Naghmeh.Ilbeigi
Naghmeh.Ilbeigi
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

همون جایی که هستی وایسا !

همون جایی که هستی وایسا ببینم!

اینم چراغ راهنمای مرزی! حالا وایسا که چراغ قرمزه! بوق بوقققققققق
اینم چراغ راهنمای مرزی! حالا وایسا که چراغ قرمزه! بوق بوقققققققق

بله، بله با خود ،خود، تو هستم! آمدم چند کلام با تو صحبت بکنم. و ازت می خواهم که همان جایی که هستی بی ایستی!

حالا سوال اینجا پیش می آید که چه زمانی می شود این جمله را به کار می بریم؟ شما را نمی دانم ولی اولین گزینه ی من پلیس است. عین آن فیلم ها که ناگهان می گوید:" ایست! همان جایی که هستی وایسا یا بایست!" یا مثلا از کلمه ی وایسا وقتی استفاده می کنیم که کسی عجله دارد.

اما بزرگترین جایی که باید آن را بر زبان بیاوریم، نمی آوریم. و از این جمله استفاده نمی کنیم.

همون جایی که هستی وایسا!

زمانی که کسی از خط و مرز های ما عبور می کند. اکثر آدم های یک مرزی برای خودشان دارند. آیا دیده اید که می گویند "پاتو از گلیمت دراز تر نکن" ؟ خب این به همین معناست. یعنی از مرز های من نباید رد بشوی! من از مرز های شما آگاه نیستم. اما می توانم به جرئت بگوییم که من یک مشکلی دارم و از جمله ی همون جایی که هستی وایسا، استفاده نمی کنم.

احساس می کنم مسخره هستم اگر بگویم، بله این خط قرمز من است. می دانم قرار است بعضی از نوجوانان به خط قرمزم بخنده اند و حتی بیشتر مرا دست بیاندازند. پس از گفتن چه سودی حاصل است؟

دومین سوالی که پیش می آید مربوط به این است که چطور مرز های خودمان را مشخص کنیم و به دیگران نشان بدهیم؟مگر نمی گوییم باید از روی رفتار و نوع صحبت مان مرز هایمان را مشخص کنیم.

پس چرا وقتی می خواهم مرز هایم را بیان کنم، وقتی می خواهم محدوده ی خودم را مشخص کنم، لال می شوم؟

بیاید کمی بررسی کنیم!

1- چقدر آن مرز برایمان پررنگ است؟

بعضی از مرز های ما آنقدر پررنگ هستند که حاضر هستیم رگ مان را هم بزنیم که بگوییم:" نه! فلان بهمان! تو حق نداری لوبیا عدسی لالا( نمی خواستم از کلمه ی فلان و بهمان مجدد استفاده کنم این شکلی شد! ) مدلی حرف بزنی و..." برای این مرز ها از جان مایه می گذاریم تا کسی آنها را رد نکند.

اما یک سری از مرز ها هم هستند که با تمام توان مان سعی می کنیم آنها را نشان بدهیم اما باز هم زمانی است که نمی توانیم نشان بدهیم این مرز ماست. و گاهی اجازه می دهیم قاچاقی ها از آن رد بشوند. و این بستگی دارد آن مرز چقدر مهم باشد و به چه تعداد قاچاقچی اجازه می دهیم که از آنجا رد شود؟ به 2 نفر؟ به 10 نفر؟ به 100 نفر؟

2- اشخاص و نوع برخورد با آنها

یکی از موضوعاتی مطرح است اینکه فرد مقابل ما کیست؟ چه نقشی در زندگی ما دارد؟ چه قدر به گفته های او اهمیت می دهیم؟ چقدر دوستش داریم و برایمان مهم است؟ و...

مثلا بعضی از افراد آنقدر برایمان بی اهمیت و ناچیز هستند که برایمان مهم نیست که اگر آن مرز را رد کنند یا بکنند. مثلا چه اهمیتی دارد که او این مرز را رد کرده، در هر صورت آن فرد برای من بی اهمیت است.

اما اگر یکی از اشخاص مهم زندگیم که از این مرز هم از قضا خبر دارد، با تمام قوایش آن را رد کند چی؟ به چه حقی؟ اینجاست که گیس و گیس کشی راه میفتند.

حتی گاهی هم هست که با توجه به فرد مقابل پاسخ می دهیم. مثلا من ناراحت می شوم، اما به روی فرد نمی آورم. چون می دانم آن مرز من برایش هیچ اهمیتی ندارد.

پس در آخر بستگی به آدمش دارد!

3-چقدر در نشان دادن آن مرز کوشا بودیم؟

و آخرین نکته مربوط به این است که چقدر تلاش کردیم که به بقیه آن مرز را نشان بدهیم. اگر هیچ تلاشی نکرده باشیم و کسی از آن مرز خبر نداشته باشد که اصلا جمع کنید از زمین برید! مثل این است که یک کشور بدون هماهنگی ناگهان بین دو کشور مرز بکشد و بگوید:" این مرز من است و از اول اینجا بوده!"

خب عزیز من! قبل از آن باید هماهنگی انجام دهند و قرارداد هایی بنویسند که آن مرز را تایین کنند.

کلام آخر:

من هرچقدر هم که به این سوالات فکر می کنم بیشتر گیج می شوم. باز هم نمی دانم، جلوی آدم ها چگونه رفتار کنم، چگونه مرز بندی کنم و یا حتی چه مرز هایی داشته باشم. با این وجود، دلم می خواست بنویسم. دلم خواست خالی بشود.

ممنون که تا اینجا بودید!

مرزروابط اجتماعی
یک دختر هستم که دنیای در ذهنم ساختم و با هر پست به کمی از اون سفر می کنم البته عاشق انیمه هستم و یک اتاکو هم هستم و همچنین یک ENFP واقعی! من یک استی هستم!(SKZ)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید