«بخش اول»
خبر موجز و گیرا بود. دراگان اسکوچیچ، به دلیل عدم صلاحیت فنی، از سمت خود برکنار شد. بعد از اتفاقات ریز و درشتی که بخصوص پس از بازی ۲۳ خرداد بین ایران و الجزایر رخ داد، این اتفاق، محتمل به نظر میرسید. بهتر است یک نگاه کلی به این ماجرا بیندازیم:
ایران در مرجله مقدماتی جام جهانی، پس از نتایج ضعیفی که با مارک ویلموتس گرفت، او را برکنار کرد و اسکوچیچ، جایگزین او شد. نتایج قابل توجهی که او کسب کرد، زمینه ساز صعود ایران به جام جهانی شد. اما اکثر مردم، عیار او را در بازی هایش با کره جنوبی می سنجیدند. بازی در آزادی یک یک شد. ایران در آن بازی خوب ظاهر شد و تعریف و تمجید از تیم ملی وجود داشت. اما همه نیم نگاهی به بازی برگشت در سئول داشتند. بازی برگشت، ناامید کننده بود و اصلا انتظارات فوتبال دوستان را برآورده نکرد. انگار آن بازی، حکم پایان سرمربیگری اسکوچیچ را امضا کرده بود و مُهر آن ، در بازی با الجزایر زده شد. فارغ از مسائل تاکتیکی و نظم تیمی و .... که متخصصان این حوزه، بهتر بر آن واقف اند، این برکناری جنبهی اجتماعی نیز داشت؛ یعنی عامهی مردم خواهان اخراج سرمربی کروات تیم بودند. مردمی که تحت تاثیر نظر رسانه ها، عملکرد و نتایج وی را فراموش کرده و پیوسته در مقابل او مقاومت می کردند. اما دراگان، بدون توجه به تشویشی که علیه او به وجود آمده بود، با اقتدار از ادامه کار خود سخن می گفت. هجمه رسانه ای وحشتناکی که علیه او وجود داشت، کم کم مدافعان حضور وی روی نیمکت تیم ملی را هم وادار به عقب نشینی از نظراتشان می کرد. دلایلی چون سطح کیفی پایین تیم ملی، چند دستگی و شلختگی بازیکنان حین بازی، نداشتن پیشینه قدرتمند ( حضور در صنعت نفت آبادان و ملوان ) و زدنِ لیبل دلالی روی این مربی، باعث شده بود تا مردم از وی نظر برگردانند و روز ها را در انتظار برکناری یا استعفای احتمالی وی بگذرانند.
نامی که برای جانشینی وی به کار می رفت، کارلوس کیروش بود. وی در فروردین سال ۱۳۹۰، و پس از تماشای بازی ایران با روسیه که با پیروزی یک بر صفر تیم ملی همراه بود و سردار آزمون تک گل ایران را به ثمر رساند، سرمربی تیم ملی شد و پس از حضور در دو جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل و ۲۰۱۸ روسیه و ناکامی در کسب عنوان قهرمانی جام ملت های آسیا، از هدایت تیم ملی کنار رفت. وی قبل از ایران، دستیار الکس فرگوسن در منچستر یونایتد بود و سابقه هدایت تیم ملی پرتغال ، باشگاه رئال مادرید و اسپورتینگ لیسبون پرتغال را هم در کارنامه خود داشت. وی پس از ایران ، هدایت کلمبیا را بر عهده گرفت و اصلا آنجا موفق نبود و نهایتا اخراج شد و به مصر پیوست. البته در مصر هم آنچنان موفق ظاهر نشد اما میتوان نایبقهرمانی در جام ملت های آفریقا را دست و پا شکسته موفقیت قلمداد کرد. وی پس از شکست مقابل سنگال در انتخابی جام جهانی، از هدایت تیم مصر کنار رفت.
نکته ی مهمی که وجود دارد این است که با وجود چربیدنِ کارنامهی کیروش به اسکوچیچ، دلیل اصلی اخراج سرمربی تیم، مقایسه ی دو مربی از نظر کارکرد آن ها از نظر تاثیر بر نگاه مردم بود. اسکوچیچ، مقبولیت و مشروعیت خود را نزد مردم از دست داده بود. ایران حتی اگر در بازی تدارکاتی ای، چهار گل به فرانسه میزد. مردم آن را به خاطر بازی خوب بازیکنان و چاشنی شانس برای ایران و بد بیاری و وضعیت بد برای فرانسه می دانستند نه درایت اسکوچیچ.حال آن که ما شاهد هستیم که چه قدر رفتار و گفتار کیروش برای مردم زیبا جلوه می کرد و از او در ذهن مردم قهرمان می ساخت. حتی آب و تاب آرین قاسمی، مترجم کیروش ، باعث شده بود تا علقه و پیوند مردم به او دو چندان شود.
این مقایسه باعث شد تا اسکوچیچ، وارد بازی ای شده باشد که به هر شکل در آن بازنده است و هر کاری هم کند دیگر حرفش خریدار نداشته باشد.
از این نمونه ها در جامعه کم نداریم. افراد و مواردی که به واسطه مقبولیت عامه به چنان جایگاه رفیعی میرسند که بلانسبت خدا نیز آن ها را نمی تواند پایین بیاورد. و برخی نیز طوری زیر تیغ تیز انتقادات قرار میگیرند که تاب تحمل ندارند و در کسری از ثانیه از چشم مردم می افتند: حتی اگر قدرتمند ترین فرد جهان باشند! البته اینطور نیست که فقط منحصر به جامعه ی ما باشد. با دقت در سایر جوامع، به این شباهت پی میبریم....
ادامه دارد....