
پروانه اعتمادی را بیشتر به نقاشیهایش از حلبی و گیاههایش میشناختم و بافتی که روی بوم ایجاد میکرد وقتی با رنگ و روغن کار میکرد و طراحیهایی که از آدمها کشیده بود یا طراحی از خودش را کمتر دیده بودم. احتمالاً اگر قبل از 1401 بود امکان دیدن این آثار نبود اما حالا که کمی شرایط متفاوت شده میشد این آثار را دید و واقعاً شگفتانگیز و زیبا بود. برخی از آثار به شکل عجیبی چشمنواز و میخکوبکننده بودند و محو فرمی میشدی که اعتمادی با آن خودش را بقیه را کشیده. شکلی که قلم را روی کاغذ آورده و آدم را به تصویر کشیده است. اینکه پرتره فقط کشیدن تصویر آدمیزاده روی کاغذ میتواند نباشد و با همین طراحیهای به ظاهر ساده میشود آدم را میخکوب کرد. واقعاً اگر میشد بیشتر میایستادم و آثار را تماشا میکردم اما امیدم این بود که کاتالول دیجیتال دارد که بعداً فهمیدم سر کاری بوده و تمام آثار در آن نبوده و فقط یکی دوتا آثار برای فروش بوده که آن هم به دلار نوشته شده (چه شیک!). از طرفی خود آثار هم هیچ اسمی نداشتند که نمیدانم از کی باب شده که کاغذ کنار آثار را حذف کنیم و واقعاً حرکت روی مخی است. چینش آثار روی بخشی از دیوار گالری بود که جالب بود و متاسفانه یا خوشبختانه هر چیزی که «جالب» است را این روزها در چشممان میکنند و نمی فهمیم آخرش از کجا داریم میخوریم. واقعاً اگر فقط خود پروانه اعتمادی بود که بدون هیچ ادایی توانسته بود نمایشگاه را نجات بدهد.



