نادر فتوره‌چی
نادر فتوره‌چی
خواندن ۲۴ دقیقه·۵ سال پیش

«فکر کردن» از زیر ماسک؛ آیا عصر خانه‌نشینی انسان خانه به‌دوش فرارسیده است؟



«فکر کردن» از زیر ماسک؛ آیا عصر خانه‌نشینی انسان خانه به‌دوش فرارسیده است؟

در جریان یکی از کنفرانس‌های خبری رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا درباره کرونا، صحنه عجیبی خلق شد. رئیس‌جمهور وارد سالن شد، پشت میکروفون قرار گرفت، پوشۀ حاوی متن سخنرانی را باز کرد، سرش را بالا آورد و ناگهان متوجه شد بیش از نیمی از صندلی‌های خبرنگاران به دلیل رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی خالیست.کمی «جا» خورد اما به سرعت خود را پیدا کرد و گفت:«چه روز قشنگی‌ست.صندلی‌های خالی را ببین! هرگز چنین چیزی دیده نشده، اوه پسر، دنیا چقدرتغییر کرده است،چقدر تغییر کرده است».


ترامپ در زمان بیان جملات بالا که ما نمیدانیم با خودش حرف میزد یا با حضار، سر را به پایین خم کرده بود و تکان میداد؛ در چهره‌اش ترکیبی از بُهت، حسرت و اندوه را میتوانستیم ببینیم که به وضوح معلوم بود غیرارادی و تمرین نشده است. گویی برای لحظاتی میان او در مقام یک فرد و جایگاهش در مقام رئیس جمهورِ بزرگترین ابرقدرت نظامی و اقتصادی جهان فاصله‌ای ژرف ایجاد شده بود که پنهان کردن احوالات درونی ناشی از این فاصله، حتی در برابر دیدگان میلیونها بیننده، ناممکن بود.


واکنش غیرارادی رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا به دنیایی که کرونا آنرا تغییر داد و او را برای لحظاتی با ناتوانی عمیقش در مقام یک مخلوق بی‌اراده در برابر اراده طبیعت روبه رو ساخت، شاید یگانه تجربه مشترک تمامی ما مردمانی باشدکه در این جهان نابرابر زندگی میکنیم.


ما، همه، «جا» خورده‌ایم،همه تجربۀ آن لحظه توصیف ناشدنیِ شوک اولیۀ ناشی از فهم تغییر جهان را از سر گذرانده‌ایم. تغییری که نمیدانیم چیست، چقدر بزرگ است، ابعادش تا کجاست، با ما چه خواهد کرد، آینده چه خواهد شد و از همه مهمتر اینکه چرا نمیتوانیم احساس‌مان از این تغییر مهیب را به درستی بیان کنیم و یا چرا قادر نیستیم آنرا به مثابه یک «تجربه درحال وقوع» هضم کنیم؟


ما در حال تجربه امری تجربه نشده هستیم، چیزی که نمیدانیم چیست اما تبعاتش را با پوست و گوشت و استخوان و تمام احساسات‌مان درک میکنیم؛ تغییری که حتی در ظاهرمان هم پیداست. در خانه، چاق و ژولیده و در بیرون، زیر یک دهان‌بند.


اما چاره‌ای نیست، بشر نمیتواند از سخت‌ترین کارش، یعنی از «فکر کردن» شانه خالی کند. ما باید تقلا کنیم، دست و پا بزنیم تا بتوانیم به تجربۀ تغییر جهان از درون و بیرون‌مان فکر کنیم، حتی اگر از درون بحران ناممکن به نظر برسد. به قول بکت باید ادامه دهیم، اگرچه نمیتوانیم ادامه دهیم، اما ادامه خواهیم داد.


من در زیر میکوشم تلاش کنم این تغییر را با وجود آنکه نمیدانم چیست، نمیدانم چقدر مهیب است، نمیدانم با آن چه باید کرد، چه گسستی با تجربۀ زیسته در حیات فردی و جمعی پدید آورده و خواهد آورد و...، ایده‌هایی نپخته و خام را مطرح کنم و با دانشی نابسنده و قدرت تحلیلی محدود به جهانی که کرونا تغییر داد، به منزله یک پرسش فلسفی-تاریخی نگاه کنم.


...


دو مقدمه:

مقدمه اول:هرشکلی از ادعا مبنی بر توضیح تمامی جنبه‌های یک بحران، نشاندهندۀ نادیده گرفتن ماهیت بحران به منزله رخدادی درک ناشدنی و ضد عقلانیست، البته اگر برای اسطوره عقل کماکان ارزشی قائل باشیم.

مقدمه دوم:معماگونگی، ابهام و گنگی، جزئی ذاتی از بحران است و هرگاه زبان و دلالت‌های منطقی در تبیین کامل یک معما کم آوردند، میتوان بدون تردید نام «بحران» را بر آن وضعیت نهاد.


...


طرح چند نکته کلی


1- دولتها بحران کرونا را به جنگ جهانی دوم تشبیه می‌کنند؛ اما به گمانم این یعنی کوچک شمردن ابعاد بحران کرونا. بحرانی که به مراتب از جنگ جهانی دوم از حیث تبعات نظری، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، معرفت شناختی واخلاقی مهیب‌تر است.


2-جنگ جهانی دوم، نشاندهنده به حداکثر رسیدن «تنش انسان با انسان» بود که به پرسش‌های سترگ نظری، اخلاقی، سیاسی و... دامن زد، اما کرونا هم نشاندهندۀ متکثر شدن شیوه‌های تنش انسان با انسان است، هم نشاندهندۀ به حداکثر رسیدن تنش انسان با غیرانسان(طبیعت)، آنهم با انبوهی از نابسندگی‌های ادراکی، حتی برای طرح پرسش‌های سترگ.


3-کرونا «یک» بحران نیست، بلکه «دو» بحران است:

بحران انسان برای طبیعت و بحران طبیعت برای انسان

واین دو بحران که کرونا «نشانگان حاد» آن محسوب میشود، واجد رابطه‌ای دیالکتیکی با یکدیگر هستند. از اینرو فهم «بحران کرونا» برای انسان، مستلزم فهم «بحران انسان» برای طبیعت است.


...


بخش اول:«بحران انسان» یا انسان به مثابه بیماری!

منظور از «بحران انسان برای طبیعت» چیست؟یا چرا ضروریست ما انسان را در این مقطع عامل بیماری و کرونا را بخشی از سیستم ایمنیبدن طبیعت بدانیم؟

در این بخش به تلاش برای یافتن پاسخ این پرسش از مجرایی فلسفی و البته متکی به شواهد تجربی میپردازم.


4-نام فلسفی کرونا را میتوان «نشانگان حاد تنش رابطه انسان و طبیعت» دانست.

5-به نظر میرسد کرونا برای انسان یک «بحران» و برای طبیعت نوعی «درمان» است. یا اگر بخواهیم صریح بگوییم:از منظر طبیعت، ویروس ما هستیم و کرونا گلبول سفید است.


6-کرونا واکنش عقلانی طبیعت (دفاع بیولوژیک در مقابل هجوم یک گونه مخرب) به کنش غیرعقلانی انسان(تخریب بی‌وقفه طبیعت) است. به عبارت دیگر، ابتلای انسان به کرونا، نتیجه ابتلای طبیعت به انسان است.

اما چرا؟ چرا ما انسان را در اینجا عامل بیماری‌زا و نه قربانی یک بیماری میدانیم؟


7- اتمیست‌های باستان جهان را متشکل از اتم‌ها و خلاء‌ها میدانستند.اتم‌هایی که در میان خلاء‌ها در مسیری مستقیم در حرکتند. لوکرتیوس(از پیروان مکتب اپیکور) اما با طرح نظریۀ «انحراف» در روایت ساده اتمیست‌های آغازین یک انقلاب به پا کرد.


8- به اعتقاد او، جهان اگرچه متشکل از اتمها و خلاءهاست، اما این شکل یافتگی نتیجه انحراف در حرکت اتمهاست نه حرکت مستقیم آنها. او معتقد بود شکلگیری حیات نتیجه انحرافِ یکی از اتمها از مسیر مستقیم و اصابتش به اتم کناری و اصابت بعدی به بعدی و الی آخر است؛ یک تصادف، یک «پیچش» توضیح‌ناپذیر از خط مستقیم که منجر به شکلگیری حیات شده است.


9- توصیف لوکرتیوس در«شکلگیری حیات بر اثر انحراف یکی از اتمها»، میتواند الگوی تبیین جایگاه «انسان» در نظم طبیعت باشد.


10-بر اساس این الگو، اگر«طبیعت» محصول انحراف یا «ازجا دررفتگی» یک اتم بوده است، انسان نیز محصول انحراف یا ازجا دررفتگی فرآیند تکامل در درون طبیعت است: خلق گونه‌ای از جاندار با قابلیت ساخت «طبیعت ثانویه» یا همان «تمدن».


11-انسان تنها حیوانیست که میتواند تمدن بسازد؛ یعنی اگرچه خود جزئی از طبیعت است، اما میکوشد از طریق خلق یک طبیعت ثانویه(تمدن) حساب خود را از طبیعت(توحش) جدا کند. حال آنکه برای رسیدن به تمدن، شدیدترین توحش ممکن را بر دیگر اجزای طبیعت اعمال میکند: آبها را آلوده میکند، هوا را مسموم میکند، کوه‌ها را منهدم میکند، جنگل‌ها را میتراشد، گونه‌های جانوری را دستکاری و سلاخی و منقرض میکند و... .


12-عطف به پارادوکس تمدن-توحش، ما خلقت هیچ یک از موجودات را نمیتوانیم «انحراف» یا «از جا در رفتگی» بدانیم جز خلقت خودمان را، چرا که دیگر گونه‌ها نه جنگ جهانی میکنند، نه تمدن میسازند، نه زرادخانه اتمی دارند و نه به آبها و جنگلها و زیستگاه‌ها هجوم میبرند و نه دیگر گونه ها را منقرض و جمعیت خود را به شکلی سرطانی زیاد میکنند.


13- از آنفولانزای اسپانیایی در سال 1918 تا امروز، جمعیت انسان از 1.8 میلیارد به 7 میلیارد رسیده است. همین یک نکته برای درک ورود تنش انسان با طبیعت به مرحله‌ای حاد کافیست. در هیچ مقطعی از تاریخ، یک گونه(انسان) با هجوم همه‌جانبه به قلمرو و زیستگاه دیگر گونه‌ها، تا این حد منجر به آسیب، آمیختگی غیرعادی و فشردگی در طبیعت نشده است.


14- به رشد بیماریهای مشترک انسان و حیوان و کوتاه شدن فواصل همه‌گیری‌ها نگاه کنید:

از سارس تا آنفولانزای خوکی: 7 سال

از آنفولانزای خوکی تا مرس: 3 سال

از مرس تا تا ابولای نسل اول:2سال

از ابولای نسل اول تا ابولای نسل دوم:4سال

از ابولای نسل دوم تا کرونای جدید:1سال


15- سوای جنبه‌های پزشکی و زیست‌شناختی که من هیچ تخصصی در آنها ندارم، آیا نمیتوان همه‌گیری‌های پیاپی؛ تکثر بیماریهای مشترک و وجود ناقل‌های جانوری متعدد را نشانۀ فشردگی گونه‌های جانوری به دلیل مداخلات انسانی دانست؟ آیا مداخلات بشر موجب نشده تا خفاش و خوک و پنگولین و ... بیش از هرزمانی با هم تداخل زیستگاه پیداکنند؟ و بر این مبنا آیا نمیتوان گفت، کرونا واکنش طبیعت به این فشردگی و تلاش برای برگرداندن تعادل به طبیعتی‌ست که توسط یک گونه متجاوز(انسان) نامتعادل شده است؟


16- به نظر میرسد رشد جمعیت، تصرف زیستگاه‌ها و قلمروهای حیاتی گونه‌های گیاهی و جانوری وکشتار آنها در ابعاد صنعتی و در یک کلام فرآیند افسارگسیخته توسعه که جملگی با شدت گرفتن امور و اشیاء در عصرارتباطات هر لحظه شتاب میگیرد، طبیعت را وادار به دست زدن به یک مکانیسم دفاعی جدیدکرده است.


17- نتایج کارکرد درمانی کرونا برای کالبد طبیعت وگونه‌های غیرانسان در همین فاصله کوتاه از زمان شروع اپیدمی دارد خود را آشکار میکند.آلودگی هوا کاهش یافته، شاخص تولید کربن و گازهای گلخانه‌ای افت چشمگیر کرده و حتی دلفین‌هابه کانالهای آب در ونیز برگشته‌اند و جالب آنکه همه این تحولات بدون برگزاری اجلاس‌های بی‌خاصیت جهانی دولتها و فعالیتهای نمایشی ملیجکهای رسانه‌ای آنها رخ داده است.

18-عطف به نکته بالا، طبیعت برای اعلام وضعیت قرمز و بروز نشانگان تنش حاد در وضعیت (چیزی شبیه تب و حمله تنفسی به انسان)، نه منتظر اجلاس پاریس میماند که آیا مصوباتش اجرا بشود آیا نشود، نه نیاز به سخنگویان دست‌آموز باندهای قدرتی دارد که با پروپاگاندای‌ تبلیغاتی و با اهدافی کاملا مشخص (تبدیل کردن مسئلۀ تغییر رابطه انسان با طبیعت به دستمایه‌ای برای تغییر سبد رای فلان کاندید انتخابات) میکوشند زهر حقیقت را با ادا و اطوارهای نمایشی بگیرند.


19-کرونا را میتوان به «جنبش طبیعت» برای نجات واقعی و نه نمایشی طبیعت تعبیر کرد. جنشی که اگر لازم باشد، کل طبیعت ثانویه(تمدن)را به تعلیق در می‌آورد: المپیک را تعطیل میکند، برکزیت را به فراموشی می‌سپارد، زیارتگاه‌ها را پلمب میکند، پاپ را ها میگذارد، گرتا تونبرگ را با پلاکردهایش به خانه پس میفرستد، ترامپ را به وحشت می‌اندازد و بوریس جانسون را زیر دستگاه تنفس مصنوعی میبرد.


...


بخش دوم: بحران طبیعت برای انسان؛

کرونا با ما چه کرد و چه خواهد کرد؟


در این بخش میکوشم به تاثیربحران کرونا بر زیست انسان، و زلزله‌های سیاسی،اجتماعی،اقتصادی،معرفت‌شناختی واخلاقی مترتب بر آن بپردازم؛ به سویۀ دیگری از بحران که نه تنها کل ساختارهای عقلانی و دستاوردهای مدرنیته، بلکه حتی رویکردهای انتقادی به مدرنیته را نیز به چالشی اساسی کشیده است.


20- کرونا را میتوان یک «عصر روشنگری مضاعف» دانست؛ یک افسون‌زدایی از افسون‌زدایی. کرونا نگاه بشر به نهادها، رویه‌ها، اسطوره‌ها، مفاهیم و باورهای عصرمدرن که ریشه در دستاوردهای بشر از عصر روشنگری دارند (وجه تولید سرمایه‌داری، اقتصاد بازار، فردگرایی متورم و طماع، اصالت سود، اسطورۀ «پیشرفت»، توهم «توان پاسخگویی علم به تمامی مسائل»، دولتهای ملی و سازمانهای بین‌المللی و ...) را طوری در کمتر از 4 ماه دگرگون کرد که عصرموسوم به روشنگری در قرن 18، یک دهم این 4 ماه در کلیشه‌های ذهنی بشر زلزله وولوله ایجاد نکرد.


21- اکنون تمامی سینه‌چاکان اسطورۀ «اقتصادآزاد» به دولتها التماس میکنند که به داد اقتصاد برسند.عروسک شکلاتی «دولت کوچک» در حال وا رفتن است. دولت فرانسه که تا قبل از کرونا در حال اجرای یک برنامه لجام گسیختۀ «خصوصی سازی» بود، حالا رسما از «ملی سازی» صنایع خبر میدهد. آمریکا، نماداقتصاد آزاد که حتی تاب تحمل دولت رفاه را هم نداشت، حالا دو تریلیون دلار کمک نقدی و مشوق اقتصادی برای جلوگیری از تشدید بحران اختصاص داده است و....، بله کرونا اینگونه از اسطورۀ اقتصاد آزاد افسون‌زدایی کرده است.


22- رسانه‌های خبری از تماس‌های مکرر مردم با پلیس در اقصی نقاط جهان برای شکایت و اعلام محل برگزاری پارتی در محلات‌شان خبرمیدهند. تمامی شیفتگان شعار مُد روز ِ «به خودم مربوطه» اکنون رفتار اجتماعی یکدیگررا با حداکثر دقت رصد میکنند. شعار پیش از این بسیار جذابِ «به خودم مربوطه»، امروز نشانۀ اجتماع‌ستیزی گوینده است. بله، کرونا اینگونه روابط نامرئی میان انسانها را مرئی کرده است.


23-کرونا محذوفان نامرئی را نیز مرئی کرد. حالا همۀ آن خوش‌خیالانی که دروغِ «موفقیت یعنی بستن بار خود» را باور کرده بودند،مجبور شده‌اند به «سرنوشت جمعی» فکر کنند و شیرفهم شوند که «موفقیت» دستکم در شکست کرونا، مستلزم بستنِ بار به شکل جمعی‌ست. بله، در عصر کرونا چیزی بنام «بار خودت را ببند» معنی ندارد.


24- کرونا در غرب بیش از آنکه چالشی برای دین باشد، چالشی برای علم و مدرنیته است؛ غرب با از سر گذراندن تجربه رونسانس، مدرنیته و سکولاریسم مترتب برآن، چیزی بیش از سه قرن است که رسما از تجربه حکومت غیردینی برخوردار است. از این منظر طبیعیست که بروز بحرانی که حکومت‌ها و ساختارهای عقلانی سکولار را زمینگیر کند، واجد تاثیرات اجتماعی معطوف به آنها باشد و نگرشها را به نهادها و ساختارهای زمینگیر شده تغییر دهد یا بدبین کند؛ چونانکه بروز طاعون در قرون وسطی چالشی برای دین و بستری برای شکلگیری رنسانس و تضعیف نهاد کلیسا بود.


25- منظور از به چالش کشیدن علم به واسطه بروز کرونا، به معنای ناکارآمدی گفتارعلمی یا کم کردن اهمیت حیاتی طب مدرن و شیوه‌های سازماندهی حیات بر اساس ساختارهای عقلانی نیست، بلکه به معنای بروز رویکردی تردیدآمیز نسبت به کارآمدی حداکثری و اسطوره‌ای آنها در سطح جوامع و افکارعمومی، علی‌الخصوص در جوامعی‌ست که ذیل انقیاد حکومتها و ساختارهای عقلانی و عرفی قرار دارند.

26-عطف به نکته بالا، کرونا ممکن است یک ایرانی که تجربه زیسته‌اش تحت استیلای یک حکومت دینی شکل گرفته باشد را درباره کارکرد علم دچار تردید نکند، اما بی‌تردید برای یک غربی که چندین قرن است در دل یک تجربه تاریخی آمیخته با سکولاریسم و عقلانیت ابزاری زندگی میکند، و آن شیفتگیِ مثلا یک ایرانی به پوزیتیویسم علمی را که بیشتر واکنشی‌ست به شرایط اجتماعی-سیاسی محیط پیرامون‌اش ندارد و نگاهش به ساختارهای عقلانی محصول تجربه تاریخی زیسته اوست نه تماشای تلویزیون، نسبت به کارکرد حداکثری علم تجربی و ساختارهای عقلانی مترتب بر آن دچار پرسش و ابهام کند.


27- نقش کرونا در افسون‌زدایی از جایگاه علم در غرب، بیش از هرچیز از آنروست که ما میدانیم مدرنیته یعنی سازماندهی حیات براساس ترکیبی از دانش و قدرت که فوکو از آن به «گاورنمنتالیتی» تعبیر کرده است. یعنی ادغام زیست و سیاست، یعنی شکلی از حکمرانی که با همه جنبه‌های زیست انسان در آمیخته و نه تنها سرزمینها، بلکه بدنها نیز عرصه اعمال حاکمیت آنند.


28-تزلزل ساختارهای عقلانی و اسلوبهای علمی در برابر چالش کرونا، بدین معنا نیست که بشر به عصر پیشامدرن بازخواهد گشت و خرافات را جایگزین علوم دقیقه خواهد کرد، بلکه بدین معناست که بشر از آنچه که در عصر مدر ن بدان امید بسته بود نیز کم و بیش ناامید خواهد شد و این شامل وجه تولید عصر مدرن (سرمایه داری)، دولت مدرن و نظم جهانی و نهادهای مترتب بر آن نیز خواهد شد.


29-بحران کرونا برای علم و ساختار عقلانی مترتب بر آن، تنها به نسبت چالش این بحران با دین محدود نیست. کرونا خط بطلانی بر شیفتگی افراطی به «تخصص گرایی» هم بود. سیلی محکمی در گوش آنانی که فکر میکردند اقتصاد ربطی به سیاست، سیاست ربطی به فرهنگ، فرهنگ ربطی به جامعه، جامعه ربطی به طبقه، طبقه ربطی به سلامت و الی آخر ندارد.


30-کرونا هم مفصل‌بندی‌های نامرئی حیات جمعی را مرئی کرد و بر شعار مبتذل «به خودم مربوطه» خط بطلان کشید، هم به شکلی دیالکتیکی منجر به بروز وضعیتی پیشا هابزی در برابر دیدگان بشریت شد. نوعی بی‌پناهی، از هم گسیختگی روانی ناشی از اضطراب سرنوشت و مرگ که میانپرده‌هایی از «انسان،گرگ گرگ انسان است» را اینبار در ابعادی بین‌المللی به نمایش گذاشت و مفهوم «اقتدار» را دچار چالشی اساسی کرد.


31-کرونا، نه تنها اقتدار و کارآمدی دولتها، ساختارهای عقلانی و توانمندی حداکثری علوم تجربی را به چالش کشید، بلکه نهادها و سازمان‌های بین‌المللی را نیز دچار چالشی اساسی کرد. سازمان بهداشت جهانی، سازمان ملل، صندوق بین‌المللی پول، ناتو، اتحادیه اروپا و ... تنها کاری که در برابر یک غشای چربی توانستند بکنند گریه، اعلام خطر، ابراز ناتوانی و توصیه‌های بهداشتی‌ای بود که رعایت آنها برای 2 میلیارد از جمعیت محروم از غذا و توآلت نه تنها ناممکن است، بلکه توصیه‌هایی چون در خانه روزی نیم ساعت روی تردمیل بدوید، یوگا کنید، غذای مقوی بخورید و.. موجب خنده و تمسخر می‌شود.


32-«ملی گرایی» همچون تروریسم و کشتار در ابعاد صنعتی جملگی محصولات دوران مدرن هستند. تجربه تاریخی قرون 19 و 20 نشاندهندۀ شدت گرفتن میل به ملی‌گرایی در پی بحران‌های جهانی‌ست. رکود اقتصادی سال 1929 منجر به ظهور نازیسم شد، بحران اقتصادی 2008 روی کار آمدن پاتریوتیسم (ترامپ، برکزیت و ...) را در پی داشت و تخمین زده میشود که بحران کرونا نیز این اشتیاق به رفتن در دل مام میهن را در انسان آمارزدۀ ناامید ِ بی‌پناه پس از کرونا تقویت خواهد کرد.


33-این تخمین‌ها با دایره‌المعارف پیش از کرونا زده میشود، با جهانبینی پیش از آن، با تجربه رفتار بشر قبل از یک گسستِ زیست‌شناختی با زندگی روزمره، از همین رو به نظر میرسد، کرونا آن لحظه‌ای را سبب شده که حتی دستگاه‌های تحلیلی پیشاکرونا را نیز باید «بحران زده» تلقی کرد.


...


بخش سوم: بحران نقد


34- هم اکنون بشریت قسم خاصی از بی‌پناهی را تجربه میکند. هر آنچه که «کارآمد» میپنداشت، «ناکارآمد» از آب درآمد. همه جایگاه‌هایی که در نگاهش رفیع بود، متزلزل شد، هیمنۀ همه ساختارها برایش فروریخت، همه نهادهایی که گمان میکرد میان او و فرآیندهای خارج از کنترل و اراده او قرار گرفته‌اند و ضرب آسیب را میگیرند و او را محافظت میکنند، حامی‌اش هستند و... بی فایده، بی‌اثر و تهی از محتوا جلوه کردند. بشری که گمان میکرد شتاب فزاینده زندگی دیجتال و دستاوردهای هردم به اصطلاح عجیب و غریب‌تر تکنولوژیک‌اش بالهایش را در باد موافق «پیشرفت» انداخته، ناگهان به دیواری از حقیقت خورده که نشان میدهد در بحران واقعی، همۀ این دستاوردها عملا هیچ فرقی با یک دسته جارو ندارند.

35-این احساس بی‌پناهی چیزی نیست که تا پیش از بحران کرونا نداشته است؛ بلکه مسئله انضمامی، مرئی و ملموس شدن این احساس بی‌پناهی است. به عبارت دیگر، اگر به قول لوکاچ، مدرنیته ( یا همان عصرکالایی شدن روابط و انتزاعی شدن حیات) منجر به «خانه به‌دوشی استعلایی» انسان شد و البته این خانه‌‌به‌دوشی هرگز در هیبت نوعی تجربه عینی برای فرد قابل ادراک نبود، کرونا آن لحظه‌ای از تاریخ است که این خانه به‌دوشی انتزاعی و ناملموس و نامرئی را از طریق خانه‌نشین کردن انسان برایش انضمامی،ملموس و مرئی کرده است.


36-کرونا با انضمامی کردن آگاهی انتزاعی، با مرئی کردن پیوندهای نامرئی، با عینی کردن بی‌پناهی ذهنی و...، نه تنها مرزهای ادراک ما درباره کل طبیعت ثانویه(تمدن)، نهادها،ساختارها،مفاهیم و روابط و تنشهای درون آن در عصر ارتباطات شبکه‌ای/جهانی را جابجا کرد، بلکه تمامی گفتارهای انتقادی را نیز از جایگاه‌های امنی که در سوراخ‌های این وضعیت برای خود تدارک دیده بودند بیرون کشیده است.


37- نابسندگی گفتارهای انتقادی موجود در مواجهه با بحران کرونا،نه تنها به واسطه انضمامی شدن آگاهی انتزاعی، بلکه به دلیل مضاعف شدن رابطه دیالکتیکی امر انضمامی و انتزاعی، امر مرئی و نامرئی، امر ذهنی و عینی هم هست.به عبارت دقیقتر، کرونا اگرچه که پیوندهای نامرئی انسان با دیگری را مرئی کرد (منظور از «دیگری» در اینجا شامل دستها، افراد دیگر، جامعه، دولت، نظم جهانی، طبیعت و ... است) و منجر به سررسیدن تراز نوینی از آگاهی شد، اما مکانیسم عمل این آگاهی از قضا از طریق انتزاعی شدن امور انضمامی صورت رفت.


38-برای درک نکته بالا، باید به مفهوم «انسان آماری» در دوران سرمایه‌داری متاخر بپردازیم. انسانی که اعداد و ارقام برایش کارکردی عینی پیدا کرده است. انسانی که از اموری انتزاعی نتایجی انضمامی میگیرد. انسانی که آگاهی از تعداد قربانیان کرونا نسبت او را با بحران تغییر میدهد. هر لحظه تعداد مرگ‌ومیر در گسترۀ جهانی را سرشماری میکند و بر اساس آن برای رفتن یا نرفتن به سوپرمارکت سرکوچه تصمیمگیری میکند.همان انسانی که منفجر شدن یک ترقه در بغداد روی اجاره خانه‌اش در توکیو تاثیر میگذارد یا نرخ هر اُنس طلا در بورس شانگهای سرنوشتش در مکزیکوسیتی را بالا و پایین میکند.


39-کروناطلیعۀ یک گسست تحلیلی‌ست.گفتارهای انتقادی باید بر حسب مختصات زیستی چنین انسانی و در مواجهه با رفتاری عقلانی از سوی طبیعت(کرونا را میتوان نوعی دفاع بیولوژیک طبیعت علیه انسان دانست)بازتعریف و بازسازی شوند. ما به زدن پانوشت‌های جدید مبتنی برشرایط جدید بر تمامی گفتارهای انتقادی پیشین نیاز داریم؛ به مارکس جدید، به نیچه جدید، به فروید جدید و ای‌بسا به روسوی جدید.


40-ما با دائره‌المعارف پیش از کرونا، با مارکس پیش ازکرونا، با فروید پیش از کرونا، با نیچه پیش از کرونا، با پوزیتیویسم شیفته‌وار پیش ازکرونا، قادر به درک وضعیت پساکرونا و تحلیل شرایط مترتب برآن نیستیم. ما دیگر نمیتوانیم با تقلیل بحران به تنش کار و سرمایه ، تنش تمدن و ناخرسندی‌هایش، تنش معرفت و حقیقت، حتی وضعیت جدید را بفهمیم چه رسد که تغییرش دهیم.ما دیگر نمیتوانیم با تحلیل طبقاتی صرف و خوانش مکانیکی متون قرن نوزدهمی درباره یک پدیده قرن بیست و یکمی اظهار نظر کنیم.


41- خوانش انسان به مثابه حیوانی بیمار، خوانش جدیدی نیست.نبچه در قرن نوزدهم پاسخ جملۀ مغرورانه «انسان حیوانیست سخنگو»ی ارسطو را با جملۀ دندان شکن «انسان حیوانیست بیمار» داده است. حتی خوانش تمدن به مثابه توحش نیز خوانش جدیدی نیست؛در مطلع مدرنیته و سالها قبل از آنکه بنیامین بگوید «تمام اسناد و مدارک تمدن، همانا اسناد و مدارک توحش‌اند»، روسو در رسالۀ «گفتار درباره منشأ نابرابری میان انسان‌ها» بر این نکته تاکید کرده است.


42-مسئله آن است که تمامی گفتارهای انتقادی پیش از کرونا درباره «توحش» یا «انسان به مثابه بیماری» در چارچوب و جهانبینی‌ای طرح شده که تنش انسان را با انسان خلاصه کرده است، نه گسترش «تنش انسان با انسان» به تنش «انسان با طبیعت».


43-فرجام نظام‌های اعتقادی، نظام‌های تحلیلی، نظام‌های اخلاقی و گفتارهای انتقادی بشر، تمام آن منظرۀ باشکوه از تمدن و پیشرفتی که البته روی اقیانوسی از خون و خودخواهی می‌درخشید، در نهایت به بحران کرونا رسید و با دفاع همه‌جانبه توحش(طبیعت) از خود در برابر تمدن(طبیعت ثانویه) مواجه شد. و پیام این وضعیت به ما واضح و «جدی» است: ادامه وضع موجود ناممکن است.

44-اگر کرونا را نشانۀ حاد شدن رابطه انسان با غیر انسان بدانیم (بدون آنکه بخواهیم مسائل حاد در درون جوامع انسانی از جمله مسئله طبقات، تبعیض، فاصله رفاهی شمال و جنوب و ... رانادیده بگیریم) ما نیازمند «خلاقیت» و «ابتکار»ی تاریخی در خلق یک دستگاه تحلیلی-معرف‌شناختی نوین، متناسب با عصر پساکرونا، یعنی متناسب با شرایطی سراپا متفاوت ازقبل از همه‌گیری کرونا هستیم.


45- درتمامی رویکردهای انتقادی قرن نوزدهم، بیستم و بیست و یکم به مدرنیته و وجه تولید مسلط آن و شتاب فزاینده پیچیدگی روابط در بطن آن، مسئله «رفتار طبیعت» همواره درحد تصاویرِ داستانهای علمی-تخیلی، آخرالزمانی و ایده‌آلیستی مطرح شده است.


46-کروناخط بطلانی بر رویکردهای آخرالزمانی-هالیوودی و سانتیمانتال به طبیعت بود و نشان داد واکنش طبیعت نه تخیلی‌ست، نه آخرالزمانی و نه سانتیمانتال.


47-بشرهم اکنون با دشمنی به نام «دستها» دست به گریبان است. تمام نُرمهای اجتماعی ازابراز علاقه فردی گرفته تا اعلام همبستگی جمعی سراپا تغییر کرده است. ما به دورانی قدم گذارده‌ایم که ابراز علاقه تنها از طریق عدم ابراز علاقه و اعلام همبستگی تنها از طریق فاصله گرفتن هرچه بیشتر میسر است. در این شرایط یقینا دستگاه های تحلیلی قبلی نمیتوانند وضعیت جدید را تبیین کنند.


48-کرونا نشان داد طبیعت منتظر«دلسوزی»های شیک و سانتیمانتال طرفداران پنگوئن‌ها و شوآف‌های رسانه‌ای طراحی شده توسط دولتها و رسانه‌های دست پرورده آنها در مقام «جنبش اعتراضی» که در سالن‌های مجلل دور هم جمع شوند وانشاءهای آبکی بخوانند نمی‌ماند، بلکه برای اعلام وضعیت قرمز کاری میکند که بزرگترین دستاوردهای بشریت یعنی دولتها و نظام‌های اعتقادی و عقلانی‌اش به زانو درآیند، مقامات رسمی خودکشی کنند و شاخص بازارها با خاک یکسان شوند.


49- کرونا تحمیل «جدیت» به زندگی توام با «لودگی» و «کلبی مسلکی» انسان عصر«جامعه نمایش» است. جدیدت در فهم جهان، جدیت در موضع‌گیری، جدیت در پیگیری مطالبات، جدیت در همه‌چیز، حتی در شستن دست‌ها.


50-کرونا اگرچه که ما را جدی‌تر کرده است، اما بگذارید با مارکس شوخی کنیم:

مارکس میگفت «فیلسوفان تنها جهان را به شیوه‌های گوناگون تفسیر کرده‌اند. مسئله اما بر سر تغییر جهان است»، کرونا میگوید «انسانها تا کنون تنها جهان را به شیوه‌های گوناگون تغییر داده‌اند، مسئله اما بر سر تفسیر جهان است».

آری، ما اکنون نه به تغییر بیشتر، بلکه به تحلیل بیشتر نیازمندیم.


...


موخره:

این متن پرتاب چند ایدۀ خام و کلی در مواجهه با بحران عالمگیر کرونا بود و با توجه به وضعیت استثنائی ایران در جهان اعم از دیدگاه‌های عمومی مردمانش، حکومت استثنائی و ورودش به نبرد قدرت، تحلیل رابطه ایران و بحران کرونا، مستلزم متنی مستقل است که اگر فرصت شد، خواهم نوشت.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید