برای اولین سفرم استرس داشتم. حس عجیبیه. وقتی آدم خودش میدونه که داره یه چیزی رو مخفی میکنه. با اینکه از نظر بقیه هیچ چیزی غیر عادی نیست، ولی خود آدم احساس میکنه، نکنه مسافر میدونه که شغل من رانندگی نیست.
یه پسر افغانی بود. صاحب کارش براش اسنپ گرفته بود. باهاش حرفی نزدم. عجیب بود. انگار از این پسر بچه هم خجالت میکشیدم. اتفاق خاصی نیافتاد. رسوندمش و بخیر گذشت.