بله! اتفاقاً خود هم از آنهایی هستم که خیلی به لزوم امید داشتن و امید دادن در این شرایط اعتقاد دارم و فکر میکنم حتی اگر امیدی به بهبود در حتی میانمدت نداریم هم حداقل کاری که از دستمان بر میآید، سکوت کردن است و ناامید نکردن آنهایی که هنوز امید دارند.
ولی با این وجود فکر میکنم امید هم باید مبنایی داشته باشد. ما دنبال ساختن خانهی عنکبوت، آن هم روی آب نیستیم. من امیدوارم؛ اما نه به هر چیزی.
الکاماستارز را دوست داریم چون از دل اکوسیستم بیرون آمده. آدمهایی بودهاند که اعتقاد داشتهاند باید این کار را انجام داد و با سختیهایی که میدانیم، رویداد را به اینجا رساندهاند که میتوان گفت بزرگترین اتفاق استارتاپی سال است. این دورهمی آنقدر بزرگ شده که کم نمیبینیم مقامات مسئولی که میآیند و بازدید میکنند و عکس میگیرند و مصاحبهای هم میکنند در باب حمایت از جوانان مستعد ایرانی و شرکتهای – به قول معروف – دانشبنیان. بازدید از الکاماستارز و چرخ زدن در آن، شده یک پُز خوب برای همه: از عزیزان مسئول گرفته تا آنهایی که کاری هم ندارند؛ اما به هرحال دور و بر اکوسیستم برای خودشان زندگی میکنند.
تعداد استارتاپهایی که امسال در الکاماستارز شرکت کرده بودند نسبت به سال قبل بیشتر بود؛ خیلیهایشان را هم از سالهای قبل میشناختیم: بودند آنهایی که مثلاً دو سال پیش برنده شده بودند و بعد از جذب سرمایه و بزرگتر شدن، با کمک سرمایهگذار یا حتی خرج از جیبِ خودشان، در الکاماستارز غرفههای بزرگی داشتند و نفس به نفس مشتری میگذاشتند. اینها تجربههای موفق اکوسیستماند و امیدوارم که باقی بمانند و رشد کنند و داستان موفقیت برای اکوسیستممان بسازند.
ناامیدی من از اینها نیست، طبیعتاً.
اگر میتوانستیم و غرفههای اصطلاحاً اقتصادی الکاماستارز را تکان میدادیم، از هر ردیف دو تا استارتاپ خشکشویی آنلاین بیرون میافتاد، سه تا بومگردی و چهار تا پلتفرم ارائهی خدمات منزل. هیچکدام هم دیگری را رقیب خودش نمیدانست و خدمتی که از نظرِ منِ مشتری تفاوت خاصی با دیگری نداشت را یک اتفاق نو و جدید در فضای اقتصادی ایران ترسیم میکرد.
استارتاپهای تولید محتوا که مهمترین کارشان آموزش روشهای کسب درآمد و میلیونر شدن در یک سال بود هم کم نبودند. اینها باز باهوشهای بازارند که فهمیدهاند جویندگان طلا، نیاز به «بیل» دارند و بهتر است بجای جستجوی رگههای طلا در دل خاک، ابزار کشف طلا بفروشند و اینجوری برای خودشان طلا بسازند.
هم به علت شرکت در نمایشگاه بهعنوان یک سرمایهگذار و هم بخاطر حضور در اتاق شتاب، فرصت شد که در این الکاماستارز با افراد عادی که استارتاپ داشتند و الزاماً غرفه نگرفته بودند، زیاد حرف بزنم. همیشه از مشاوره و منتورشیپ استقبال میکردم و آن را عاملی برای رشد و مرور دانستههایم میدانستم؛ اما حالا و بعد از چهار روز صحبت مداوم با اینجور استارتاپها، حالم اصلاً خوب نیست.
زیاد دیدم افرادی را که بدیهیات طراحی یک کسب و کار (آنهایی که دیگر همه میدانند و در هر دورهای تدریس میشود) را هم نمیدانند؛ آنهایی که فکر میکنند ایده که به ذهنشان رسید، سرمایهگذاری هست که حاضر باشد میلیون میلیون پول به پایشان بریزد؛ و آنهایی که دیگران (همه!) را دزد ایده و روش اجرایشان میدانستند.
حالم خوب نیست که بعد از این همه وقت از شکلگیری اکوسیستم با همهی نقایصاش، هنوز این حرفها را میشنویم؛ آن هم نه یکی دوتا، که در بستههای چند دهتایی.
یک جای کار اشتباه است که خلاقیت در ایدهپردازی و طراحی کسب و کار اینقدر کم است و کپیکاری اینقدر زیاد.
یک جای کار اشتباه است که چیزهایی که ما بدیهی میدانیم را دیگران نمیدانند که هیچ، حتی به گوششان هم نخورده.
ما آدمهای فعالتر این اکوسیستم اشتباههایی کردهایم که نمیدانم کجاست.
الکاماستارز رویداد خوبی است: با شکوه است، دورهمی بزرگ و طولانی فعالان اکوسیستم است، بعضیها یاد میگیرند و بعضی دیگر هم سرمایهگذار پیدا میکنند؛ اما باید حواسمان باشد که این بزرگی و باشکوهی چشممان را روی ایرادهای اساسی اکوسیستم نبندد.
من دوست ندارم که سالهای بعد بگویند الکاماستارز برای اکوسیستم مثل لباس جدید پادشاه بود؛ هیچکداممان دوست نداریم.
این یادداشت نخستین بار در شماره ۱۱۰ هفته نامه شنبه و پس از آن در وبلاگ شخصی من منتشر شده است.