<<باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی >> این شعر را جلسه ششم کلاس برایمان خواند او تنها استادی بود که مباحث حسابداری خشک صنعتی را با شعر برایمان توضیح میداد گویی که انگار آمده ای کلاس شعر،من از کودکی ریاضی و محاسباتم افتضاح بود اما حالا جوری که او تدریس میکرد من همیشه بالاترین نمره ها را داشتم و صبح ها تا ساعت 3 بعد از ظهر انتظار کلاسش را میکشیدم آن روز یعنی همان جلسه ششم از او درباره اینکه چگونه میتوانم با کارخانه مدنظرم ارتباط داشته باشم پرس و جو کردم و او برایم شعر بالا را خواند، او تنها استادی بود که ما درسش را درست میفهمیدیم اما به نظرم هرچیزی با چاشنی ادبیات قابل فهم تر و زیباتر میشود. از آن روز هر زمان که به یک موقعیت بهتری می اندیشم این شعر برایم تداعی میشود و تلاشم دو چندان .