Nargess.Javan
Nargess.Javan
خواندن ۳ دقیقه·۵ ماه پیش

«سنجاقک من، بمان»


«سنجاقک من، بمان»

داری جان میدهی ماهو.
به من نگاه کن. زنده بمان و دوباره آواز بنفشه های غربت را بخوان. بیا برویم  لابه‌لای نی زارها دراز بکشیم. و چشم هامان را به حریر آسمان آبی کوک بزنیم، به تماشای کوچ انبوه سارهای مهاجر..
ماهو فقط یک جوانه‌ی دیگر.
خواهش میکنم. اقیانوس چشم هات را باز کن. من نهنگ غمگین تو ام. مرا یادت هست؟ بگذار در چشم‌ های تو زندگی کنم.دنیا برای من جایی نداشت.
ماهو دست های قحط زده ام را ببین.
من به خطوط روی دست ها تو محتاجم.
من نقشه‌ی زندگی ام را از روی جغرافیایِ مویرگ های چشمان تو میخوانم. چشم هات را باز کن تا گم نشوم. مرا میان این جاده‌ی برفی تنها مگذار.
خواهش میکنم ماهو یک بار دیگر نفس بکش. به خاطر من. به خاطر اندوه من.
ماهو بار روی شانه هایت را به من بده.
قول میدهم. ماهی قرمز تُنگ دل من.
ما دوباره رشد میکنیم.
کمی. فقط برای کمی، بیا غروب آسمان را با هم سهیم شویم. و سیب زندگی را با هم قسمت کنیم.
ماهو جهان بدون لبخند تو خالی از پرنده میشود.
جهان را تنها نگذار . مگر نمیگفتی که من، جهان کوچک تو ام؟
پلک بزن ماهو.
قدم بزن ماهو. قدم می‌زنی و انگار که روی کلاویه هایی، راه می‌روی و مینوازی.
دارد قلب من میرود. دستِ قلبت را به من بده. بیا درون قفسه‌ی کتابخانه‌ی سینه ‌ی من.
و تنها کتاب من باش. روی بلندترین قفسه.
تو یادم دادی که با گریه بخندم. تو آوار ها را از روی تن روحم برداشتی.
حالا که دارد سخت میگذرد..
می‌روی؟ پناه من. غار مخفی امن من. جوی مهربانی من.
با هم خط میکشیم روی این کره‌ی خاکی. و راهی آسمان میشویم. اصلا اگر تو بخواهی سیاره‌ی دیگری پیدا میکنیم. که من و تو، تنها ساکنان آن باشیم.
خانه‌ ای میسازیم چوبی، همان‌‌جور که تو دوست داری. وسط هالِ خانه باغچه درست میکنیم، ریحان میکاریم، همان جور که تو دوست داری.
برایت قصه‌ میگویم تا خوابت ببرد. همان جور که تو دوست داری.و  در آخر پری کوچک قصه‌ را به‌ تو خواهم رساند..
فقط بمان. پلک بزن. نفس بکش.راه برو..
زیر سقف آسمانی که من هستم.
دستم را بگیر. برویم بلند ترین قله‌ی کوهستان  دلت را فتح کنیم.
با تو می‌آیم، تا ارتفاع هزار پایی..
از دنیا فرار میکینم، میرویم پشت آبشار قلبت پنهان میشویم و با این فکر هیچ کس نیمتواند ما را پیدا کند، قهقهه میزنیم.
بگذار کمی میان دست هات اتراق کنم. و از شاخه های پریشان رگ هات میوه بچینم.
یادت می‌آید؟ روزی که به من میوه‌ی کاج کوچکی هدیه کردی و آن را با هم، در مرز سرزمین های شمالی قلب مان کاشتیم..
و گفتیم که این نهالِ کاج، مرز بین جهان ما باشد.

بلند شو ماهو.. درخت کاج  بزرگ شده. دارد هزار میوه‌ی کاج میدهد..
بلند شو تا کاجسان خودمان را داشته باشیم.
ماهو. بی تو جهان برایم اندازه‌ی لانه‌ی مورچه میشود. بی تو زندگی سخت است.
بی تو ماه نمی‌تابد. بی تو قاصدک سفر نمیکند.
بیا دوباره همسفر قاصدک شویم. و حدس بزنیم یعنی مقصد او کجاست؟
و من گفتم شاید میرود سمت کارخانه‌ی آهن سازی و تو گفتی که شاید به جایی که هرگز ندیدیم، جایی که فقط قاصدک ها می‌بینند، جایی بالای ابر ها.. همیشه شاعرانه بودی.
حالا که شیشه‌‌ی عمرم ترک برداشته..
می‌روی؟ نهال نو رس من. سیب سرخ رسیده‌ی  من.لک لک سپید من.
چه حاصلی دارد این زندگی بدون تو.
بی تو دیگر شمع نمی‌سوزد. و سنجاقِ سینه‌ی  ماه، بر تن مشکی پوشِ شهر آواز تنهایی نمیخواند.
نرو. تو اگر بروی. جهان یک سر، خاموش می‌شود. و هیچ چراغی، تاب نور ندارد.
چشم های تو جان من است ماهو. جان من را از من نگیر.
بیا برویم بالای بلند ترین قله‌ی جهان و با هم چای و هل بنوشیم.
بیا ذوق کنیم برای جوانه‌های نو.
بیا برقصیم به افتخار تنهایی قرص سپید ماه.
حالا که شکوفه های گیلاس، میخندند. و حالا که درخت چنار عاشق شده..
می‌روی؟ نرو. گل یخ من. آسمان هشتم من. خورشید من. غروب نکن. دِلَک من.
شاپرک غمگین من، سنجاقک شب خوان من، بال بزن و بیا بنشین روی موهایم.
بیا بنوازیم. به شادی. به زندگی. به خیال.
برای ماه، برای ستاره، برای چشم هات.



نرگس جوان.

ساکن صحن قدس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید