متن آهنگ پرسه سهیل مهرزادگان
بعد من در پس این شهر کسی دست تو را دست تورا میگیرد
یک نفر میرسد از راه در این فاصله جا میگیرد
هر که با بغض شبی پرسه زده پرسه زده حال مرا میفهمد
ته فنجان تو دیوانگی فال مرا میفهمد
فرض کن فرض کن آخر این قصه جدایی باشد
من که کافر شده ام باید خدایی باشد
فرض کن از غم تو سر به بیابان بزنم
تو نباشی تک و تنها تک و تنها به خیابان بزنم