بوی پاییز، بوی ماه مهر، باز آمد بوی ماه مدرسه، بوی بازیهای راه مدرسه
برای خیلی ها اول مدرسه یعنی شور و شوق
برای خیلی ها هم ترس از مدرسه و ناظم میاد تو دهنشون
ولی برای من مدرسه لذتبخش بود، اول پاییز یه بوی خاصی داره که تو فصل های دیگه نیست، یه شور و شوقی داشتیم وقتی همه چیزمون نو بود. کیف، کفش، لباس، دفتر، کتاب و دوستان قدیمی و جدید
ما که اون موقع تازه رفته بودیم مدرسه، اگر کسی ازمون میپرسید در آینده دوست داری چکاره بشی؟ به قطع یقین و بالای 90 درصد می گفتیم خلبان، دکتر، مهندس
اصلا مگه به کمتر از اینا راضی بودیم
ای یادش بخیر، چه دورانی بود
دعواهای زنگ آخر، گچ و تخته سیاه، تصمیم کبری خانم و مهمونای کوکب خانم، راستی دهقان فداکار رو یادتونه، خانواده آقای کاظمی رو یادتونه؟ فکر کنم از نیشابور میخواستن برن کازرون.
الان دوره زمونه فرق کرده، داستان ها عوض شده، دفترا عوض شده، کیفا عوض شده، کتابا، حتی آدما هم عوض شدن، درس خوندن مجازی شده، دوستیا هم مجازی شده، دیگه کسی حوصله نداره فداکاری کنه، دیگه پتروسی نیست که مواظب مردمش باشه و بخاطرشون خودشو عذاب بده
حالا دلنوشته هامون عوض شده، مثلا یکیش همین دل نوشته، قبلا تو دفترای ساده با کاغذ کاهی مینوشتن و تازه باید مداد رو تیز میکردن و یا با خودکار مینوشتن و ترس اینو داشتن نکته اشتباه تایپی داشته باشن و غلط خوردگی داشته باشه و باز پاکنویس کنند، ولی الان من یه دفعه لپ تاپمو روشن میکنم و شروع میکنم به تایپ کردن، از سر دلتنگی یه دفعه یاد اول مهر افتادم و دوران مدرسه و شروع کردم به نوشتن
کیا یادشونه جلد کردن کتابا رو؟ اولش با نایلون جلد میکردیم که بسیار تمیز و یکدست میشد بعدا چسب پهن اومد. با اون چسب پهن ها جوری با حساسیت و دقت دفتران رو جلد می کردیم که انگار اگه یه چین خوردگی وسط چسب بیفته دیگه جایزه نوبل رو بهمون نمیدادن و بعدش که جلد آماده کتاب اومد که من فقط شنیدم ولی ازش استفاده نکردم چون دیگه تو دبیرستان از این قرتی بازیا نداشتیم
دفترمشق داشتیم با یه کاغذ بی کیفیت و کاهی که وقتی دفتر رو باز میکردی کل نفسمون بند میومد و دیگه نای دیکته نوشتن نداشتیم ولی الان دفتر مشق نهال رو میبینی آدم دوست داره بره از اول ابتدایی شروع کنه به درس خوندن، جلد طلق شده و سیمی شده با کاغذای با کیفیت خارجی و چاپ رنگی رنگی، بعد به ما میگن نسل سوخته این دهه هشتادیا و نودیا ناراحت میشن
صبح ساعت 7 و نیم باید تو برف که تا زانو آمده بود میرفتیم مدرسه، الان هوا یکم ابری میشه مدارس تعطیل میشه. یا اگر معلم مارا تو کوچه خیابون میدید دیگه روزگارمون سیاه بود. یا حق نداشتیم به عروسی و مهمانی بریم باید والدین میومدن اجازمون رو میگرفتم ولی الان اصلا مدرسه نمیرن که بخوان اجازه بگیرن
از این فاصله و خاطرات هرچه بگم باز کم گفتم، نمیدونم برای شما اول مهر چه بویی داره، شما با اومدن اول مهر یاد چی میفتید؟ شما چه خاطراتی از مدرسه دارید؟