
و این فراتر از اسم گذاریست،
پس از اسم، معنا قرار ندارد.
ابتدا جهانِ تصاویر و صوَرست.
خدا بر طبق قصه آفرینش به آدم اسم ها را یاد داد که می توان توانایی اسم گذاری را هم از آن نتیجه گرفت.
همان کاری که کودک در ابتدای گویا شدنش می کند، اسم چیزها را می پرسد.
اما در جایی نگفته که توانایی شخصیت بخشیدن به اشیا را هم داد
و این کاریست که قصه نویسان می کنند یا کودکان هنگام زنده انگاشتن عروسک هاشان
اما بشر اینک به مرحله همه چیز زنده پنداری رسیده درخت را و سنگ را و ...
تا ماه نرفت، به ماه رفت تا از آن پلی بزند به مریخ و رفت و به خارج از کهکشان
اینها همه نشانه های بی مرز بودن و لایتناهی بودن این وجودند که لباسی به اسم آدم تنش کرده اند
بر این وجود که توقف ناپذیر آیا می توان کرانه و محدوده تعیبن کرد؟
ایدئولوژی ها به همین علت یکی پس از دیگری نابود می شوند.
هیچ ایده آرمانشهری قادر بت متوقف کردن انسان نیست
و او مخلوق فلزی اش را هم بر همین اساس أفريده:
Non stop
¤
این پی نوشت در پاسخ به پرسش های مخاطبان گرامی در تلگرام افزوده شده:
۱.منظور در كلٌ مراحل تبسیطیست که
ذهن انسان انجام می ده. بر اساس الگوی بسط کهکشانی
در ذهن ما احضار یک اسم اینگونه رخ می ده:
اول کلمه از حافظه بیرون کشیده می شه،
هم زمان تصویر و ایماژ های مربوطه الصاق می شه حتی گاهی پیشتر. تصویرش احضار می شه،
باز-یادآوری و سپس تفسیر و در نهایت بکارگیری توسط زبان و لب ها
در مورد کتاب های مقدس، این مرحله حذف شده در نتیجه الان با "بحران فهم دینی" روبروییم.
(به ياد بياريد قرن ها حرام بودن تصوير گری، نقاشی و هنرهای تجسمی در فقه غالب مذاهب و فرق اسلامی رو)
۲.درباره کودک نو متولد هم اعتقاد بنده اینست که نوزاد اسم همه اشیا را می داند و یادگیری درون رحم مادر یا حتی قبل از آن انجام شده فقط وقتی گویا می شه، پس از حدود دو سال تمرین، چرا اسم اشیا رو می پرسه؟
تا ایماژهای ذهنیش و با این سوژه های الآن مشاهده شده، تطبیق بده، تایید بگیره و بفرسته به حافظه مرکزی مغزش برا save دراز مدت.