.m.r.p
.m.r.p
خواندن ۴ دقیقه·۵ روز پیش

هما از من و ما بزرگترست


غروبی شبیه پرنده / محمدرضاپریشی
غروبی شبیه پرنده / محمدرضاپریشی



"هما" از من و ما بزرگترست
همه به آن معترفیم،
لااقل فهمِ کاملش از ما عظیم ترست،
از من نیاید که به تمامی او را بشناسم پس این ضعف خود را با انکارش می پوشانم،
خیال می کنم شدنیست!

باید بیاموزم که غیر از انکار، برای احتمالات دیگر هم جا بگذارم.

برای این جا باقی گذاشتن برای احتمالات دیگر ،
علامتی هست که مرا یاری می کند
و آن بزرگتر بودن سوژه است

سوژه ها یا از من کوچکترند پس شناختشان برایم راحتست، تاییدشان می کنم،
این قلم ، کاغذ، فندک‌و‌ سیگار
چون در دستم جا می شوند
پس مورد تاییدم واقع می شوند.

هرگز موجودیتشان را انکار نمی کنم
به دیگری هم اجازه نفی و‌کفر و انکار نمی دهم.

این بوده موضع ما به عنوان بشریت از ابتدای تسخیر زمین، تا اکنون که جهان پیرامونی مان را یاد گرفته اییم که کوچک کنیم، مینی سایز و‌مینی مایز تا تاییدش کنیم.
آیا بخاطر همین نبوده که ماهوره ها را ساخته اییم و بهترین دوربین ها تا صبح و‌شب از سیاره یی که در واقعیت از همه ما بزرگترست مدام عکس های از بلندی بیاندازیم
تا کوچکش کنیم، مچاله اش کنیم و بر آن حکمروایی نماییم؟
اما در این تصرف ها و تقلیل دادمثن ها بسیاری شناخت ها گم می شوند.
بسیاری جاها و‌معناها از دیده گان دور می مانند.

دریا از من جسماًو معنایاً بزرگترست
اما تقلیلش می دهم به استخری پر آب و شنايي، قورباغه يي يا حواصيلي چه فرق مي كند؟ وقتی نهنگی نیست حتی دلفینی هم؟
آب - بازی ست، اسمش را گذاشته اییم شنا
خیس و شور و عمیق و وسیع بودن و‌ بسیار ویژگی های دیگر گم می شوند تا من تنی به آب بزنم و خود را شناسنده دریا به خودم معرفی کنم یا دیگری

دریا آنی است که در آن شنایی کرده باشم و‌گرنه ، نه، کدام دریا؟
" برف " وقتی بر این صحرا نمی بارد، بر دیگر جاها می بارد؟ خب ببارد، مهم این بود که بر سر من ببارد ، پس انگار دریایست که در من آن خیس نشده ام پس شما چرا در کتابت اصلا اسمی از آن بیاوری؟ منابع شناخت من وقتی ایقدر کوچکست؟

گر چه من آن تقلیل دادن ها و ودل سازی ها و‌کوچک شمردن ها را نوعی مکانیسم دفاعی می دانم که از دوران وحش نشینی همراهمان مانده
و‌گاهی از آن گریزی نیست
اما وقتی زیان رسان می شود که از یاد می برم شناختم اجمالی بوده و هرگز نباید آنرا به جای تمام دریا بگذارم در معرفی به خودم یا فرض کنید به موجودات فضایی که هیچ از دریا نمی دانند و از من می پرسند دریا چه باشد؟
بیاموزمان تا عین آنرا در سیاره مان بسازیم!
تصور کنید که اگر ذکر نکنم که این شناخت من، تقلیلی و اختصاریست با کاربرد شخصی‌، دریای ساخته شده بر اساس آن چگونه چیزی از آب در خواهد آمد؟

با کوچک سازی هایم نمی شود کارخانه تولید دریا احداث کرد.

نوع دیگر شناخت اینست که دریا هرگز ندیده ام پس برایم وجود نخواهد داشت، این رفتاری تاسف بارست وقتی می دانیم دایست که چون دریا را از خوذ بزرگتر می بیند ، اعتراف به کوچکی خود نمی کند بلکه دریا را انکار می کند:
من که در این مریخ وجود بی دریا راحتم
مرا چه کار به عمق و وسعت و خیسی و ماهی های دریاهای سیاره دیگر
جای مریخی می تواتید بگذارید دیکتاتور
و جای دریا ، دریای مردمان‌اسیر

در زندگی هم بسیار پیش می آید که زیاد بودن متنی، طولانی بودن مدت فیلمی،
حجیم بودن کتابی، لم یزرع بودن صحرایی، تاریک و بی رهرو بودن راهی، بزرگ بودن معنایی
عظیم بودن دنیایی دیگر
ما را می ترساند از آینده غیر قابل پیش بینی و استالین کوچک درونمان امر می کند که حذر کنیم از پله بعدی
از مرتبه ایی والاتر
توسعه فردی ایی پر بازده تر
و متکامل تر
می گوید همین خوبست،
آن قد بالا و دل قوی و‌بخت سعید و‌ و چشم بصیر
مال تو نیست.
از حدت فراتر
از اندازه ات بزرگ است و‌
از توانت خارج.
بی فایده است.
پس حذفش کن.

کو خبر آورنده یی؟
کو شاهدی براي مثال؟
أن دریا که تو می خواهی در آن غرق شوی، برایش تلاش کنی،
دریای مردگانست،
آبش شور،
طعمش کشنده!

همه چیز خودتی،
قانع باش به همین "تو‌"
به همین " همه چیز".

(محمدرضا پریشی)
¤

توسعه فردی
دو چشم و کنعان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید