ویرگول
ورودثبت نام
بیستم اردیبهشت
بیستم اردیبهشت
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

شاعرانگی هام

نشست کنارم و دست گذاشت همانجا. تیر کشید. درد می کرد .همانجایم درد می کرد. همانجا اطراف جناق سینه، بغل دست پهلو و زیر تر از گردن و بالا نشین شکمم. نقطه ای دردناک در میانه ترین جای بدنم که انگار انشعاباتش بر تمام تن و ذهنم سرازیر می شود. از باران زیاد سیلاب شده . سیل میبارد بر دست و سر و پاهایم. درون خودم دست و پا می زنم .

می ترسم ... می ترسم غرق شوم .. ان هم در میانِ میانه ترینِ خودم. (بعد از خواندن قسمتی از انجیر معابد)

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید