ما ایرانیا به آدمای تعارفی بودن مشهوریم و این یعنی "نه" گفتن ذاتا تو خونمون نیست. این جمله یعنی فاجعهای در تمامی ابعاد یک کشور که شاید در کلمه سبک باشه اما وقتی غرق این جمله بشید عمق فاجعه رو درک میکنید.
در یکی از مستندهای حوادث هواپیمایی به تحلیل یک حادثه سقوط مرگبار در یکی از ایرلاینهای ژاپنی میپرداخت. بعد از بارها بررسی مشخص شد مهندس پرواز و کمک خلبان از راه حل اطلاع داشتن و اشتباه خلبان رو میدونستن اما فرهنگ ژاپن امر کردن به بزرگتر رو نوعی سرکشی میدونه و بنابراین کمک خلبان به جای جمله امری با کلمه خواهش میکنم دستور داده بود و خلبان هم توجهای نکرد! همین یه فرهنگ کوچیک جون مسافران یک هواپیمای سایز متوسط ایرباس رو گرفت!
فکر میکنم با خوندن پاراگراف بالا متوجه شدید قراره به کجا برسیم! نه گفتن رو از کودکی برای ما نهی کردن و اگر نه می گفتیم مورد غضب و خشم و تردشدن توسط بزرگترها بودیم. به نوعی قدرت خیلی از تصمیمات رو از ما میگرفتن، بزرگتر که میشدیم به ما گفتن هرچی سر کار ازت خواستن بگو چشم، باشه، بروی چشم! اما نگفتن موقعی که خواسته از دیدت غیر قابل انجام بود یا ارزش وقت تو رو نداشت بگو نه!
همین فاجعه باعث شده که امروزه شاهده بیگاری کشیدن از نیروهای کار توسط مدیران باشیم، از پایین ترین سطوح کاری تا بالاترین سطوح مملکتی، این یعنی ما ایرانیها قدرت نه گفتن رو نداریم! این "نه" گفتن که متاسفانه قابلیت گفتن و به جا استفاده کردنش رو نداریم خیلی جاها می تونه هر دو طرف رو از یه فاحعه وحشتناک کاری، تحصیلی، خانوادگی، عشقی و ... نجات داد. مهمتر از نه گفتن به کاری نه گفتن در جواب سوال "بلدی فلان کار رو انجام بدی" یا "فلان مطلب رو بهش وارد هستی؟" است، اینطوری از یه ضایع شدن بزرگ شخصیتی نجات پیدا می کنید و از طرفی شخصی که روبروی شماست می فهمه شما متوجه موقعیت و شخصیت خودتون هستید و کمتر از این دست سوال ها و درخواست ها می کنه!
شاید یاد دادن "نه" گفتن توسط خانواده، معلمان و جامعه نیازی هست که همه افراد باید بهش توجه و عمل کنن!
والسلام