آقای مشکی (چون همیشه پیراهن مشکی میپوشه) خدماتی مجموعس. هروقت میبینمش کارش رو با رضایت انجام میده. مجموعه بزرگه، کاراش هم زیاده. از صبح که میام تا عصر که میرم همیشه هست. داره کار میکنه و هیچوقت تو کاراش و قیافش حس نارضایتی ندیدم. یه جوری کار میکنه که کارش رو خیلی دوست داره و ازش لذت میبره. نه سنبل میکنه، نه لفتش میده. با همه هم رابطش خوبه.
آقای زورکی، خدماتی قبلیمون بود. کلا میدیدمش از زندگی سیر میشدم! به زووور کار میکرد. بدنش رو سنگین تکون میداد. حس اینکه مجبووره و باید اینکارو کنه طی میکشید. سنش از آقای مشکی کمتر بود. ولی نسبت به آقای مشکی بیشتر میدیدم استراحت کنه. خندش رو وقتی میدیدم که با چندتا بچه ها جمع میشدن و حرف میزدن. جز اون خیلی نمیدیدم بخنده.
خانوم جوان، 4ماه پرستار دوقلوها بود. مدرسش تموم شده و بعدش دانشگاه نرفته. اولین شغلش بود و با اولین حقوقش اولین موبایل زندگیش رو خرید. اولش شرط کرد که من پوشک عوض نمیکنم. کارهای خونه رو با رضایت انجام نمیداد. با دوقلوها بازی میکردا، ولی حالتی که شغلم اینه و باید بازی کنم. نه حالتی که از بازی با بچه لذت ببرم. ماه آخر تقریبا 15 روزش مرخصی بود. مثلا ساعت 8 باید میومد. ساعت 9.15 بش زنگ میزدی چرا نیومدی منتظرتم. میگف رفتم مسافرت :/ از گریه بچه ها کلافه میشد و نمیدونست چی کار کنه. همش منتظر بود عصر بشه که بره خونه. یه سری روزای هفته هم زودتر میرفت. کلا ادم منظم و اینکه بتونی روش حساب کنی نبود.
خانوم عاشق، پرستار فعلی دوقلوهاس. اصن یه جوورییی قربون صدقه بچهها میره، یه جووری بچهها رو بغل میکنه، از بیرون ببینی فک میکنی مادرجونشونه! به بچهها بازی جدید یاد میده، هرچی بخوان بهشون میده، بهشون توجه میکنه، وسایلشون رو جمعوجور میکنه. خیلیی باعشق کار میکنه. نیم ساعت اول با جفتشون دوست شد.
میخوام بگم مهم نیست شغلت چیه، پوزیشنت چیه، کارفرمات کیه، مهم علاقه تو به کاره. کاری که دوست نداری و انجام نده. سنبل میشه، با اکراه میشه، نه خودت راضیای نه کارفرما. برو علاقتو پیدا کن. برو تو کاری که خوشحالت میکنه، بهت حس ارزشمند بودن میده. حالتو خوب میکنه. برو سراغ اون. هرچند سالتم که هست باشه. علاقه و پشتکار باشه. پول هم به واسطش خودش میاد.