امروز یکی از تکان دهنده ترین مصاحبه های عمرم را دیدم.
وزیر بهداشت با لحنی ناراحت و دلخور از مردمی که به سفر رفته بودند گلایه کرد و از بی توجهی آنها شکوه کرد.
گفت که اگر جز التماس کاری از دستش برمیآمد حتما انجام می داد تا این خیل مشتاقان شمال و جنوب و شرق و غرب کشور را از راه بازدارد.
این مصاحبه در روزهایی انجام میشد که کاهش آمار فوتی های کرونا در کشور می توانست روزهای شادی برای کادر درمان و وزیر بهداشت باشد.
اما تداخل عزاداری های محرم با سفرهایی که حاصل یک تعطیلات خفن در شهریورماه است باعث شده تا زنگ خطر بازگشت روزهای سخت کرونایی به صدا دربیاید.
تنها کافی است سری به کرومارکت بزنید تا ببینید همچنان خبرهای جدیدی از کشف واکسن و درمان کرونا می آید و این یعنی هنوز هیچ چیزی قطعی نیست؛ نه واکسن و نه درمان.
چیزی که مرا خیلی نگران می کند این است که با همه کاهش آمارهایی که داشته ایم همچنان تعداد بیماران بستری در آی سی یو تغییری نکرده است. این یعنی این تعداد 3 هزار و هشتصد و خرده ای حداکثر ظرفیت این بخش است. یعنی خیلی ها باید می رفتند به این بخش و نتوانستند. چرا که این بخش ها پر بوده اند. حتی فکر کردنش هم آزار دهنده است...
بگذریم. دیگر کار از کار گذشته است. هر کس میخواست برود رفته است و هر که میخواست بماند مانده است.
تنها کاری که میشود کرد این است که بنشینیم و چشم به آمارهای دو هفته بعد بدوزیم که آیا آمارها دوباره صعودی و غیرقابل کنترل خواهند شد یا خیر...