ویرگول
ورودثبت نام
naabmovie
naabmovie
خواندن ۱۵ دقیقه·۱ سال پیش

فیلم فلش و تاریخچه ساخت آن

آیا برادران وارنر باید فیلم فلش را کنار می گذاشت؟ راستش مطمئن نیستم که جوابی داشته باشم. روایت‌های ستاره آن، ازرا میلر، و روند نزولی دو ساله آن‌ها - که شامل اتهامات آزار و اذیت، نظافت و خشونت فیزیکی می‌شود - به گونه‌ای ناراحت‌کننده است که فراتر از همه تحلیل‌های انتقادی است. آنچه که باید پیش از پاسخگویی مطرح شود، این سوال است که چرا هیچ سیستم حمایتی وجود ندارد. چرا هیچ کس نه با ابزارها و نه با الزامات اخلاقی برای مداخله در موقعیتی که یک فرد در چنین وضعیت آشکارا خطرناکی قرار داشت، اختیار نداشت؟

هیچ حس واقعی وجود ندارد که کسی با اکران یا لغو فیلم میلر کمک کند. در هر دو سناریو، برادران وارنر از تمام مسئولیت شانه خالی می کند و بر سرنوشت محصول خود تمرکز می کند و نه افرادی که استخدام می کند. و اگرچه بازیگر (همانطور که نمایندگان آنها تاکید می کنند) در حال حاضر به دنبال معالجه است، دست درازی بر سر دنباله پیشنهادی این مفهوم نادرست را به همراه دارد که این درمان نه زمانی که متخصصان پزشکی چنین می گویند، بلکه زمانی که هالیوود تصمیم بگیرد زمان آن فرا رسیده که میلر به پایان برسد، پایان می یابد. برگرد سر کارت.

فلش که نزدیک به یک دهه است در حال توسعه فعال بوده است، اکنون پس از اعلام اینکه رهبری جدید دی سی، پیتر سافران و جیمز گان، تا حد زیادی از ابتدا شروع به کار خواهند کرد، وارد بازار شده است. خداحافظی با 10 سال طرح‌های فرانچایز ناتوان. این بدان معناست که فیلمی که به اینجا می رسد، فیلمی عجیب و غریب است – درهم و نامشخص از هویت خود، با شرایط بیرونی رنگ آمیزی شده است، اما گاهی اوقات به طرز عجیبی تکان دهنده است. جایی بین خدمات بدبینانه طرفداران و اشتیاق صادقانه تر برای خلق هنر از راهبرد استراتژی شرکتی گیر کرده است.

بخش اعظم این تقسیم بندی ذاتی داستان آن است، که فیلم اکشن فلش، با نام مستعار بری آلن، را در سفری صمیمی از مفاهیم متافیزیکی می بیند. باری، زمانی که برای اولین بار او را ملاقات می کنیم، از جایگاهش در پانتئون ابرقهرمانان ناامید می شود، زیرا اساساً به «سرایدار لیگ عدالت» تبدیل شده و برای تمیز کردن آشفتگی های بتمن (بن افلک) رفته است. او همچنین از ناتوانی در اثبات بی گناهی پدرش (ران لیوینگستون) در قتل مادرش (ماریبل وردو) رنج می برد. و بنابراین او از قدرت خود استفاده می کند تا، به قول چر، زمان را به عقب برگرداند. اما این امر تداوم فضا-زمان را در این فرآیند خراب می‌کند - باعث می‌شود بری با نسخه‌ای جوان‌تر از خودش که هرگز فقدان یا قهرمانی‌های مشابهی را تجربه نکرده است، در مسیری قرار بگیرد.

کریستینا هادسون، فیلمنامه‌نویس، که فیلم پرندگان شکاری دی‌سی را نیز نوشت، خوشبختانه می‌تواند برخی از بشریت را از این متا انسان بیرون بکشد. به هر حال، این داستانی است در مورد فرآیند غم و اندوه، و به معنای واقعی کلمه شفای کودک درونی فرد. بری می‌بیند که بدون درد شخصی چه کسی بوده است، و طبیعتاً از خود خوش شانس‌تر و آشفته‌ترش رنجیده می‌شود. میلر با این اجراهای دوگانه و گاهاً رقیب به طور مداوم تعادل درستی را به دست می‌آورد - یک پله برای شخصیتی که تنها ویژگی تعیین‌کننده‌اش «آزاردهنده» بود. این محصول نوشته‌های قوی اینجاست... وقتی واقعاً می‌توانید آن را از صدای انفجارها و چک‌هایی که نقد می‌شوند بشنوید.

یکی از دیدنی‌ترین و خسته‌کننده‌ترین میکس‌بگ‌های دوران بلاک‌باستر ابرقهرمانی، «فلش» به طور همزمان متفکرانه و بی‌معنا، چالش‌برانگیز و پرهیجان است. برخی از بهترین کارهای دیجیتال FX را که من دیده ام و برخی از بدترین ها را در خود دارد. مانند قهرمان صمیمی اما غالباً بدبخت خود، از هر انتظاری که ممکن است در مورد شایستگی‌اش داشته باشیم، فراتر می‌رود تا فوراً به نزدیک‌ترین دیوار بچسبد.

سپس دکمه تنظیم مجدد را می‌زند و دوباره شروع می‌شود - این همان چیزی است که «فلش» بارها و بارها به صورت روایی، با زمان، جهان‌های موازی، و این سؤال که آیا رویدادهای «متعارف» در زندگی انجام می‌دهد، ادامه می‌دهد. یک شخص یا یک بعد کل را می توان تغییر داد. از ابتدا تا انتها، علیرغم تفکر واقعی و ترکیبی جذاب از ژانرها (کمدی اسلپ استیک، درام خانوادگی، اکشن هوی متال، ماجراجویی علمی تخیلی با محوریت فلسفی) از بدبختی مضاعف رنج می برد که بدترین دشمن خود است. و همچنین بلافاصله پس از اکران «مرد عنکبوتی: در سراسر جهان عنکبوتی» به روی پرده‌ها می‌آید، یک واترمارک بالا برای فیلم‌های ابرقهرمانی و انیمیشن‌های استودیویی بزرگ که بیشتر مفاهیم مشابه «فلش» را به شیوه‌ای نوآورانه‌تر از نظر زیبایی‌شناختی بررسی می‌کند.

ازرا میلر، که قوانین خارج از صفحه نمایش او باعث می شود برخی از کمدی های پرخاشگر فیلم ضعیف به نظر برسند، در نقش بری آلن، دانشمند پزشکی قانونی و ابرقهرمان مخفی بیست و چند ساله ای بازی می کند که احساس می کند "سرایدار" لیگ عدالت است و هنوز با تأثیرات خود دست و پنجه نرم می کند. قتل مادر و حبس نادرست پدرش به خاطر این جنایت. در اینجا، دوباره، در همین بررسی، با یک ویژگی دوگانه «فلش» مواجه می‌شویم: بحث در مورد بخش‌های لطیف‌تر فیلم، شکل ضعیفی است، زیرا نمی‌توانید بدون شرح جزئیات طرح این کار را انجام دهید، و در عین حال در در عین حال، بسیاری از آن‌ها قبلاً «خراب شده‌اند»، نه فقط در رسانه‌های اجتماعی و انجمن‌های آنلاین، بلکه در تریلرها و مطالب بازاریابی خود فیلم (برادران وارنر عکس را در بالای این بررسی ارائه کرده است) و در ویکی‌پدیا. اگر همه اینها را بخوانید، می دانید که آیا باید ادامه دهید یا بقیه این قطعه را برای بعد کنار بگذارید.

برای کسانی که هنوز می خوانند: پایان فیلم اصلی "سوپرمن: فیلم" محصول 1978 را به یاد بیاورید، جایی که سوپرمن کریستوفر ریو باید بین توقف موشک هسته ای که به سمت کشور زادگاه خانم Tesmacher حرکت می کند و جلوگیری از کشته شدن عشق بزرگش لوئیس لین در اثر زلزله یکی را انتخاب کند. ، سعی می کند هر دو را انجام دهد، لوئیس را از دست می دهد، سپس زمان را به عقب برمی گرداند تا او را دوباره زنده کند؟ خب، این سکانس به یک فیلم کامل تبدیل شده و با مجموعه «بازگشت به آینده» ادغام شده است، به لطف تصمیم بری برای بازگشت به گذشته و تغییر یک جزئیات در روزی که خانواده اش نابود شد. مامان (ماریبل وردو) پدر (ران لیوینگستون) را به سوپرمارکت محلی فرستاد تا یک قوطی گوجه فرنگی که برای دستور غذا نیاز داشت بیاورد. وقتی بری کوچولو غوغایی می‌شنود و به طبقه پایین می‌آید، مادر را روی زمین آشپزخانه می‌بیند که چاقویی در سینه خون آلودش گیر کرده است و پدر با یک دست روی جسد او گریه می‌کند. باری حدس می‌زند که می‌تواند از قدرت فلش خود برای بازگشت به آن روز سرنوشت‌ساز استفاده کند، یک قوطی گوجه‌فرنگی را به سبد سوپرمارکت مادر اضافه کند و هر دو والدین را نجات دهد. هرکسی که فیلم سفر در زمان را دیده باشد (یا داستان کوتاه ری بردبری، صدای رعد را خوانده باشد) می داند که به این سادگی نیست.

فیلم دوبله فارسی «فلش» به کارگردانی اندی موشیتی (ماما، هر دو فیلم «این»)، بر اساس فیلمنامه‌ای از کریستینا هادسون، فیلمنامه‌نویس ژانر آس («پرندگان شکاری»، «بامبل‌بی»)، شایسته تقدیر از ایده‌ها و درد است. شخصیت‌های آن به‌طور جدی بدون اینکه به یک ماچیسموی بی‌رنگ و بی‌رنگ تبدیل شود. هنگامی که میلر وارد چیزی می شود که معتقد است «گذشته» است (این در واقع یک جدول زمانی جایگزین است)، او نه تنها با نسخه دیگری از خود با خانواده ای سالم و شاد روبرو می شود، بلکه با بری دیگر دوست می شود و به او راهنمایی می کند و در طول راه متوجه می شود که چقدر می تواند آزاردهنده باشد. به دیگران.

موشیتی نسخه پیش از سفر بری را بیش از حد کارگردانی می کند و بر اضطراب، دست و پا چلفتی و تیک های صورت او تأکید می کند تا جایی که به نظر می رسد یکی از آن شلمیل هایی باشد که جری لوئیس بازی می کرد. اما هنگامی که بری اصلی با بری دیگر متحد شد، میلر انرژی شلمیل را برای بری دوم بالا نگه می‌دارد در حالی که آن را برای نسخه اصلی شماره‌گیری می‌کند. این به بری اول اجازه می دهد تا به تدریج بالغ شود، بخشی از قوس سنتی یک قهرمان جوان. این فیلم بهترین جلوه های خود را در این دوئت های آینه ای به نمایش می گذارد. نتیجه قانع‌کننده‌ترین نمونه از یک مرد برجسته است که مقابل خودش بعد از مایکل فاسبندر در «بیگانه: پیمان» بازی می‌کند. نماهای هر دو باریس حتی دارای تکان‌هایی از لرزش دستی هستند که به معنای «اصالت» است. در یک یا دو صحنه، احتمالاً فراموش خواهید کرد که یک بازیگر همان نقش را بازی می‌کند و در عوض روی کاری که میلر با هر دو تجسم شخصیت انجام می‌دهد تمرکز کنید.

روایت اصلی DCEU نبرد سطح شهر سوپرمن با ژنرال زود در «مرد پولادین» را به‌عنوان یک رویداد متعارف شخصیت‌ها و تیمی برای هر فیلم بلند مرتبط در مجموعه تعریف می‌کند. عواقب آن مسابقه به طرح‌ها و دیالوگ‌های بیش از یک فیلم، از جمله «بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت» تبدیل شد. وقتی در اولین اقدام فیلم دوباره به آن اشاره شد، می‌دانید که بری و بری باید دوباره در دنیای دیگری با آن مقابله کنند. مطمئناً، زود با هم تیمی‌های شرور، کشتی‌های ستاره‌دار، نیروهای شوک زره‌دار، و موتور زمین‌سازش می‌آید.

مشکل اینجاست که هیچ لیگ عدالت برای مقابله با او وجود ندارد و فقط یک ابرقهرمان وجود دارد: Caped Crusader. نه فرانک میلر-ی بتمن، گریزلل بن افلک، بلکه نقشی که مایکل کیتون در فیلم های تیم برتون دهه 1980 بازی کرد. فقط او مسن تر، دلسردتر و حتی بیشتر از جامعه ای که زیر نظر دارد بیگانه است. کیتون به‌عنوان نسخه‌ای از زمان رسیده از بتمن برتون، که اساساً بروس وین با تجسم گوشه‌نشین مو بلند هوارد هیوز ترکیب شده است، ظریف‌ترین عملکرد فیلم را ارائه می‌کند. او به گونه‌ای کم‌رنگ می‌کند و واکنش نشان می‌دهد که به داستانی که احتمالاً بیش از حد وابسته به موقعیت‌های بازیافتی است، تازگی می‌افزاید و گرایش‌های ساینده و جهنده میلر را آسان‌تر می‌کند. او نسخه بازیگری یک کمک فنر است که بدون کاهش سرعت، سواری را صاف می کند.

بری، بری و بروس متقاعد می شوند که سوپرمن این جهان در زندانی در سیبری که توسط مزدوران روسی اداره می شود به دام افتاده است و به آنجا پرواز می کنند تا او را بیرون کنند. معلوم شد که او یک زن است: کارا زور-ال، پسر عموی کال ال، با نام مستعار سوپرگرل (ساشا کال، در حال تکان دادن یک برش تغییر یافته پیکسی و یک نگاه قاتل). به ما گفته می شود که سوپرمن ممکن است هنوز جایی در آنجا باشد، اما پسر عموی او (که برای محافظت از او فرستاده شده بود) متحد قدرتمندی است که می تواند در مقابل زود بایستد. وقتی جانشین چهار نفره جاستیس لیگ اصلاح شده با ارتش مهاجم زود روبرو می‌شود، فیلم ثابت می‌کند که ارجاع وسواس‌آمیز آن به فیلم‌های «بازگشت به آینده» فقط یک تهوع نبوده است.

تخیل مجدد حمله زود معادل این فیلم با پایان دومین فیلم «BTTF» است، جایی که مارتی مک فلای نوجوان در زمان سفر (با بازی مایکل جی فاکس در دنیای ما و در بری توسط اریک استولتز، فاکس جایگزین بازیگر شد! ) باید در همان جشنی شرکت می‌کرد که به «BTTF» اصلی پایان می‌داد، در حالی که از برخورد بالقوه مخرب زمان/مکان با خودش اجتناب می‌کرد. (تصمیمات این فیلم در مورد اینکه چه چیزی را ذخیره کنیم و چه چیزی را از تاریخ دنیای واقعی حذف کنیم، عجیب است؛ من دوست دارم منطق پشت پاک کردن بسیاری از ابرقهرمانان DCEU از دنیای بری دوم را بشنوم، در حالی که "بازگشت به آینده" را تعیین می کنم. "Footloose" و "Top Gun" و اولین آلبوم شیکاگو اتفاقاتی تغییر ناپذیر بودند.)

نبرد بزرگ فیلم کم قانع‌کننده‌ترین سکانس آن است (بخش‌هایی از آن شبیه صحنه‌هایی از یک بازی ابتدایی به نظر می‌رسد). خیلی بد است، زیرا تامل برانگیزترین است: همانطور که Batman and the Flashes و Supergirl با Zod مبارزه می کنند، دو باری در مورد اینکه آیا سفر به این طرف و آن طرف در مسیرهای بعدی مشکلات را حل می کند یا موارد جدیدی اضافه می کند، اختلاف نظر دارند. مانند بسیاری از داستان های علمی تخیلی با حتی نازک ترین روکش جدی، «فلش» به مادرخوانده داستان های علمی تخیلی، فرانکنشتاین مری شلی، یا پرومتئوس مدرن متصل می شود. شلی به خوانندگان هشدار داد که استفاده از علم برای تقلید از خدا یا سرپیچی از طبیعت عواقب بدی دارد و بهتر است شخصیت پرومتئوس داستان از توهمات خود دست بردارد تا اینکه در مسیری ویرانگر ادامه دهد. آیا این همان فیلم 2023 است که به هشدار شلی توجه می‌کند، یا آن را نادیده می‌گیرد تا به قهرمان آنچه می‌خواهد و به تماشاگر توهمات تحقق بخشیدن به آرزوها را بدهد و فیلم‌های ابرقهرمانی تقریباً همیشه آن را تأیید می‌کنند؟ حتی دو فیلم اول ریو سوپرمن هم از نظر تحقق آرزوهای مخاطب اشتباه کردند. فیلم اول به او اجازه می‌دهد زمان را به عقب برگرداند، در حالی که فیلم دوم او را مجبور می‌کند اطلاعات لوئیس از هویت مخفی خود را با یک بوسه‌ی فوق‌العاده پاک کند. «فلش» سزاوار اعتبار است که با نخ سوزن، پایانی امیدوارکننده به مخاطب می دهد بدون اینکه مسائل فلسفی و علمی را که در جای دیگر مطرح می کند، نفی کند.

متأسفانه «فلش» نیز گرایشی متقابل دارد که بهترین خود را تضعیف می کند. حتی با اینکه هوشمندانه نگرانی‌های شلی را به اصطلاحات کمیک‌بوک معاصر ترجمه می‌کند، پس از تماس طرفداران، به نسخه‌های دیگر قهرمانان و تبهکاران از فیلم و تلویزیون پاسخ می‌دهد، و ظاهراً هدف دیگری جز برجسته کردن ویژگی‌های برادران وارنر و ایجاد مخاطب ندارد. به صفحه نمایش اشاره کنید و نام بازیگران، شخصیت‌ها، فیلم‌ها، برنامه‌های تلویزیونی و کتاب‌های کمیک را که می‌شناسند زمزمه کنید. بتمن، بتمن، بتمن، بتمن، سوپرمن، سوپرمن، سوپرمن، سوپرمن، فلش، فلش، فلش، و غیره، صحنه‌هایی را که در «Chrono-Bowl»، یک ایستگاه سوئیچ کیهانی با طراحی که اشاره به چرخ دنده‌های ساعتی دارد، به نمایش در می‌آیند. ، حلقه های متحدالمرکز درختان خرد شده، تئاتر در اطراف، و یک دادگاه.

و به‌جای یافتن راهی ساده و ماهرانه برای استفاده مجدد از فیلم‌های کتابخانه‌ای از اقتباس‌های قبلی کمیک‌های DC - همانطور که مثلاً «در خط آتش» با فیلم‌های کلینت ایستوود جوان‌تر از «هری کثیف» انجام داد - بازیگرانی که در ابتدا بازی می‌کردند. آنها، که بسیاری از آنها مدت ها پیش مرده اند، به عنوان گروتسک های سه بعدی مبهم اما عجیب و غریب، مانند مجسمه های مومی مادام توسو که بر روی عروسک های صوتی-انیماترونیک گذاشته شده اند، اسکن شده اند (یا بازسازی شده اند). روندی را به یاد بیاورید که پیتر کوشینگ را در «جنگ ستارگان: سرکش وان» «جان دوباره بخشید» و بعداً در اوج به «کری فیشر جوان» نگران‌کننده‌تر خدمت کرد و راه را برای یک «مارک همیل جوان» تقریباً بی‌بیان در «The The» هموار کرد. ماندالوریان» و ستارگان سینمای دهه 70 پیر شده برای دنباله های مختلف میراث؟ حتی با وجود اینکه فناوری پیشرفت چندانی نکرده است، اینجا از بین می رود و تهوع تبلیغاتی چند برابر می شود.

بازیگران اصلی فیلم همچنین از درمان CGI زامبی در Chrono-Bowl استفاده می‌کنند تا واقعیت‌های جایگزین را تجسم کنند. برخی از نسخه‌های این بازیگران واقعی و زنده با کارت‌های SAG و صفحات IMDb که مرتباً به‌روزرسانی می‌شوند، به‌طور ضعیفی شیطانی به نظر می‌رسند. نیم تنه و دست ها از نظر تشریحی معتبر نیستند. یکی چشمانی دارد که مانند مارمولک در جهت مخالف هستند. آیا ضرب‌الاجل‌ها تعجیل شده بود و هنرمندان جلوه‌های دیجیتال تا زمانی که کنترل کیفیت ناپدید شد مورد بهره‌برداری قرار گرفتند - مشکلی در سراسر صنعت سرگرمی - یا این فناوری هنوز وجود ندارد؟ و حتی اگر "به آنجا برسد"، آیا به نظر نمی رسد که یک گام (دیجیتال) از پیچیدن یک مانکن در گوشت جسد حذف شود؟ انجام این نوع کارها در قالبی کاملاً متحرک چنین نگرانی هایی را به وجود می آورد. همه چیز در یک اقتباس از کمیک های متحرک، نقاشی الهام گرفته از نقاشی های دیگر است، و بنابراین نمایشی از چیزی است که قرار نیست "واقعی" به نظر برسد. در لایو اکشن اینطور نیست. "هی، این بازیگر X است!" جای خود را به "او کمی ترسناک و غیر واقعی به نظر می رسد" می دهد و طلسم شکسته می شود.

چه افتضاحی و چه شرم آور، زیرا آنچه در مورد «فلش» خوب است، بسیار خوب است. فیلم در مورد چیزی که می خواهد بگوید فکر زیادی می کند و نه به اندازه کافی در مورد نحوه بیان آن. مشتاقانه نسبت به چیزی هشدار می دهد و در عین حال نسخه ای از همان کار را انجام می دهد. باری که از میل به زنده کردن مردگان برانگیخته می شود، با اخلاق و توصیه اعمالی دست و پنجه نرم می کند که فیلم دائماً به شیوه های کوچک و بزرگ و بدون عرق ریختن انجام می دهد.

همانطور که به طرز طاقت فرسایی گفته شد، دشنام‌های زمانی بری او را وارد دنیایی می‌کند که مایکل کیتون بتمن است، همانطور که در فیلم‌های دوگانه تیم برتون در سال‌های 1989 و 1992 حضور داشت. مرد: هیچ راهی برای خانه وجود ندارد، اگر خیلی کم از همان بسته شدن احساسی. کارگردان اندی موشیتی احتمالاً بیشترین لذت را در اینجا دارد، زیرا او با اشتیاق فیلم خود را به زیبایی‌شناسی گوتیک و مه‌آلود آثار برتون و تاریکی اشباع‌شده مشارکت‌های زک اسنایدر در دی سی می‌پردازد (زود مایکل شانون، مرد پولادین شهرت، نیز برمی گردد). علاوه بر این، دو سکانس با محوریت فلش وجود دارد که ادای غیرمنتظره ای به Looney Tunes می کنند، با سقوط آزاد نوزادان از آسمان خراش ها و پرت شدن ابزارهای موسیقی گروه از یک کامیون. آنها آنقدر احمقانه هستند که به نوعی کار می کنند. این در صورتی است که جلوه‌های ویژه متناقض را نادیده بگیرید.

تعداد انگشت شماری کامئوهای دیگر نیز وجود دارد، برخی از آنها آنقدر مضحک هستند که تقریباً مجبورید سرسختی و همچنین ظاهر پر نور از سوپرگرل ساشا کال را تحسین کنید. واضح است که دی‌سی واقعاً نمی‌داند به چه چیزی ادای احترام می‌کند، به غیر از آگاهی از وجود سایر فیلم‌های کمیک. فلش، دقیقاً مانند خود بری، بدون هیچ حس واقعی از تاریخ و بدون هیچ حس واقعی از آینده سرگردان شده است. بهترین کاری را که می تواند انجام می دهد.

شما قادر خواهید بود که به دانلود فیلم فلش در کیفیت های متفاوت از رسانه ناب مووی بپردازید.

فیلممقالهمعرفی فیلمدانلود فیلمناب مووی
وبسایت ناب مووی سریع ترین وبسایت فیلم و سریال بوده که تمامی محتوا ها را به همراه دوبله فارسی و زیرنویس فارسی چسبیده قرار میدهد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید