ویرگول
ورودثبت نام
بیستم اردیبهشت
بیستم اردیبهشت
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

یا ابولفضل !

بخاطر اینکه فضا رو ترسناک نکنم.بجای عکس بولداگ عکس راکن نازدار بلا رو گذاشتم که مخاطبای ویرگولم هم بیشتر خوششون بیاد.
بخاطر اینکه فضا رو ترسناک نکنم.بجای عکس بولداگ عکس راکن نازدار بلا رو گذاشتم که مخاطبای ویرگولم هم بیشتر خوششون بیاد.



احتمالا سگ های نژاد بولداگ رو بشناسین.

دست و پاهای کوتاه دارن و سر بزرگ و ارواره خیلی بزرگتر. گوشه های صورتشون افتاده است و حالت ناراحتی و عصبانیت رو باهم تو چهرشون دارن. یه حزن خاصی هم تو چشماشون موج می زنه که خشونت و اندوه رو باهم یاد ادم میاره.

در کل موجودات دوست داشتنی هستند ولی وقتی ارومن!

البته من ادم مدرنیته و متمدنی هستم که عاشق حیواناته و این عشق به انواع جک و جونور اصلا هم ربطی به متمدن بودنم نداره. این خصلت رو از مادرم به ارث بردم که نه از سوسک و موش ترسی داره، نه از بغل کردن مرغ و خروس و گربه و سگ می ترسه. رابطه عاشقانه من و حیوانات و طبیعت، مثل دندان های ریز و فک کوچیکم کاملا ارثی هست.

یا ابولفضل...

این دو کلمه رو با صدای بلند موقعی که نیم متر از زمین فاصله داشتم فریاد زدم. بین زمین و اسمون با دهن باز و چشمای بیرون زده تصورم کنین تا متوجه وخامت اوضاع بشین.

تصور کنید، توی یه پارک نشستم و سعی می کنم با دوستم که هم زبان هم نیستیم کمی معاشرت مودبانه داشته باشم. از بدی روزگار قدار بگم و تبادل اطلاعات فرهنگی قومیتی کنیم. که ناگهان بولداگ عزیز سرشو انداخت پایین و دویید سمت من، شما به من حق بدین اینجا واقعا جاش نبود بگم او ماااااای گاد‌...حق مطلب رو فقط همون یا ابولفضل ادا می کرد. که بنده هم کوتاهی نکردم.

فقط نمی دونم چرا نگاه ادمهای توی پارک به ناگاه تغییر پیدا کرد. البته صاحب بولداگ عزیز فورا از این قضیه مطلع شد. دوید سمت سگش که یه وقت خدای نکرده اسیبی بهش وارد نشه.

اگه بولداگ رو نمیشناسین یه راهنمایی می کنم، تام و جری یه موش و گربه بودن که هممون میشناسیمشون. یه سگ هم بود که همیشه از دست تام حرص می خورد و باهم دعوا داشتند که البته اسم خاصی نداشت ولی حتما می دونید کدومو میگم. بله ایشون هم بولداگ هستن فقط از نوع کارتونی و گوگولی مگولیش.

به هر حال حیوون خونگی داشتن دنیای پیچیده ایه. من خودم تا بحال یک لاک پشت ، یک گربه ، دو اردک ، دو سگ و هزاران هزار همستر داشتم که بدلیل زایش های زیادشون و تعدادشون که هر روز بیشتر میشد به محل جدیدی منتقل شون کردم. که عاشق همشون بودم.

دنیای حیوانات، دنیای قشنگیه که ما ازش سر درنمیاریم. و احتمالا دنیای ما هم جای پیچیده و بی سر و ته که حیوونا ازش سر درنمیارن. و احتمال زیاد این ما هستیم که داریم جاشونو تنگ می کنیم و دنیاشونو ویران کردیم. هر چند که ما دنیای خودمون رو هم داریم از ریشه ویران می کنیم.

شما حیوون خونگی داشتین. یا حیوونی هست که ازش بترسین؟ بگین دور هم راجبش حرف بزنیم.



حیواناتدنیای شیرین حیواناتادم های ویرانگریا ابولفضلارث مادری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید