تا حالا برات پیش اومده بخوای چیزی بگی ولی همون لحظه صدای درونت بگه:
«نه، نگو! نکنه اشتباه بگی؟ نکنه قضاوتت کنن؟»
این همون لحظهایه که ترس از قضاوت، نجابت واقعی رو با کمرویی مصنوعی اشتباه میگیره.
گاهی سکوت، نشونهی وقاره…
اما گاهی هم نشونهی ترس و خودخوری.
خیلی وقتا سکوت میکنیم، ولی نه از نجابت… از ترس.
ترس از مسخره شدن، از اشتباه، از اینکه نکنه بقیه دربارهمون بد فکر کنن.
اما همین ترسها کمکم ما رو ساکت، گوشهگیر و بیاعتمادبهنفس میکنن.
حضرت علی (ع) میفرماین:
«حیا کلید هر خیر و نیکی است.»
ولی در جایی دیگه هم هشدار میدن:
«کسی که بیش از اندازه حیا کند، حقش پایمال میشود.»
یعنی حیا تا یه جایی قشنگه؛
اما از یه جایی به بعد، جلوی رشد و حقگویی رو میگیره.
در واقع، حیای درست اونیه که جلوی کار زشت رو بگیره، نه جلوی حرف حق.
یکی از جاهایی که خدا کمرویی رو نهی میکنه به طور مثال آیه ۵۳ سوره احزابه.
اصل ماجرا چی بوده؟
این آیه (53 سوره احزاب) در واقع داره به بعضی از یاران پیامبر (ص) یه سری آداب معاشرت رو یاد میده. حکایت از این قرار بوده که موقعی که پیامبر اکرم (ص) ازدواج میکنن و ولیمه میدن، یه عده از مهمونا بعد از شام، همچنان تو خونه مینشینن و مشغول گپ و گفت میشن.
پیامبر (ص) چون آدم خیلی باحیا و نجیبی بودن، از اینکه بگن "آقا دیگه بفرمایید، منم کار دارم، خونهم شلوغ شده" خجالت میکشیدن و رودربایستی میکردن. در واقع دلشون نمیاومد به روشون بیارن.
اینجا خدا وارد میشه!
درست همینجای حساس، خداوند مستقیماً وارد عمل میشه و در قالب آیه بهشون دستور میده که: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! وقتی غذا خوردید، پراکنده شوید و برای سرگرمی به صحبت ننشینید.»
و بعدش برای اینکه قضیه رو محکم کنه و نشون بده این یه دستور جدی و لازمه، میفرماید: «إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ ۖ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ»
یعنی: "این کار شما (نشستن طولانی بعد از غذا) پیامبر رو آزار میده، ولی ایشون از شما خجالت میکشه (که بگه برید)، ولی خدا از گفتن حق خجالت نمیکشه!"
پیام اصلی واسه ما:
خداوند با این جمله داره یه درس خیلی بزرگ بهمون میده:
حقیقت یا حرف درست، رودربایستی نداره: حتی خود خدا هم وقتی میبینه یه حقیقتی باید گفته بشه تا مشکلی حل بشه، یا آدابی رعایت بشه، بدون خجالت و تعارف بیانش میکنه.
اگر حرفی درسته، باید گفت: وقتی میدونی یه کاری درسته، یا یه حرفی حقّه و گفتنش لازمه (هرچند ممکنه برای طرف مقابل سنگین باشه یا باعث بشه ما ناراحت بشیم)، نباید بترسی یا به خاطر تعارف و رودربایستی، سکوت کنی و حق رو زیر پا بذاری.
حق، اولویت داره: حیاء و ادب خوبه، اما جایی که رعایت ادب باعث بشه یک حق ضایع بشه (مثل اذیت شدن پیامبر در خانهاش)، یا یک اشتباه ادامه پیدا کنه، باید حقیقت رو گفت. باید مثل خدا باشیم که حق رو به صراحت بیان میکنه.
پس این آیه یه جورایی میگه: "بچهها! درست رفتار کنید. پیامبر ازتون خجالت میکشه بگه برید، ولی من که خالق شمام، خجالت نمیکشم و دستور درست رو بهتون میگم!"
خلاصه: حرف حق رو بزن، حتی اگه تلخ باشه یا نیاز به شجاعت داشته باشه. تعارف و خجالت رو بذار کنار، وقتی پای حقیقت در میونه!
کمرویی یعنی وقتی میخوای بدرخشی، ولی از نور خودت میترسی.
یعنی صدایی داری ولی در گلو حبسش میکنی تا کسی نشنوه.
آدم کمرو معمولاً از جلب توجه میترسه، کمتر حرف میزنه، نظر نمیده
و با زبان بدنش نشون میده نمیخواد تو مرکز توجه باشه.
اما نتیجه چیه؟
آدما کمتر متوجهش میشن، کمتر بهش اعتماد میکنن،
و حضورش تو جمع کمکم رنگ میبازه.
واقعیت اینه که بیشتر این ترسها فقط تو ذهن خودمونه.
ما از قضاوتی میترسیم که شاید اصلاً وجود نداره.
کمرویی با یه تصمیم یا یه روز از بین نمیره.
اما با تمرین و آگاهی، میشه کمکم ازش فاصله گرفت.
۱. از جمعهای کوچیک شروع کن.
تو جمع دوستان یا خانواده، بیشتر حرف بزن. از همونجا شروع کن.
۲. به ذهنت شک کن.
بیشتر ترسها واقعی نیستن؛ فقط ساختهی ذهن ما هستن.
۳. نقاط قوتت رو به یاد بیار.
آدما وقتی خودشون رو میپذیرن، دیگه دنبال تأیید بقیه نمیگردن.
۴. اشتباه کردن رو طبیعی بدون.
اشتباه یعنی تجربه، نه شکست. هر اشتباه یه درس جدیده.
شجاعت یعنی حرکت با وجود ترس، نه بدون ترس. هر بار که حرف دلت رو میزنی، از حقت دفاع میکنی، یا فقط یه جمله وسط جمع میگی، داری یه تیکه از دیوار کمرویی رو میشکنی. کمکم متوجه میشی که حرف زدن از حق،نه تنها بد نیست،که یه جور احترام گذاشتن به خودته. 🌱