من منتقد فیلم نیستم ولی زیاد فیلم میبینم و به فیلم و سینما علاقه زیادی دارم.
چند روز پیش به پیشنهاد یکی از دوستان فیلم intouchables (اینتاچبل) که ترجمه فارسی آن طرد شدگان بود را دیدم و خیلی لذت بردم و دوست داشتم مطلبی در مورد این فیلم بنویسم البته اگر بتوان گفت نقد فیلم.
و این فیلم نوعی تقابل است.
تقابل بین دو طبقه از جامعه. یکی ثروتمند و متمول و دیگری بیکار و بی پول و از طبقات محروم و هركدام به نوعى طرد شده از نگاه ديگرى!
هردو به نوعی از جامعه خودشان به دلایلی طرد شده اند و از خودشان راضی نیستند و هرکدام به دنبال رضایت از زندگی هستند و میخواهند زندگی بهتری داشته باشند.
فیلیپ با بازی عالی فرانچسکو کلوزت از بازیگران معروف فرانسه، فرد پولدار و درونگرایست که از گردن به پایین حسی ندارد و اصطلاحا معلول است.
دریس با بازی فوق العادی عمرسی که در آن سال جایزه بهترین بازیگر مرد فرانسه را برای بازی در این فیلم گرفت، فردی بی پول از طبقات محروم جامعه و مهاجر در فرانسه که برخلاف فلیپ برونگراست و خیلی درگیر آداب و رسوم نیست.
اين فيلم تقابل بین یک درونگرا و برونگراست.
فیلیپ درونگراست؛ اهل تفکر و نوشتن
اهل شعر و کتاب، اهل احساسات و درونيات و زیاد حرف نمیزند.
دریس برونگراست و زیاد حرف میزند. شوخ طبع است و براحتى با هركسى ارتباط برقرار مى كند حتی در سکانسی بطور خنده داری نقاشی میکند.
از جنبه آرکی تایپ هم اگر بخواهیم بررسی کنیم فیلیپ یک آپولو مرتب و بانظم و دیسیپلین خانوادگی قوی، در کنار دریس که یک هرمس_ آرس را به نمایش میگذارد با زبان بازی و شوخی و بى قيدى خود باعث جذابیت هر چه بیشتر این کاراکتر در فیلم می شود.
چند نکته که از فیلم می توان به خوبی برداشت کرد این است که وقتی ما به فیلیپ با معلولیت زیادش نگاه میکنیم، فکر میکنیم اگر ما مثل او می شدیم احتمالا زندگی ما دیگر معنایی نداشت. آنچنانکه برای فیلیپ اینگونه بود در اوایل فیلم، و بعد از آنکه با دیدن دریس چیزهای جدیدی در زندگی یاد گرفت و زندگی نزیسته خود را در دریس دید. حسی به او می گفت: دریس می تواند یک رفیق عالی باشد.
در سکانسی که یکی از دوستان فیلیپ به ملاقات او می آید و سعی در این دارد که فیلیپ صرفنظر کند از استخدام دریس، فیلیپ جمله جالبی میگوید که باعث میشود بیننده در فکر فرو رود و نگاه خود را به افراد معلول جامعه تغییر دهد.
فیلیپ می گوید:
او مثل بقیه نیست و نگاه ترحم آمیز به من نداره، از نگاه ترحم آمیز بقیه خوشم نمیاد.
مشکلی که بیشتر افراد دارای معلولیت جسمی از آن رنج میبرند. نگاه ترحم آمیز مردم نسبت به آنها که هر بار معلولیت را به آنها یادآوری می کند.
نکته جذاب دیگر فیلم دو طرد شده بود از دو طبقه متفاوت اجتماع که کامل متضاد همدیگر هستند و به نوعی میتوانند همدیگر را تکمیل کنند یعنی هر کدام زندگی نزیسته ای دارند که در طرف مقابل دیده می شود.
در روانشناسی ما بحثی را داریم بعنوان زندگی نزیسته؛ که می گویند انسانها زمانی که سن شان بالاتر می رود بابت کارهایی که انجام نداده اند حسرت می خورند و میخواهند متفاوت تر از قبل زندگی کنند جوری که قبلا زندگی نکرده اند، دریس دقیقا همان زندگی نزیسته فیلیپ بود که باعث شد فیلیپ تمام معلولیت خود را فراموش کند و شروع کند به لذت بردن از زندگی و به ما نشان دهد که اگر تمام مشکلات هم به ما روی بیاورند باز هم بهانه هایی برای زندگی کردن وجود دارد.
نکته دیگری که میتوان اشاره کرد به کامل نبودن انسانهاست که ما انسان ها کامل نیستیم مخصوصا در کسب و کار، یعنی همه چیز را نمیدانیم و وقتی بخواهیم بهتر شویم و پیشرفت کنیم بهتر است کسی در کنارمان باشد که ما را کامل کند و از دید دیگری به موضوعات نگاه کند دقیقا مثل دریس که از دید دیگری به نقاشی ها و حتی اپرا و مراسم تولد نگاه میکرد و باعث شد فیلیپ با نگاه های دیگری هم آشنا شود یعنی موضوع را از جنبه دیگری بررسی کند از دید یک فرد عادی جامعه که با رسومات اشرافی او آشنا نبود.
در قسمتی از فیلم که دریس نقاشی میکشد، البته به قول خودش هنرمندانه و بعد فیلیپ نقاشی را به قیمت بالا میفروشد. به ما این نکته را نشان می دهد که ما انسان ها بیشتر درگیر القاب و عناوین هستیم چون مطمئنا اگر به خریدار گفته میشد که خدمتکار خانه که یک سیاهپوست از طبقه پایین جامعه است این نقاشی را کشیده یک دلار هم بابت آن پرداخت نمیکرد ولی وقتی فیلیپ گفت او یک کلسیون نقاشی در لندن دارد باعث شد فرد خریدار فکر کند حتما نقاشی یک معنای نهفته دارد.
در انتهای فیلم اگر توجه کرده باشیم دریس فردی منظم تر میشود یعنی زندگی فیلیپ بر او تاثیر گذاشته و سعی میکند تا حدودی مبادی آداب رفتار کند و همچنین فیلیپ قدری بی پروا تر شده که سعی میکند از زندگی خود لذت ببرد و خیلی درگیر رسومات غیر ضروری نباشد.
سخن را کوتاه کنم، گرچه می توان ساعت ها در مورد این فیلم بحث کرد مخصوصا برای فردی مثل من که زیاد فیلم میبیند.
همه ما بعنوان یک انسان به یک دوست، همدم به یک رابطه و ارتباطات نیاز داریم چه پولدار باشیم، چه بی پول. فرقی نمی کند معلول باشیم، یا دست و پای قوی داشته باشیم.
به هر صورت همه ما بهانه هایی برای زندگی کردن نیاز داریم، خیلی از این بهانه ها در اطراف ما هستند و شاید ما به آنها توجهی نداریم و شاید هم به شخصی مانند دریس نیاز داریم که بیاید و تلنگری به ما بزند تا چشمان مان را باز کنیم و تمام بهانه های زیبای زندگی خود را ببینیم.