ویرگول
ورودثبت نام
tatso
tatso
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

یه جایی تو فضا

یه سیاره عجیب...


یه سری موجود کم کم توش پیدا و زیاد شدن..


هر شب مشتاقانه سوار سفینه هاشون میشدن.


محافظ هاشون برای دیو و جن یا خوناشام و موجوداتی که توی فضا وجود دارن (یا هر چی که شما اسمشو میزارید) تا بالای گردنشون میکشیدن.


عاشق این بخش از روزشون بودن*


و بعد اون سفینه ی جادویی بدون هیچ سوخت یا نیرویی از تاریکی مطلق خارجشون میکرد.


در یک چشم به هم زدن.


وقتی چشماشونو باز میکردن دوباره تو روشنایی بودن.


اون موقع میتونستن به کارای تکراریشون برسن.


و چند ساعت بعد دوباره همه چیز و همه جا تاریک میشد. پس اونا مجبور بودن دوباره با سفینشون به یه جای روشن برن تا به بقیه کار هاشون برسن!


سفینه حسابی جای گرم و نرمی بود.

هر کس هر جوری دلش میخواست از هر جنسی میتونست درستش کنه.


نیروی جادویی رو سیاره به سفینه میداد.


تا برای باری که شمارشش از دست رفته اونا رو به نور برگردونه.


تا آخر عمرشون این کارو تکرار میکردن..


سوار سفینه شدن

ورود به روشنایی

انجام کار های تکراری

رسیدن تاریکی

سوار سفینه شدن...



شاید جالب نباشه... اما خب.. به تخت یا رخت خوابتون یه نگاهی بندازین .

شاید این سیاره ی لعنتیو پیدا کنید..

سفینهفضاسیاره
ولو شدن کف زمین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید