naadia
naadia
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

در بهشت سوسیالیستی کسی مرتکب جنایت نمی‌شود

مطلبی که در ادامه می‌خونید رو برای سایت وینش نوشتم که نسخه‌ی کاملترش رو از اینجا می‌تونید بخونید.

اتحاد جماهیر شوروی برای نویسندگان سبک جنایی – پلیسی مثل یک زمین حاصلخیز برای کشاورزی است. از گورکی پارک مارتین کروز اسمیت تا کودک ۴۴ تام راب اسمیت، روایت جنایت در شوروی، روایت حیات رژیم سیاسی پوسیده‌ای است که بقای خود را در انکار وضع موجود می‌‌بیند. روایت هر جنایت در شوروی به مثابه کشف و شهودی عمیق است در باب استالینیسم.

اسمیت کتاب را بسیار ترسناک‌تر از هر چه که تا امروز در مورد خاطرات سایر جنایتکارانِ مقیاس جهانی (مثل نازی‌ها) خوانده‌اید آغاز می‌کند. در نخستین صفحه‌های کتاب با داستان دهکده‌ای گرسنه مواجه می‌شویم. یک گرسنگی فراتر از تصور. با دهکده‌ای مواجه ‌ می‌شویم که مردمانش هر آن چه را که اندکی گوشت بر تن داشته، از موش و گربه و سگ گرفته تا حشرات ریزِ بخت برگشته‌ای که راه خود را گم کرده و به سطح زمین دهکده رسیده بودند خورده‌اند و حالا یکی یکی به پایان زمستان نرسیده به آغوش مرگ می‌روند. در چنین شرایطی پسرکی به نام پاول و برادرش آندری به دنبال شکار گربه‌ای که پس از مرگ صاحبش از مخفیگاه بیرون جهیده به جنگل می‌روند و در آن‌جاست که پاول ناپدید می‌شود. (این فقط یک داستان نیست که واقعیت در آن جایی نداشته باشد. در پی جنگ دوم جهانی وضعیت اوکراین به جایی رسیده بود که مردم از فشار قحطی به آدمخواری روی آورده بودند.) بلافاصله پس از بازگویی این قضیه، بیست سال به جلو می‌رویم. به دوران افول جسمانی استالین.

قهرمان این داستان لئو دمیدوف است. کار روتین او دستگیری، شکنجه و بازجویی کسانی است که ذهن خود را با سیستم سیاسی اتحاد جماهیر شوروی انطباق نداده‌اند. به بیان دیگر، کسانی که در ذهن خود به چیزی مخالف یا متفاوت با بیان رسمی حزب فکر می‌کنند و اعتقادات متفاوتی با آن‌چه که یک شهروند خوب اتحاد جماهیر شوروی باید داشته باشد در سر خود می‌پرورانند. یکی از کودکانی که به شیوه‌ی فجیع مرگشان اشاره کردم تا حدودی به لئو ارتباط پیدا می‌کند. آرکادیِ پنج ساله که پیکرش را در کنار ریل‌های راه‌آهن مسکو یافته بودند، پسر یکی دیگر از افراد پلیس مخفی مسکو، فیودور است که اتفاقاً ماموری زیردست لئوست. فیودور و خانواده‌اش به لئو التماس می‌کنند که حقیقت مرگ فرزندشان را مشخص کند و اینجاست که اسمیت با زیرکی هر چه تمام‌تر به شما نشان می‌دهد که اتحاد جماهیر شوروی دقیقاً چه جور جایی بود. لئو، یک ایدئولوگِ به شدت وفادار به استالین، خطابه‌ای را برای خانواده‌ی آرکادی می‌خواند پیرامون این موضوع که هر جنایت تابعی است از انحطاط سرمایه‌داری و در بهشت کارگران فقط یک جنایت است که رخ می‌دهد و آن چیزی نیست جز تخطی از قوانین استالین. بنابراین در مورد کودکان هیچ چیزی برای ترسیدن وجود ندارد و موضوع آرکادی «بهتر است که فراموش شود.» این کار لئو یک فداکاری بزرگ در سیستم تلقی می‌شد چون او پرونده‌ی مهمتری را برای اجرای این خطابه به تعویق انداخته بود؛ تعقیب دامپزشکی به نام آناتولی که در پرونده، جرم اصلیش افتتاح یک مطب دامپزشکی در نزدیکی سفارت آمریکا قید شده بود. هر چند که آناتولی خود از کسانی است که در زمان جنگ مفتخر به دریافت نشان‌های بسیاری شده بود اما لئو براساس قانون نانوشته‌ی معتبرترین افراد، برای مورد ظن قرار گرفتن هم شایسته‌ترین هستند او را تحت تعقیب قرار داد. شاید به نظر خنده‌دار بیاید اما این سناریوی ذهنی در نهایت منجر به مرگ حداقل سه انسان بی‌گناه شد.

تام راب اسمیت - نویسنده
تام راب اسمیت - نویسنده

تام راب اسمیت کودک ۴۴ را با الهام از داستان واقعی زندگی آندره چیکاتلو، مشهور به قصاب روستوف نوشته است. مردی که در فاصله‌ی سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۰ حداقل ۵۲ زن و کودک را در روسیه، اوکراین و ازبکستان (که در آن زمان بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بودند) به قتل رسانده و مثله کرده است. با این که کودک ۴۴ اولین رمان تام راب اسمیت است او به خوبی توانسته که نتایج تحقیقات گسترده‌ی خود را به بهترین شیوه و با زیرکی در اختیار مخاطب قرار دهد. اسمیت همچنین در انتقال جزئیات تاریخی در لابه‌لای قصه بسیار موفق عمل کرده است. شخصیت‌هایی که او خلق کرده است نه تنها کارتونی نیستند که به جنون رسیدنشان بسیار منطقی تصویر شده و علاوه بر اینکه به خوبی توانسته است افسردگی آدم‌ها را به نمایش بگذارد، در نمایش تلاش‌های بی حد و حصرشان برای بازی روی بند باریک بین مرگ و زندگی برای مخاطب هم عالی عمل کرده است.

آخرین چیزی که می‌خواهم بگویم این است که اسمیت در توصیف کابوس دوران استالین بسیار موفق عمل کرده است.  در هیچکدام از صحنه‌های کتاب از تشریح شرایط حاکم بر جامعه‌ی شوروی غافل نشده و شاید شما هم با عبور لئو از دل شهرها، خیابان‌ها و کوچه‌هایی که جوانیش را برای اینگونه نابهنجار ساختنش به باد داده بود به یاد این شعر کلاوس ماین بیفتید: در امتداد رود موسکوا، به سمت پارک گورکی می‌روم؛ در حالی که به ترانه‌ی تغییر گوش سپرده‌ام…

کتابکتابخوانیپیشنهاد کتابروسیهمعرفی و نقد کتاب
هم به دنبال تکه‌های تنت، هم پی پاره‌های پیرهنت، در به در در پی نیافتنت...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید