nabikhorshid
nabikhorshid
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

قفس

در باورم زندانی ام

میله هایش از جنس عقل، رنگارنگ

میله اول رنگ دین و دیگری آیین است

آن یکی پررنگ تر رنگ مردم داری است

این طرف مانند عفت رنگ گرمی دارد

آن طرف مانند سنت رنگ سردی دارد

حرف مردم رنگ سقف و بر کفش رنگ حیاست

غیرت و مردانگی هم، رنگ درب این بلاست

سایه روشن های اینجا، رنگ همرنگ بودن است

گاه گرمِ گرم ، گاه هم سرد می شوند

دیده ام بالا و پایین می شود

گاه کابوسی از آن رد می شود

ناگاه دیدم

که رنگ ها ز هم آویختن

از پس آن آبرو ها ریختن

کاش میشد از قفس راحت شوم

کاش میشد از سرم بیرون شود


من نه شاعرم ، نه نویسنده ، نه روشنفکر ، فقط هر آنچه برایم جذابیت دارد و دغدغه ام شده است را می نویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید