ویرگول
ورودثبت نام
her
her
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

Richard Ramirez

حدود دو سال پیش، وقتی تازه کرونا اومده بود، من عاشق دیدن ترس توی چشم های مردم بودم.

عاشق شنیدن خبر مرگ آدم ها، دیدنشون که با ترس از کنار همدیگه رد میشن، اینکه همه مغازه ها بسته بودن و شبا همه جا تاریک و خلوت بود.

یادمه باید دستکش پزشکی هم دستمون میکردیم و ماسک میزدیم.

یه بار که رفتم بیرون، دیروقت بود و هوا هم تاریک بود؛ منم مثل همیشه مشکی پوشیده بودم و رسماً توی تاریکی محو میشدم. داشتم فکر میکردم یعنی چی میشه اگه کسی رو بکشم؟

فقط کافی بود یه گوشه منتظر یه طعمه بمونم و بعد چاقو رو بکشم روی گلوش، یا چشم هاش رو از حدقه در بیارم.

شاید یه دختر حدوداً 15 ساله رو که میخواسته بره خونه.

بعد هم جنازه اش رو توی خونه ی نیمه کاره ای که داخلش بودم رها کنم و برم.

من مشکی پوشیده بودم، ماسک داشتم و چهره ام مشخص نبود، دستکش هم داشتم و خبری از اثر انگشت نبود.

یه قتل تمیز و مرتب.

همون روز ها که توی ذهنم فقط قتل و خونریزی بود، با ریچارد رامیرز آشنا شدم.

ریچارد رامیرز
ریچارد رامیرز

از همون لحظه ای که دیدمش، تپش قلبم رو عمیقاً احساس کردم.

شروع کردم به خوندن پرونده اش؛ بچگی سختی داشت. اعتیاد داشت و دزدی میکرد. ولی یک بار مرتکب قتل میشه و دیگه بیخیال نمیشه.

حدود 14 نفر رو به قتل رسونده.

راستش نمیدونم دقیقاً جذب چه موضوعی درباره اش شدم؛ برنامه ریزی مشخصی نداشت و حواس پرت بود، استدلال خاصی هم پشت قتل هاش نبود. اما با دیدنش هیجان زده میشدم و خودم رو بالای سر جنازه ها تصور میکردم.

ریچارد مدتی بیرون از خونه مقتول میموند و تماشا میکرد.

یک بار یه بچه رو بست و مجبورش کرد وقتی به مادر اون بچه تجاوز میکنه، تماشا کنه.

یک بار چشم قربانی رو از حدقه درآورد و گذاشت توی جعبه جواهر.

اهل مطالعه هم بود:) ؛ توی زندان، موقع مصاحبه ها از قبل حرف های مهم رو یادداشت میکرد و از کتاب ها نقل قول میکرد.

شاید جذب همین ها شدم.

دیدن قدرت توی دست هاش برام لذت بخش بود.

خیلی براش متن نوشتم توی دفتر هام، احساس عجیبی نسبت بهش دارم.

یه نکته قابل توجه دیگه: شیطان پرست هم بود.

خیلی هم خوشگل بود ولی :)

از یه جایی به بعد کار هر روزم خوندن پرونده های جنایی بود؛ یکم بخش ترسناک روحم رو آروم میکرد.

تد باندی، اد کمپر، دنیس ریدر، اد گین، ریچارد چیس، جفری دامر و...

و خیلیای دیگه که شاید همین الان مشغول به قتل رسوندن باشن و ما خبر نداشته باشیم، شاید عزیز ترین کسمون یه قاتل سریالی باشه. کی میدونه؟!

از آدم هایی که به قاتلین سریالی ابراز علاقه میکنن خوشم نمیاد.

قاتلین سریالی ارزشی براتون قائل نمیشدن، بلکه سرتون رو از روی تنتون جدا میکردن .

راستش من هیچ حسی بهشون ندارم. خیلی ساده بودن که توی اون سال ها دستگیر شدن.

با اینکه ریچارد یکی از ساده ترین قاتلین سریالی بود، باز هم برام از همه جالب تره.

( دارم ابراز علاقه میکنم؟! lol )


:)




میخوام کاری کنم همه اسمم رو بدونن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید