بیستم اردیبهشت
بیستم اردیبهشت
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

دختر خانم قشنگ توی سوشال مدیا

یک نمونه اش این
یک نمونه اش این


دختر خانم با صدای اهنگین و رسا، با بینی عمل کرده، نگاه عسلی اش را به لنز دوربین دوخت و در باب زیبایی فطری و سیرت گوهربار نطق غرایی کرد. از انسانهایی گفت، که نه دماغ قلمی دارند و نه لب های قلوه ای ولی خیلی نایس هستند. حرف های قشنگ قشنگ می زد و گاهی هم تف می داد، یعنی پیاز داغش را زیاد تف می داد.
به واقع و بدون رودروایسی حرف هایش از دل بود و سوظنی هم درون کلماتش دیده نمی شد. هر چند که از سر دل بود. ولی دل، دل است دیگر. از قدیم هم می گویند چیزهایی که از دل بر می اید لاجرم بر دل مینشیند. خوب به دل ماهم نشست ولی دلمان شور رفت و مثل رخت چرک رفت داخل لباسشویی و چرخید و چرخید.


همان طور که خانم وزین و خوش سیمای ما که چشمانی عسلی کهربایی داشت و دستانی بلورین و چند انگشتر براق و زرین که به مد جدید هم می امد، به لنز نیم نگاهی می کرد و خودش را با نازی که معلوم بود من دراوردی نیست تاب می داد و حرفش را می گفت. ما هم که مثل مخاطبان خوب توی خانه نشسته بودیم و گاهی صورت زن را میدیدیم، گاهی کارگردان تصمیم میگرفت حرکات دستان خانم را ببینیم گاهی هم عشوه های بی تعارف بگویم زیبایش را و حتی گاهی نیم نگاه شیطنت بارش را.
دم خانم جوان گرم، حرف های جذاب و پند اموز زد و رفت دنبال کارش.

ولی من یکی که بیشتر جذابیتش یادم ماند تا حرف های زیبایش. یعنی اگر بگویی چه گفت؟ می گویم خب حرفهای زیبایی زد در باب، سیرت بهتر از صورت است، ببخشید یعنی سیرت زیبا بهتر از صورت زیبا است.

اما اگر بپرسی چه شکلی بود انگشترهایش چندتا بود و ناز و عشوه اش چه ریختی بود، از الف تا ی را خود من برایت میگویم. در ضمن التفات بفرمایید که بنده اصلا حافظه جالبی ندارم ولی خوب چیزهای جذاب خوب یادم می ماند.
حتی می توانم خط چشمی را که کشیده بود یا بینی عملی اش را هم درست و بدون ایراد طراحی کنم. همانطور که گفتم درست است من حافظه خوبی ندارم اما دستی در طراحی و نقاشی دارم.
شاید هم به این نتیجه برسم که اصلا حرف که باد هواست. یک هفته دیگر، همان یک جمله هم از ان خانم یادم نمی ماند ولی باز هم صورت قشنگش با ان بینی قلمی عمل کرده کوچک سربالا، درست خاطرم می ماند.
ادم زیبایی را دوست دارد دست خودم که نیست. حافظه ام چیزهای قشنگ را بیشتر نگه می دارد تا حرف های قشنگ.
پس تکلیف سیرت زیبا بهتر از صورت زیباست چه می شود؟ حرف هایش که خوب بود به دل من هم نشست ولی باز هم جریان برعکس شد.

اصلن چطور است کل ماجرا را برگردانیم و از انطرف به ان نگاه کنیم؟

جای اینکه دختر های قشنگ دماغ عملی مان را بفرستیم که از زیبایی سیرت بگویند و تف مرغوب بدهند. یاد من ها بدهید که چطور می شود کسی چیزی باشد که بر خلاف مقررات دیکته شده است و باز هم باشد، یعنی باز هم زیبا باشد.
انقدر تفاوت بین این چشم ابی ها و قهوه ای ها کم شود که راستی راستی باور کنیم هر دو زیبا هستند. به یک اندازه جذاب و خواستنی اند. انقدر که واقعا به چشم بیایند، بین دوستها و بین همکارها و قوم و کس و ناکس ارزشمند باشند. توی گروها پذیرفته شوند و خودشان را درست و حسابی بخواهند. ته دلشان نگیرد که اگر چشمانم اهویی بود یا دماغم قوزی نبود و چانه ام کمی پر چانه تر بود بیشتر از خودم خوشم می امد و بیشتر از من خوششان می امد. ایینه را دوست داشته باشند ولی زندگی شان را توی اینه نگذرانند. جوان هایی که اعتمادشان به خودشان و فکرشان باشد نه به لب قلوه ای و لنز ابی روی چشم هایشان.



اصلا چطور است اول تر از همه، یک فکری به حال مغز های زیبا کنیم بعد برویم دنبال سیرت زیبا و شاید اخرش هم خواسته نخواسته همه صورت ها زیبا شوند و زیبا بنظر بیایند و دکان تف های مرغوب جمع شود و ما هم برویم دنبال کار و زندگیمان، چطور است؟
سوشال مدیاهمین دیگه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید