هستی به ٣ دسته تقسیم میشود:اشیا,حیوانات,وانسانها.اشیا وجود دارند,بنابر این هیچ تحقیقی از ناحیه آنان انجام نمیشود!آنها بسته هستند هستی آنها بسته هستند و بدون پنچره.بعد حیوانات که میدانند هستند,اما هیچ هوشی ندارند که تحقیق کنند که آنچه هستند چیست ?پنچره آنها باز است اما هوش آنها کافی نیست که به بیرون نگاه کنند تا آسمان,ستارگان ,خورشید و درختان را ببنند!پنچره ی آنها چه باز باشد و چه بسته,زیاد تفاوتی نمیکند.تنها انسان است که آگاه است و میتواند تحقیق کند تا بداند, کیست ?ما طلب و تشنگی دانستن را با خود به دنیا می آوریم.ولی متاسفانه جامعه و آموزش هایش به ما همه چیز را خراب میکند و سرپوشی برای سوال های واقعی ما میگذارد! و این سوال ها را از همان دوران بچگی از وجود ما حذف میکند!قبل از اینکه بپرسیم, کیستیم? و چرا اینجا حضور داریم جامعه و آموزهایش از قبل طوطی وار جوابش را آماده کرده است.هر جوابی که قبل از کشف شدن توسط ما جواب داده شده است,بیهوده و باطل است در بعضی جوامع به ما میگویند:ما روح هستیم,بدن نیستیم و مادی هم نیستیم!در جوامع دیگر به ما میگویند; ما فقط یک بدن هستیم و مادی.از قبل ما را به باور کردن عادت میدهند و باور کردن طلب و جستجوی حقیقت را در ما می کشد.قبل از اینکه جستجو شروع شود جواب در ذهن ما کاشته شده است.یک جوینده حقیقت هیچ چیزی را باور نمیکند او یک معتقد نیست بلکه یک مکتشف است!طبیعت انسان را مکتشف آفریده است.یک جوینده حقیقت باید خود را از همه ی سیستم های اعتقادی و دانش های استقراضی دور کند و شهامت اینرا داشته باشد که خودش جستجوگر حقیقت باشد.کتابهای مقدس ادیان پر شده از جوابهایی که به این سوالات داده شده است ولی تمامه این جواب ها از منبعی بیرون از خودمان داده شده است!آنها اکتشافات ما نیستند به ما تعلق ندارند.پیدا کردن حقیقت توسط ما آزادی و آسایش می آورد چون توسط خودمان کشف شده و محصول تعقل و جستجوی خودمان است !این کشف ما را از انسانیت سرشار میکند,چون این ما هستیم که باید بدانیم چه کسی هستیم ?جستجوی حقیقت زندگی و هستی در واقع جستجوی واقعیت خودمان است و بس.فهمیدن اینکه:کیستیم نباید با دانش قرضی همراه باشد باید خودمان این حقیقت را بشناسیم