انیمیشن Klaus یک اثر کاملا متفاوت محصول کشور اسپانیا به کارگردانی سرجیو پابلوس رییس است.این کارگردان آثار موفق چون سری من نفرت انگیز و مینیون ها را در کارنامه خود دارد.این انیمیشن که محصول شبکه نتفلیکس است در سکوت خبری ساخته شد و با یک روایت درست تبدیل به یکی از موفق ترین آثار سینمایی شد.انیمیشن کلاوس به همه نشان داد که انمیشن فقط جلوهای رایانه ای نیست بلکه با سایر اجزا هم می شود یک انیمیشن خوب تولید کرد.
خلاصه داستان : در مورد شخصیتی به نام جسئر با صدائیشگی جیسون شوارتزمن است که به عنوان بدترین دانشجوی آکادمی پست شناخته می شود و در جزیره ای یخ زده بالای قطب شمال مستقر می شود. این مکان جایی است که مردمانش به سختی با همدیگر صحبت می کنند و کلمات در بین احساسات آن ها نسبت به یکدیگر شکست می خورد. جسپر وقتی می خواهد که شخصی به نام آلووا را به منظور ایجاد اتحاد در بین مردمان شهر پیدا کند، شکست می خورد و عوض آن به سراغ پیرموردی به نام کلاوس با صدا پیشگی جی کی سیمونز برنده جایزه اسکار می رود. او به تنهایی زندگی و با مهارت اسباب بازی های زیبایی را درست می کند. او نجیب زاده ای است که اسباب بازی های زیادی در خانه اش دارد و روزی از روزها جسپر از او می خواهد که اسباب بازی های خود را اهدا کند و وی هم وظیفه تحویل دادن آن ها به عنوان مامور پست را داشته باشد…
سرجیو پابلوس که بیشتر بعنوان داستان و فیلمنامه نویس انیمیشن مشغول بوده است و حالا برای اولین بار عهده دار کارگردانی یک انیمیشن شده است.همین تجربه فیلمنامه نویس و داستانی او,کمک زیادی کرده است که یک داستان متفاوت با یک فیلمنامه خوب را در انیمیشن Klaus شاهد باشیم.داستانی را شاهد هستیم که پیش زمینه های بابانوئل میپردازد و از هیچ پیش زمینه تخیلی استفاده نمی کند که برای ما بسیار باور پذیرتر و متفاوت تر از همیشه است.اولین خلاقیت اثر را زمانی می بینیم که کارگردان از قصه های کریسمس گونه دوری می کند و با نمایش یک فضای متفاوت از شخصیت یک پستچی تنبل به ما یک داستان متفاوت را ارائه می کند. “کلاوس” نه از استدلال های تخیلی برای روایت افسانه بابانوئل استفاده میکند و نه با بازنمایی او به عنوان پیرمردی صرفاً مهربان و بیغم وغصه او را تبدیل به شخصیتی تک بعدی میکند.بابانوئل در درجه اول یک انسان است؛ پیرمردی که به دوراز اجتماع، نجاری میکند و در خلوت خود، دردها، غم ها و رازهایش را در سینه پنهان کرده است و قیافه ی خشن او شباهتی به بابانوئلهای خندان همیشگی نداردروایت انیمیشن کلاوس یگونه ای است که برای بیننده جذاب و گیرا است.
داستان انیمیشن Klaus در جزیره ای است که می شود بعنوان مهد دشمنی و کینه در جهان شناخته شود.کینه ای که در بین مردم نهادینه شده و تمامی مردم و کودکان را در بر گرفته است.در این جزیره دشمنی به حدی است که مردم فرصت فکر کردن , تحصیل و حتی عشق ورزیدن ندارند و در پیله ی سنت خود مانده اند.این جزیره در انیمیشن کلاوس یک شخصیت جداگانه دارد که به خوبی به آن پرداخته شده است و به خوبی سنت های پوسیده و کودکان معصوم و مردم بی فکر را به ما نشان می دهد.نکته ی کنایه آمیز فیلم این است که شخصیت کلاوس به بچه های خوب کادو می دهد و کودکان دست بکار شده و سعی در خوبی کردن به دیگران می شوند,کنایه بزرگ به این دارد که هیچکس به جز خود افراد نمی توانند وضعیت جامعه ای را بهتر کنند.انیمیشن کلاوس یک کمدی سیاه را در خود دارد که باعث می شود ارزش اثر دوچندان شود و آن را تبدیل به اثری برای همه سنین و نه فقط قشر کودکان میسازد.
در انیمیشن Klaus یک شخصیت پردازی بسیار خوب را شاهد هستیم تا جایی که در طراحی ظاهری کارکترها هم شاهد این موضوع هستیم.شخصیت جاسپر که یک پستچی تنبل و راحت طلب است که در ناز و نعمت بزرگ شده و کنایه ای به جوان امروزی دارد که با همه ی امکانات زندگی را در پوچی به سر میبرند.در مقابل شخصیت کلاوس را مشاهده می کنیم که کارکتر بزرگ و خود ساخته ای است و بخاطر قلب خوبی که دارد از جامعه ی پر از کینه و نفرت دور افتاده است.یکی دیگر از شخصیت های فیلم، دختری غریبه به نام مارگو است که نه ما و نه جاسپر هیچ وقت زبان او را متوجه نمی شویم و به نوعی میتوان گفت که هیچ دیالوگی در فیلم ندارد.رابطه ی او و جاسپر با بالغ شدن چاسپر شدیدتر می شود و علاقه ی خاصی بین آن دو شکل میگیرد.این رابطه عشق و محبت یک رابطه فرازبانی و منطقه ای است زیرا هیچ یک تا آخر انیمیشن از روی زبان متوجه نیت یکدیگر نمی شوند و بیشتر از روی عشق با هم ارتباط برقرار می کنند.انیمیشن Klaus با اینکه پیام های اخلاقی بسیار زیادی دارد اما به هیچ وجه در دام کلیشه نمی افتد و برای بیننده روایت تا آخر داستان جذاب است.
انیمیشن Klaus به دنبال احیا کردن سبک دو بعدی در انیمیشنها بوده و توانسته از منظر فنی این کار را به نحو احسن انجام دهد و از حیث هنری نیز چشمنوازی را به مرحله بینظیری برساند. کلاوس در یک سرزمین تاریک و برفی روایت میشود و از این حیث فیلمساز توانسته اتمسفر حاکم در این سرزمین را به خوبی در قاب تصاویر و نقاشیهای کار نشان دهد و فضای اسمینبرگ را به درستی دربیاورد. ذره ذره تغییراتی که این شهر پیدا میکند به مخاطب نشان داده شده و شور و نشاطی که زیرپوستی قرار است وارد شریانهای شهر و مردمش شود، به وسیله رنگپردازیهای مناسب به مخاطب القا میشود. مساله نورپردازی در اینجا به شدت زیبا کار شده و به زیبایی نشان داده میشود و تیم سازنده برای در آوردن این نورپردازی زحمات زیادی محتمل شده تا از دل یک اثر دو بعدی، نورهایی شبیه به آثار سه بعدی خروجی پیدا کند.
پایان بندی فوق العاده احساسی داستان هر بینندهای را، چه غربی و چه شرقی، درگیر خود میکند. و در اینجا دیگر بابانوئل متعلق به یک منطقه خاص نیست و متعلق به همه ی کودکان است. در نقطهی اوج پایانبندی، صدایی از پشت بام به گوش میرسد، جاسپر از خواب می پرد و با اشتیاق به سقف چشم می دوزد؛ هم چنان چشم انتظار دوست قدیمی خود. “کلاوس” با وفاداری به افسانه بابانوئل به پایان میرسد؛ این کار را با ورود به حیطه ی تخیلِ کودکانه انجام نمی دهد بلکه خیلی منطقی، انسانی و خوشبینانه از ما میخواهد که بازگشت پیرمردی قرمز پوش و مهربان را از دنیایی دیگر در شب سال نو باور کنیم.این حجم از واقعیت در یک داستان کاملا تخیلی بی نظیر است و با منطق توانسته به ما یک نتیجه تخیلی بدهد که به شدت باور پذیر است.در حقیقت انیمیشن Klaus افسانه بابانوئل را به یک داستان تبدیل می کند.
شبکه نتفلیکس با این تولید این انیمیشن نشان داد قرار است گام های محکمی را در زمینه ی کودکان بردارد.شبکه نتفلیکس بصورت تدریجی اما مستمر در حال تبدیل شدن به یک غول استدیو است و می خواهد بصورت مستقل در مقابل سیستم هالیوود ایستادگی کند.آثار شاخصی چون سریال Stranger Things و فیلم The Irishman که در این سال ها تولید شده است خود نوید این موضوع را میدهد.بررسی ها نشان می دهد که نقدها نسبت به انیمیشن Klaus بسیار مثبت بوده و می توان به جرات آنرا بهترین انیمیشن سال ۲۰۱۹ نامید که بصورت مشهود مورد بی مهری آکادمی اسکار قرار گرفته است.مطمئنا دیدن انیمیشن کلاوس بسیار لذت بخش خواهد بود و از آن دست آثاری است که تا مدتها در یادها خواهد ماند.
منبع : نقدیو