نوشته محمدرضا پریشی
وقتی چهل پنجاه سال پیش شورشیان ظفار اسلحه به دست گرفتند تا جنگی طولانی را با سلطان جوان آغاز کنند هرگز به مخیّله شان خطور هم نمی کرد که پیروزی ها شان را ارتش شاهنشاهی ایران به شکست تبدیل کند .
در یک عملیات محرمانه و مخفیانه سه ساله ،به بهای از دست رفتن جان ۵۰ نفر ( و به قولی ۷۰۰ نفر ) از کماندوهای واکنش سریع ارتش ایران ، محمدرضا شاه جنگ داخلی مغلوبه شده چند ساله ی مگان یا همان عمان را با پیروزی عوض کرد ، سلطان را به تخت برگرداند و او تا پایان عمر وامدار ایران شد .
هیچکدام از کسانی که آن وقتها بدین واسطه محمدرضاشاه را رفیق دیکتاتورها نامیدند و به او بدترین توهین ها را روا داشتند امروزه در میان ما نیستند تا به چشم خود سوییس خاورمیانه را ببینند .
در آغاز سال ۲۰۲۰ سلطان قابوس در روزهای آخر حیاتش درحالی بی وارث و بی همسر با سرطان می جنگید که محبوب ترین شاه منطقه بود در میان ملتش ، چرا که از همان آغاز امر کرده بود هر سال باید یک چهارم از کل درآمد سالانه کشور به امر آموزش اختصاص یابد ، همه مردم باید انگلیسی هم صحبت کنند و در آمد سرانه عمانی ها نباید هرگز از درامد مردمان کشورهای پیشرفته کمتر باشد و ...
وقتی عملیات نجات سلطان قابوس توسط ارتش ایران رسما پایان یافته اعلام شد و سلطان قابوس با خیال راحت دوباره زمام امور را در دست گرفت اراده فرمود تا با لیدر های مخالفین که از کمونیست های دوآتشه بودند و سالها حکومتش را رنج داده و مردمان را آواره و عمان را ویرانه نموده بودند در شب پیش از اعدامشان دیدار کند .
سه نفری که قرار بود فردا صبح اعدام شوند ، حکمشان را با روی باز پذيرفته بودند بی هیچ تمایلی برای امضاء توبه نامه
کاری که در میان انقلابیون آن سالهای جهان رسم بود رسمی قهرمانانه .
اعلام کرده بودند که مرگ در این راه را شرافتمندانه تر از توبه و زندگی تحت لوای یک دیکتاتور ستمگر می دانند .
سلطان پرسید :
من ستمگرم ؟ شما ها که هنوز حاکمیت مرا ندیده ایید .
شما عمانی من هم عمانی ، دلیل تان برای برگزیدن راه جنگ و خون و ویرانی چیست؟
یکی شان آب دهانش را تف کرد و گفت : تو هم مثل پدرت عقب مانده و خودرای ایی ، ما میخواهیم عمان را از یک زندگی قبیله ایی و بیابانی نجات دهیم تا به کشوری مدرن با قوانینی مدنی و امروزی تبدیل شود!
سلطان قابوس بی آنکه خشمگین شود یا تمسخر کند
گفت اما این راه که شما می روید دیگرانی هم رفته اند و به مقصد نرسیده اند ، منظورش شوروی بود . کوبا بود .
یکی شان فریاد زد : زنده باد انقلاب سرخ پرولتاریا ، زنده باد چگوارا
جاوید باد خلق انقلابی
پیروزی با ماست
مرگ بر دیکتاتور
سلطان که خودش هم همسن و سال آنان بود گفت : ببینید ! من هم آن کتابهایی که شما خوانده ایید خوانده ام با آن شعارها زیسته ام . شعارهای ناممکنی که در هیچ کجا جواب نداده در صحرا هم جواب نخواهد داد .
اما می خواهم باهاتان یک معامله بکنم ، یک فرصت بهتان بدهم . و به نگهبان ها گفت که غل و زنجیرهاشان را باز کنند و انها را به سر میز قهوه
دعوت کرد .
جوانان دست از جان شسته تردید داشتند ولی بالاخره پذیرفتند که سر یک میز با پادشاه قهوه عربی بنوشند .
سلطان گفت :
فرصت انتخاب یکی از این سه حکم را دارید .
هم سن و سال منید، نمی خواهم الان بمیرید .
یا از عمان بروید و تا آخر عمر تمام مخارج زندگی تان در هر جای جهان که خود انتخاب کنید من بدهم .
یا حکمتان را تبدیل کنم به زندان ابد ،
و یا قهوه تان را بخورید و دست از این چریک بازی ها بردارید و بیایید رفیق شویم و با هم عمان را بسازیم.
جوانها از این احکام یکی از آن یکی باورنکردنی تر یکه خوردند . باورشان نمی شد سلطان چنین چیزهایی بگوید . چون هیچکدامشان که از آینده خبر نداشت . یعنی هیچ کس نمی داند فردا چه پیش خواهد آمد .
یکی از جوان ها من و من کنان با لهجه سواحلی اش پرسید و اگر نتوانستیم اعداممان می کنی ؟
سلطان خنده کنان گفت پوستتان را زنده زنده می کنم !
و فردای آن روز ، خبر این رفاقت ناگهانی در صحرا و دریا ،در مگان و مکران، مجان و عمان پیچید .
یکی شد شاه و
سه تن ، فرزند چوپان.
یکی از آن جوانها شد وزیر امورخارجه مادام العمر عمان . یکی شد وزیر افتصاد و دیگری هم وزیر آموزش و بهداشت.
آقای یوسف بن علوی همان که جشن تحویل سال ۲۰۲۳ را کلید زد در میدانی غرق در نور و هلهله و شادی و البته شکر و یاد و امید ، یک دانشجوی علوم سیاسی بود که در لندن تحصیل کرده و با سری پرشور به عمان بازگشته بود، او اکنون چهرهای قابل احترام برای همه دولتهاست .
او بارها برای حل انسدادهای سیاسی جهان خصوصا در روابط آمریکا و جمهوری اسلامی پادرمیانی های سترگ تاریخی ایی کرده است .
دیگری علی بن المسعود شد وزیر آموزش و پرورش و همین اواخر خودش به علت کهولت سن استعفا داد.
او سیستم آموزش را آنگونه نوسازی کرد که هزینۀ تحصیل از دوران ابتدایی تا دانشگاه کاملا رایگان باشد و
آموزش زبان انگلیسی از سال اول مدرسه در مدارس عمان اجباری شود و دانش آموزان اهل انتقاد و آزادی اندیشه و بیان تربیت شوند و از بیان نظریاتشان نترسند
حالا پس از سه دهه که از وزارت او می گذرد همه مردم در عمان زبان انگلیسی را به گونه ایی روان صحبت میکنند که توریست ها روز به روز بیشتر رغبت می کنند که از مگان باستانی دیدن کنند . از بقایای اجداد ده هزار ساله انسان ها .
امروزه یک عمانی انگلیسی را به گونه ایی صحبت می کند که زبان صحرا و دریا را .
عبدالله بن صلاله هم شد وزیر اقتصاد و دارایی های ملت .
فارغ التحصیل اقتصاد ، از دانشگاه لندن .
او در ٣٠ سال گذشته اقتصاد و سیستم بانکی عمان را چنان متحول کرد که اقتصادش امروز تبدیل به اقتصادی کاملا موفق و غیر نفتی شده او هدفش را در یک چیز خلاصه کرده : تا نفت صندوق پس انداز نسل های آینده باشد .
سلطان قابوس می توانست آن شب با سر قطع شده آن سه جوان تخت نرد ببازد و سپس تا صبح به باده گساری بنشیند و مستان و گریان بر سیاست بی پدر و مادری که او را مجبور به اعدام سه جوان کرده لعنت بفرستد و حتی محمدرضاشاه را هم در این ناسزاها شریک کند
اما لحظه ایی فقط ثانیه ایی درنگ کرد ، از آن درنگ ها که یک لحظه فرو خوردن خشم را با عمری عبادت برابر می کند و چهل سال بعد را در مکاشفه ایی معنوی ، پیش چشم انسان پاک طینت می آورد :
خیابان های تمیز و درخشان ، صحراهایی که دیگر صحرا نیستند سرسبز شده اند و ابرها می بارند ، اقتصادِ روان مردمان را ثروتمند کرده و جوانانی کاری و دانا هر روز برایش دعا می کنند و برایش از خدا طلب مغفرت و بهشت می نمایند.
خدا چنان حاکمی را نیامرزد که را بیامرزد ؟