا.
بنابراین شاید یک پیشنهاد در دسترس این باشد که احساسات سیاسیشان را رسمی کنند. البته چون تشکل سیاسی رسمی در ایران ندارند تشکلهای مذهبی باید وسط بیایند. نمایندگان هیئتهای مذهبی با نمایندگان مجلس در شهرشان مکاتبه کنند، جلسه بگذارند. از آنها تشکر کنند، حقوق شهروندیشان را مطالبه کنند. حتی اگر منجر به یک مطالبه جدی در مورد حقوق شهروندی هم نشود، همین در صحنه بودنشان تلنگری است به نهادهای قانونگذار.