
این اولین باری بود که آثار مسلمیان را از نزدیک میدیدم. احتمالاً قبلاً هم باید چندتا اثر ازش دیده باشم اما اینجا خیلی تمرکز بود. خیلی خوش گذشت و یک عالمه اثر ازش بود. چیزی که برایم جالب بود استفاده از رنگ بود. چیزی که دارد کمکم از نقاشی میرود و همهچیز زرقوبرق ندارد یا یک سری رنگها انگار هنری نیستند. ترکیببندیها هم جالب بودند اما فقط همین. گرهای که با نمایشگاه داشتم دوتا بود: اول اینکه حسی از قدیمی بودن داشت و ظاهراً برخی از آثار تازه بودند. یعنی انگار یک سوراخ دعایی را پیدا کرده بود و همان را از سالها قبل دیگر انجام داده. انگار داشتم به نقاشی نگاه میکردم که پنجاه سال پیش جالب و نو بوده اما الان دیگر جالب نیست و شبیه یک عالمه نقاشی شبیهاش هست و دوست داشتم چیزها و تجربههای تازهتری ببینم. چک هم نکردم که نقاش زنده است یا از نسلهای قدیمی است که به دنیای دیگر رفته است؟! مورد دوم تکراری بودن بود. همه چیز جالب است اما یک حسی از تکرار داشت. یعنی یک موتیفی را برای شونصدبار تکرار کرده بود یک بار یک خط به راست بود و یک بار به چپ یا چیزی اضافه شده بود و در اثر دیگری آن اضافهگی را نداشت. شبیه یک کارخانه که تولید انبوه دارد اما ردی متفاوت در هر اثری میگذارد که نشانهای از شخصی بودن هم به آثار بدهد.