دین فقط دین است ,درست همانطور که حقیقت حقیقت است و عشق فقط عشق!بطور طبیعی و خودانگیخته مهربان بودن و مهر ورزیدن به هستی و شاکر بودن, این دینداری است.آیا شما عشق و حقیقت را مسیحی,یهودی,اسلامی,زرتشتی و یا هندی می نامید? دین مذهب نیست !دین خالی از هر صفت و هر تعریف است.چیزی که هر کس باید "خودش" آن را جستجو کند.دین باید در درون ما زاده شود!دین در معبدها و کلیساها و پرستشگاها وجود ندارد اینهارو کسانی ساخته اند که به دین به صورت یک "صنعت" نگاه میکنند!دین امری انفرادی است و اصلا ربطی به جمع ندارد !!!و اجتماعی نیست.دین نیز مانند عشق و یا حقیقت باید باهاش برخورد شود. مثلا ما بطور فردی با عشق برخورد می کنیم و قلب امان را می گشاییم,دین نیز مانند عشق بی اختیار است و حسی خود انگیخته است و آموختنی نیست!آیا میشود عشق ورزیدن را از کسی آموخت ?اگر بخواهیم روزی عشق ورزیدن را از کسی بیآموزیم,چه روز نامبارکی خواهد بود!!در غرب کتابهایی منتشر میشود:با عناوینی چون "چگونه عشق بورزیم" و یا "دوست داشتن را چگونه بیآموزیم"چه کتابهای احمقانه ی ,اگر ما عشق ورزیدن را ندانیم و یا فراموش کرده باشیم هیچ کتابی نمیتواند آن را را به ما آموزش دهد.آموزس عشق و دین به بشریت مانند آموختن شنا کردن به یک ماهی در دریاست!کاری بس احمقانه!عشق و دین باید همچون یک بیماری واگیردار باشد,در مورد دین هر کجا انسان مقدسی یافتی برو و فقط از او یاد بگیر و جذب اش کن ولی دینداری را فراموش کن!دیندار بودن کاری خطرناک است ممکنه در این راه حتی مصلوب شوی !!! تنها پس از مصلوب شدن است که رستاخیز ممکن میگردد.