این روزها که در حال مطالعه کتاب نبرد من نوشته آدولف هیتلر هستم بعد از خواندن چندین فصل با اندیشه های هیتلر آشنا میشوم و فکر میکنم، چگونه یک فرد هنرمند، اهل مطالعه و دانش می تواند به دیکتاتوری سنگ دل بدل شود که نامش مترادف با رعب و وحشت است.
در کتاب خد هیتلر به این موضوع اشاره می کند که او میخواسته نقاش شود و از همین طریق هم امرار معاش میکرده و همچنین معماری خوانده بود.
در کل هیتلر فکر میکرد در زمینه های هنر خیلی میتواند بهتر فعالیت کند و از این طریق به موفقیت هایی برسد و شاید در اوایل کتابش اگر او را نشناسید هیچ گاه شما فکر نمی کنید این فرد به یک سیاستمدار مخوف تبدیل شود که جنگی تمام عیار در دنیا به راه بیندازد.
به اقتضای تخصص من که در زمینه بیزنس است و همچنین چندسالی است کتاب هایی در باب توسعه و شکست ملت ها میخوانم به این موضوع بسیار توجه میکنم که مدیریت یک بیزنس بزرگ بی شباهت به رهبری یک ملت و کشور نیست.
چه میشود که رهبرانی بزرگ با اندیشه هایی خوب خود را به سمت نابودی می کشانند؟
چون بسیار سابقه نوکیا را مطالعه کرده ام و این شرکت هم یک بیزنس موفق است که دنیا را گرفته بود مثل هیتلر، برایم جالب بود که چه جالب در یک نقطه هردو این ها با هم مشترک هستند.
چندین سال پیش مصاحبه ای از مدیر نوکیا خواندم در همان بحبوحه فروش نوکیا به مایکروسافت. او به این نکته اشاره داشت که نوکیا به یک امپراطوری تبدیل شده بود و مدیران ما در هر بخش صاحب یک قلمرو بزرگ در این امپراطوری بودند که هرروزه مورد توجه رسانه ها قرار میگرفتند.
طبیعی است که هیچکس نمی خواهد این جایگاه را از دست دهد و همچنین او گفت اشتباه ما این بود که خط قرمز برای مدیران ترسیم میکردیم که باید این کار بشود وگرنه خطر اخراج را در پی دارد و آنها هم به دلیل اینکه این تخت پادشاهی را دوست داشتند خیلی تمایلی به رساندن خبر بد و پیشرفت اندروید و آی او اس را نداشتند.
به تصویر بالا نگاه کنید خود به ما نشان می دهد که شرکت در آن زمان چه عظمتی داشته و برند اول دنیا در زمینه موبایل بوده است.
طبیعی است که مدیران میانی در این شرکت تمایلی به از دست دادن جایگاه ندارند و وقتی می دانند با دادن خبرهای واقعی امکان دارد جایگاه شان به لرزه در بیاید مطمئنا سعی میکنند که خبرها را به صورت دیگری مخابره کنند در دفتر مدیرعامل.
البته موارد بسیار دیگری هم میتوان اشاره کرد برای ورشکستگی نوکیا که از حوصله این مقاله خارج است.
مدیرعامل نوکیا یکی از اصلی ترین دلایل شکست در آن مصاحبه را همین امپراطوری و فرهنگ ترس در آن که خط قرمز برای مدیران ترسیم میکردند اشاره کرد.
هیتلر هم به همان شکل امپراطوری بزرگی ساخته بود و البته همانطور که ما در کشور خودمان مشاهده می کنیم انقلاب ها در طول سال و انسان ها و حتی رهبران و سردمداران همان انقلاب ها از نظر شخصیتی بسیار عوض می شوند. هیتلر هم از این قائده مستثنی نبود.
اما داشتن قلمرو و قدرتی بزرگ او را بسیار متوهم کرده بود مانند نوکیا و اینکه فرهنگ رعب و وحشت، چاپلوسی و از دست ندادن جایگاه در آن قلمرو جای خود را داشت.
رهبران و فرماندهان جنگی هیتلر به دلیل ترسی که از خود شخص هیتلر و از دست دادن جایگاه شان داشتند خبرهای واقعی را مخابره نمیکردند و همیشه دوست داشتند که مورد توجه شخص اول باشند.
این موضوع سبب شد دولت و حکومت هیتلر هم از داخل و هم از بیرون تضعیف شود درست مانند نوکیا.
مدیریت یک سازمان بزرگ و همچنین حکمرانی بر یک ملت به جهاتی شبیه به همدیگر هستند و به نظر من هر دو این موارد هنر خاصی می خواهد.
صرفا مدیر یا حکمران دیکتاتور بد نیست همانطور که ما در قدیم پادشاهان قدرتمندی داشتیم که همان سیستم دیکتاتوری را داشتند ولی موفق بودند و یا شرکت اپل در منابع زیادی به دیکتاتوری استیو جابز اشاره میشود که او هم توانسته برندی بسیار قدرتمند بسازد.
اما این که بدانید چگونه با آنها برخورد کنید بسیار مهم است یعنی هنر ارتباط گرفتن با زیر دستان و مدیران میانی را داشته باشید و فرهنگ رعب و وحشت ایجاد نکیند زیرا این فرهنگ به مرور برای شما مشکل آفرین میشود و از درون سازمان را ویران می کند.
داشتن فرهنگ وحشت و کشیدن خط قرمز و لرزاندن جایگاه افراد صاحب قدرت در این سیستم یکی از اصلی ترین دلایل افول است که اگر هنر مدیریت این موارد را نداشته باشیم باید منتظر پایانی دراماتیک باشیم.
(اگر نظری نسبت به این نوشته دارید حتما کامنت کنید، خوشحال میشوم با اشتراک نظریات خود در این مقاله به دانش من و بقیه بیفزایید.)