یک. خانم نون، صبح روز 25 فروردین، با دستخط نسبتا درشتی روی تختهی داخل اتاقش نوشت: لیست کارهای ناتمام!
••
?
دو. خانم نون روز ۲۸ فروردین، لیست را بالا و پایین کرد و زیر نوشتهی روی تخته اضافه کرد: یکهفته زمان دارم.
••
?
سه. ظهر روز ۲۹ فروردینماه، بهطرز غیرقابل باوری دوست قدیمی و وفادار خانم نون، با قدرتی مثالزدنی بر وی وارد شد، دیسک کمر! و خانم نون در یکلحظه از درد خشک و سپس ناباورانه سعی کرد که هضم کند شرایط را.
••
چهار. مهمان وفادار عجیب برگشته بود و شب منتهی به شنبه ۳۰ فروردین، با تمام قوا، خاطرات از ذهن رفتهی ۱۳ آبان ۹۳ و درد افتضاحش رو برای خانم نون بازآفرینی کرد.
••
?
پنج. خانم نون نمیتونست خیلی تکون بخوره. نگاهش افتاد به نوشته ی روی تخته :
" کارهای ناتمام "
و خب تقریبا خندید.
خندید که همیشه نیمهای در زندگی هست که نادیدنیست اما انگار باید براش مهیا بود.
••
?
شش. روزهای پایانی ۳۵، برای خانم نون نشونههای زیادی داشت. سوای تمام اتفاقات اطراف، خانم نون باز برگشت به روزگار افقی! به حداکثر ۲۰٪ توانایی .
خانم نون فکر کرد به معنی کارهای ناتمام. به توانایی. به زندگی. به معنا. به ۳۵.
••
?
هفت. خانم نون از مرور ۳۵ فهمید خوشبخته و بسیار شاکر. فهمید خیلیوقتها اونکار ناتموم، مرور و نگاهکردنه و شکر کردن بابت تمام قدمهایی که برداشته. خانم نون در اینیکهفته، بسیاری از اون نیمهای رو که در تصویر ذهنیش انگار واضح نبود پازلش، دید.
••
?
هشت. خانم نون، من هستم. من و همهی ما!
••
?
نه: روزهای سیوپنج سالگی طعم شیرینی داشت برام. بهتر بگم گاهی گس و گاهی شیرین. بسیار آرومتر از هر زمانی بودم، خیلی از رویاهام رو ساختم و زندگی کردم و برکت زندگیم، همراهی با رویای افرادی بود که به رویاشون ایمان داشتن و کنارشون قرار میگرفتم که محقق کنیم رویا رو.
پایان سیوپنج ( هرچند افقی) با تمام وجودم میگم خوشبختم و شاکر.
?✨? ••
ده. تولدت مبارک نغمه:* من و تو خوب میدونیم ۴ اردیبهشت چقدر برامون عزیزه. من از داشتنت خیلی خوشحالم. ممنون که کنارمی و پام وایسادی. ?✨? ??