ویرگول
ورودثبت نام
Paria61
Paria61
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

رویایی که به واقعیت تبدیل شد!

رویایی که به واقعیت تبدیل شد!

جاهایی که اونها را فقط در کتاب ها خونده بودم، رویا نبودن! واقعیت داشتن!

باورکردنی نبود! تغییر سبک زندگی؛ رهایی از شلوغی های شهر؛ دغدغه های ذهنی و خیلی چیزهای دیگه که باعث تنش و استرس بودن...

درسته! می خوام درباره یه سفر پرخاطره براتون حرف بزنم...

"من به آنجا رفتم و بازگشتم.."؛ خاطره های خوب و دستان پر، همون چیزی که مسیر زندگی منو عوض کرد. ممکنه این برای خیلی از شما باور نکردنی باشه. شایدم فکر کنید فقط تصورات و خیالاته! اما این طور نیست! واقعیت داره!

زندگی من با یه سفر کوتاه عوض شد...

اجازه بدید که براتون بگم چیشد و چه اتفاقی افتاد..


به کتاب خوندن خیلی علاقه داشتم

وقتی وارد دوره تحصیلی راهنمایی در مدرسه شدم همیشه به سراغ کتاب های علمی و تخیلی می رفتم. موضوعاتی که به موضوعات علم و فضا و چیزهای عجیب و ناشناخته مربوط بودن حسابی توجه منو جلب میکردن.

همیشه دلم می خواست که جاهایی را که در کتاب ها توصیف میکنن از نزدیک ببینم.

رویاپردازی، ذهن و روح منو جلا می داد... دلم می خواست مناظر جذاب کوهستان، جنگل های سرسبز، دشت های وسیع و چمنزارها را که فقط دربارشون خونده بودم از نزدیک ببینم.

این آرزوی من بود!

شاید تعجب کنید اما آرزوی من بود که یه کلبه جنگلی داشته باشم و بتونم هر روز از طبیعت انرژی بگیرم...

می تونستم با یه جستجوی ساده، بهترین مناظر شمالی ایران را پیدا کنم.

فقط کافی بود در اینترنت جستجو کنم. باید دست به کار می شدم....


مازندران، شاهکار آفرینش بود!!

می دونید چرا به استان مازندران علاقه مند شدم؟ داستانش مفصله!! ماجرا از یک متن ادبی شروع شد...

می خواستم مثل کتاب هایی که می خوندم متن ادبی بنویسم. برای این کار باید با اسامی بهترین شهرهای شمالی آشنا می شدم..

شروع کردم به جستجو کردن....

"بهترین شهرهای مازندران"؛ "جاذبه های گردشگری مازندران"؛ "جاذبه های گردشگری گیلان"؛ "جاذبه های گردشگری شمال"؛ "سفر به شمال" و ...

منابع، خیلی خیلی متنوع و جذاب بودن...

جرقه علاقه من به مازندران از همین قسمت شروع شد!

در بین همه متن هایی که جستجو می کردم یک لینک مهم در نتایج گوگل، نظرم را به خودش جلب کرد.

"بهترین شهر شمال برای مسافرت و زندگی"... avalkhune.com....! این چیزی بود که در لینک اول گوگل منو به خودش جلب کرد. فرصت را از دست ندادم. وارد سایت شدم. معرکه بود!!!

یه سایت املاک. بی عیب و نقص. مقالات جذاب در مورد معرفی شهرهای مازندران و جاذبه های گردشگری اونجا پیدا کردم. اونقدر جذاب بودن که نتونستم به راحتی سایت را ترک کنم. دیگه کم کم داشت موضوع مورد علاقه خودم از یادم می رفت...

من می خواستم یه مطلب ادبی در مورد زیبایی های شمال بنویسم در حالیکه مجذوب مازندران شده بودم.....!

این فقط یه سمت ماجرا بود...

وقتی به خدمات سایت نگاهی انداختم فهمیدم اینجا همونجاست که من می تونم رویای خودم را به واقعیت تبدیل کنم! یه کلبه جنگلی در دل کوهستان با نمایی حیرت انگیز از درختان جنگل!!

منظره ای که آرامش خاصی را به من می داد!

من تونستم متن ادبی خودم را بنویسم اما فکر خرید ویلا در شمال با نمایی رو به جنگل منو رها نکرد! هرگز منو رها نکرد....!


چطور ویلای جنگلی خریدم؟

چند ماهی را با خودم کلنجار می رفتم. رویای داشتن ویلای جنگلی همیشه با من بود. روزها مشغول کار بودم و هنوز و هنوز به خرید ویلا فکر می کردم. خیلی دلم می خواست یکی از اون ویلاهایی را که عکس و ویدیوهاش را دیده بودم داشته باشم.

با خودم گفتم شاید اگه یه مشاوره با کارشناس های املاک اول خونه داشته باشم بهتر با شرایط خرید و قیمت ها و امکانات ساختمان ویلاها آشنا میشم. باهاشون تماس گرفتم. کلی صحبت کردیم. اون ها با روی خوش و بسیار مودب و با احترام، هر چیزی را که من نیاز داشتم به من راهنمایی کردن.

این صحبت ها مقدمه ای بود که من به مازندران سفر کنم و یک قدم به خرید ویلای دلخواهم نزدیکتر بشم.


سحر و جادوی طبیعت دلفریب مازندران! رویای دیرینه من بالاخره به واقعیت تبدیل شد!

وقتی وارد شهر آمل شدم آب و هوای مطبوع و گرمای خورشید، خیلی به دلم نشست. حال و هوای دیگه ای داشت. من در یک شهر صنعتی و شلوغ زندگی می کردم. طبیعی بود که وقتی وارد یک شهر شمالی خوش آب و هوا می شم خیلی سر ذوق بیام...

شهر آمل و چمستان، جنگل های زیبایی داشتن. جاذبه های گردشگری که تا حالا در عمرم ندیده بودم. من سفرهای زیادی به جاهای مختلف داشتم اما اینجا برای من یه جای خاص بود! دوستش داشتم!

به سمت آدرس املاک اول خونه حرکت کردم...

دوستان عزیز در دفتر املاک اول خونه منو به بازدید از چند تا ملک بردن. قیمت ها را دقیقاً برام توضیح دادن. من بهشون گفتم که ویلای جنگلی میخوام. البته باید بگم که بهترین ویلای ساحلی را هم می تونستیم اونجا پیدا کنیم. اما خب من جنگل و کوهستان را دوست داشتم...

بعد از اینکه چند مورد ویلا را با هم از نزدیک دیدیم، بالاخره ویلای کوچیکی که دوست داشتم را انتخاب کردم. میخوام براتون بگم ویلای من چطور بود...


ویلای جنگلی من...

ویلای جنگلی که خریدم حدود 250 متر بود. نمای زیبایی به جنگل داشت. کافی بود روی بالکن بایستی تا پوشش انبوه جنگلی را در دوردست ها، با شکوه هر چه تمام، تماشا کنی.

ویلای من قواره اول جنگل بود. فاصله کمی با جنگل داشتم. اگه می خواستم چند دقیقه ای گردش کنم می تونستم پیاده برم سمت جنگل.

چه چیزی بهتر از این که صبح ها با صدای گوش نواز پرندگان از خواب بیدار بشم؟! وقتی عصر می شد می تونستم صدای حرکت باد را از لابه لای درختان جنگل بشنوم...

این منظره ها منو به یاد همه اون چیزهایی می انداختن که در کتاب ها خونده بودم...

اول خونه به من کمک کرد از دنیای خیالی کتاب ها بیرون بیام و وارد سرزمینی بشم که آرزوی اونو داشتم...

برای دوستان خوبم در املاک اول خونه همیشه شادی و موفقیت را آرزو می کنم...

شما هم فرصت را ازدست ندید!

رویاهاتون در یک قدمی شما هستند! کافیه درست عمل کنید!

گردشگریسفر به شمالخرید ویلا در شمالچمستانجنگل سیسنگان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید