ویرگول
ورودثبت نام
Zahra Naghiei
Zahra Naghiei
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

برسد به دست شهید رضا سلمانی


بسم الله الرحمن الرحیم

شهید رضا سلمانی شهید دانشگاهمونه. سال ۸۷ در دانشگاه به عنوان شهید گمنام تدفین میشن و سال ۹۳ احراز هویت میشن.

روزایی که میرم دانشگاه، میرم پیشش. کنارش میشینم، روی سنگ قبر با دست یه تقه میزنم که بهم توجه کنن و یه فاتحه هم میفرستم که مطمئن شم حتما داره بهم توجه میشه.

خیلی مطمئنم که شهدا الان خیلی اوقات فراغت ندارن و کلا موجودات بیخیالی نیستن. و الانم دارن فکر میکنن که اون بنده خدایی که کارش گیره و کمک میخواد رو چه جوری مشکلش رو حل کنن.

فلذا یکی از روتین های روزایی که میرم دانشگاه اینکه میشینم کنار شهیدمون و گزارش گیر و گور و اتفاقات پروژه ام رو میگم.اینکه الان دارم رو کدوم قسمتش کار میکنم و چه قسمتی ذهنم‌ رو مشغول کرده و اینکه میخوام چی کار کنم و اینطوریه که شهیدمون بیشتر از هر کسی در جریان روند پروژه ام هست ?

ته اش هم چیزایی که بابتش نگرانم یا خوشحالم یا دوست دارم اتفاق بیفته رو میگم و محض ایجاد دوستی و صمیمیت بیشتر با شهید عاقبت بخیر شده، یه دعایی رو میخونم و ثوابش رو به ایشونم پیشکش میکنم‌.


و خیلی حس جالبی داره... حس دوستی با آدمی که خیلی مهمه، یه گوشه دانشگاه هست که هر وقت بری، اون آدم مهم اونجا هست و بهت گوش میده و برای حل شدن گره هات تلاش میکنه..‌.مطمئنم که روز دفاع پروژه ام میان.حتی اگر هیچ کس هم نیاد ،مطمئنم شهیدمون میاد.❤️


امروز این رو به مناسبت احراز هویت شدن این شهید می نویسم.

۳۱ شهریور سالگرد احراز هویت شدن شهیدمونه و این نوشته رو برای یادبود این روز مینویسم. به نظرم تو رفاقت این کمترین کاریه که میشه کرد.



پروژه ارشددانشگاه امیر کبیرشهیدصمیمیتاوقات فراغت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید